هزاران معجزه میان زمین و آسمان معطل است دستی باید تا معجزه ها را فرود آورد و آن دست جوانمرد است...
در خانه قبلی مادربزرگم، یک اتاق نقلی بود. من هفت هشت ساله بودم. وقتی بزرگترها مشغول صحبت بودند و من از دنیای شلوغ و عجیب آنها! سر در نمی آوردم، به آنجا میرفتم. اتاقی که ساعت ها در آن معلم بازی میکردم، با عروسکهایم حرف میزدم، با نرم افزار پِینت در ویندوز ایکس پی نقاشی میکشیدم، کتابهای کتابخانه مادر را میخواندم و خلاصه در ژرفای دنیای کودکانه ام غرق بودم...
روزی کتاب نامه های خط خطی را از میان کتاب ها بیرون آوردم، روی تخت دراز کشیدم و شروع به خواندن کردم...وقتی مادرم مرا صدا زد تا آماده رفتن شویم، بیش از نیمی از کتاب را خوانده بودم! نویسنده از ابتدا مرا با خود برده بود و برده بود...
از همان روز سخت به نوشته های او علاقهمند شدم!
وقتی بزرگتر شدم کتاب شعری از او خواندم و بعد دوستی چند کتاب داستان از او به من امانت داد. خاطرم هست که آن کتابها را هم ظرف یکی دو روز به اتمام رساندم.
باری! اگر به ادبیات عرفانی علاقه دارید، کتابهای نظر آهاری را به شما پیشنهاد میکنم.
"جوانمرد نام دیگر تو" کتابی که تا چند لحظه پیش مشغول مطالعه آن بودم. از جمله کتابهایی که لحظاتی ذهن شما را آرام میکند و میگوید: کمی بیندیش...!
نویسنده لذت درک عمیق خواندن و اندیشیدن را به شما پیشکش میکند...و گاه پیش می آید که با اتمام یک روایت لبخند دلنشینی بر لبانتان نقش میبندد.
در مجموع هر خواننده برداشت و نظر جدیدی از متن کتاب خواهد داشت، با این حال گویا "جوانمرد" شخصیت آرمانی نویسنده است که به توصیف درستی و راستی هویت او پرداخته شده و او را متعالی ترین حالت گونه بشر، جلوه داده است...جوانمردی که تنها "خدا" را میجوید.?