زمان همان قاعده ی مسخره ای که خودمان اختراعش کردیم.که شلاق شود بر تنمان!که مدام بگوید:هی!من /امدم.و تا سربرگردانی بگوید:هی!من رفتم..
و تو مدام دنبال عقربه هایش بدوی و مدام احساس عقب ماندگی از زندگی را مزه کنی.
مادامی که زندگی جدای این صدای استرس زا به آرامی یک رود جریان دارد. و زندگی چشیدن مزه ی آب روان آن است..
و زندگی لذت گوش دادن به یک آواز است..
به گوش دادن درد و دلی..
به در آغوش گرفتن یک دوست..
به بوسه ای..
به لبخندی..