نیما اورازانی
نیما اورازانی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

تاملات نابهنگام

منطق (Logic) حاکم بر رسانه ها (Media) بالاخص رسانه های دیداری (Visual) اغلب نه بازتاب حقیقت ( یونانی آلتیا ἀ –λήθεια و به لاتینی وریتاس - Veritas) - که البته از آن مفاهیم مناقشه برانگیز است - بلکه عرضه ی تصویری ( Image) است منطبق با سیاست های بنیادین رسانه، خواه این رسانه متعلق به جمهوری اسلامی باشد، یا من و تو، یا بی بی سی یا ایران اینترنشنال یا ...

ما در رسانه ها با تصویری از جهان مواجهیم آنگونه که اصحاب رسانه می خواهند. از یاد نبریم که در بسیاری از رسانه ها تعداد بیننده ها یا همان Rating نقش بنیادینی ایفا می کند. و مگر نه اینکه اعتقاد بر این است که اگر تصویری که رسانه از جهان عرضه می کند خریدار - بخوانید بیننده - نداشته باشد «فایده ای» ندارد. این واژه ها را سرسری نخوانید: «خریدار»، «فایده» و ...

این واژه‌ها در پارادایم خاصی طرح می شوند و معنا می یابند.

پس رسانه رتبه بندی یا Rating برایش مهم است. «حقیقت» نه تنها باید عرضه شود بلکه نحوه ی عرضه ی حقیقت باید «جذاب» (Attractive) هم باشد. اما برای که؟ خواهید گفت برای مخاطب (Audience). کدام مخاطب؟ با کدام سلیقه (Taste) و مذاق؟ به زبان متفکران انتقادی (Critical thinkers) برای کدام سوژه (Subject)؟

Wanderer above the Sea of Fog (German: Der Wanderer über dem Nebelmeer), also known as Wanderer above the Mist or Mountaineer in a Misty Landscape, by the German Romantic artist Caspar David Friedrich
Wanderer above the Sea of Fog (German: Der Wanderer über dem Nebelmeer), also known as Wanderer above the Mist or Mountaineer in a Misty Landscape, by the German Romantic artist Caspar David Friedrich


اما تصور نکنید که این سوژه است که رسانه را می سازد. نه، رسانه در عین اینکه خود را تا «سطح» - به تعابیر دکارتی از زبان دقت کنید - سوژه فرو‌می کاهد (Reduce) اما در عین حال از او استعلا (Transcendence) می یابد. به این معنا که برای خوراندن «حقیقت» به ما خود را آنگونه که ما می پسندیم عرضه می کند.

ما نیز در توهمی روشن‌فکرانه تصور می کنیم که رسانه ها را ارزیابی می کنیم. در حالی که تمایل داریم آن رسانه که ما را در مقام سوژه بازتاب می دهد «حقیقت» بیانگاریم.

بیرون جهیدن از این سوژه، اما، سخت است. ما زمانی به تقرب به حقیقت - اگر وجود داشته باشد - نائل می شویم که سوژه ی کنونی را - بخوانید «خودمان» را - انکار کنیم. اما کجاست معیارهایی که حاکی از انکار «خود» باشد؟ کیست که چنین معیارهایی را تعیین کند؟ تناقض و دشواری در همین انکار نهفتن است. همین «خود» است که بیش و پیش از همه امکان نفی خود را دارد.

از این حیث «خود» تا دشمن خویش نگردد تقرب به حقیقت امکان نمی یابد. به عبارت دقیق تر حقیقت آنجا امکان ظهور می یابد که خودِ فربهِ ما عقب نشینی می کند و آنکه «ناخود» می پنداریم رخ می نماید.

t.me/pendarha

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید