s.masoumeh.sharifi
s.masoumeh.sharifi
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

از خودم برای خودم:)

زمانی که به خودم برگشتم

چیزی از من نمانده بود

جز خرابه ای

با چند دست آرزوی تنگ

یک تن خسته

و اندکی نگاه

که هیچکدام اندازه تنم نمیشد

#سیده معصومه شریفی

روزی خاطره ای میشوم

دور و پنهان

در گوشه ای از ذهن ها

که فقط با یادآوری اش

میتوان لبخند زد

ولی نه میتوان داشت نه خواست نه بوسید

آری همان روزی که دیر است

#سیده معصومه شریفی

ته کشیده ام

دیگر نه صدایم می آید

نه زندگی ام

گاهی:

در میان این تاریکی ها

لابه لای لحظه ها،پشت خنده ها

فقط قدری نفس میکشم که نگویند:مرده است

#سیده معصومه شریفی

پایان آرزو هایم نقطه ای گذاشتم و نوشتم:

دیگر تمام شده ام

و از من خلاصه ای ماندست

از غم ها و حرف ها

در لابه لای سکوتتان

مرا بخوانید،با صدای بلند

آخر،دردها فریاد میخواهند

#سیده معصومه شریفی

چه روز هایست

گاهی آدم دلش میخواهد

خودش را بردارد بریزد دور

میام این زندگی و زنده ماندن ها

ساعاتی تعطیل باشد

کمی بمیرد

اصلا نباشد که نباشد...

#سیده معصومه شریفی

متن غمگین
سیده معصومه شریفـ?| مینویسم از صدای های قلمم برای دلت تا کمی خوب شوی،تا کمی دور شوی❤️?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید