سید محمد باشتنی
سید محمد باشتنی
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

شاعر سیدمحمد باشتنی

رُخ مکن پنهان،مزن خنجر دل دیوانه را
خانه ی دل جای تو ویران مکن این خانه را
با صدایت زندگانی می کنم ازمن مگیر
این چه موسیقی که آرامش دهد دیوانه را
سرخوش ازچشم تو هستم نی من ازجام شراب
من به حکم چشم تو بشکسته ام پیمانه را
تو نه تنها دلبر و زیبارُخی،هستی ملیح
کور کردی از حسادت چشم هر فتّانه را
یک شبی همچون خیالی خوش بمان در پیش من
تا کنم رشک فلک این کلبه ی ویرانه را
آنقدر دلتنگم از این روزهای بی تو بود
می کنم نفرین رقیب و یار چون بیگانه را
نارفیقان همچو خفاش و توشمع محفلی
با تو می ماند هوای پر زدن پروانه را
بی تو می میرم به لبخندی،نگاهی راضی ام
تو بمان،باهم بریم پایانش این افسانه را

سیمحمد باشتنی

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید