داستان فرضی زیر را بخوانید.
سوزان، دختر کوچک همسایه، در اتاقِ هالِ خانه شان نزدیکِ میزی که رویِ آن یک گلدان قرار داشت مشغولِ بازی با اسباب بازی هایش بود. مادرش برایِ آبیاریِ گل هایِ حیاطِ پشتی از منزل خارج می شود و لحظاتی بعد به خانه برمی گردد. برای اینکه از سلامت سوزان مطمئن شود نگاهی به هال می اندازد و گلدانی که قبلا روی میز بود را شکسته و تکه تکه روی زمین می بیند. مادر بالافاصله سراغ سوزان می رود و او را به دلیل شکستن گلدان تنبیه می کند (سر او داد می کشد، او را به اتاقش می فرستد یا با دست به پشت او می زند).
گُلد و همکارانش (۱۹۸۴) کودکان ۷-۶ و ۱۱-۱۰ ساله را به دو گروه تقسیم کردند. برای گروه نخست داستان بالا را تعریف کردند. برای گروه دوم اما داستان اندکی فرق می کرد. تنها فرق داستان این بود که گربه ای نیز در کنار سوزان و نزدیک میز مشغول بازی با اسباب بازی های خود بود. در داستان دوم هم مادر گلدان شکسته را می بیند و بدون معطلی سراغ دخترش سوزان می رود و او را تنبیه می کند.
گُلد و همکارانش پس از اتمام داستان، نظر کودکان را در مورد (۱) عادلانه بودن رفتار مادر و (۲) مقصر بودن سوزان جویا شدند. کودکانی که در گروه دوم بودند (داستانی که در آن گربه ای در کنار سوزان مشغول بازی بود) نه سوزان را مقصر می دانستند و نه مجازات مادر را عادلانه ارزیابی می کردند. چرا؟ چون مادر بدون بررسی احتمال های ممکن (شاید گربه گلدان را شکسته بود) سوزان را تنبیه کرده بود.
در این داستان مجازات همان عدالت توزیعی(distributive justice) است (مجازات چیزی است که بین خطاکاران توزیع و تقسیم می شود) و فرایندی که مادر طی می کند تا خطاکار را تشخیص دهد عدالت رویه ای (procedural justice) یا فرایندی است (مثلا آیا مادر قبل از تنبیه سوزان احتمال اینکه گلدان را گربه یا کس دیگری شکسته باشد در نظر گرفته است یا نه؟). کودکان ۷-۶ و ۱۱-۱۰ ساله توانایی تشخیص این نکته را داشتند که مادر عدالت رویه ای را رعایت نکرده و برای اینکه به تصمیم نهایی خود برسد (در این مورد مجازات سوزان) همه ی احتمال های ممکن را در نظر نگرفته و به همین دلیل نتیجه ی قضاوت او را عادلانه ارزیابی نمی کردند.
حال از خود می پرسیم آیا شهروندان بالغ ایرانی (که از کودکان ۷-۶ یا ۱۱-۱۰ ساله ی این آزمایش قدرت درک و تحلیل بیشتری دارند) در پرونده های فسادی که در قوه ی قضاییه بررسی می شود (از جمله پرونده ی اخیر اکبر طبری و غلامرضا منصوری و ...) باور به عدالت رویه ای دارند؟ آیا شهروندان چنین تصور می کنند که همه ی افرادی که امکان دخالت در چنین فسادهای عظیم و گسترده ای را دارند مورد تحقیق قرار می گیرند؟ آیا تمامی احتمالات در این پرونده ها بررسی می شود؟ جالب اینجاست که طبق تحقیقات موجود در روانشناسی عدالت (psychology of justice) و روانشناسی مشروعیت (psychology of legitimacy) اگر فرایند طی شده از سوی مقامات مسوول عادلانه ارزیابی نشود (نبود عدالت رویه ای): (۱) نتایج تحقیقات و احکام صادره از سوی افکار عمومی پذیرفته نمی شوند (نبود عدالت توزیعی) و (۲) مقاماتی که در مقام قضاوت قرار دارند مشروعیت خود را از دست می دهند.
اگر مقامات قوه ی قضائیه در پی جلب اعتماد شهروندان هستند که یکی از بنیاد های انسجام اجتماعی (social cohesion) است باید به پرسش های بالا بیندیشند. پرسش هایی که کودکان ۷-۶ و ۱۱-۱۰ ساله توانایی پاسخ دادن به آن را دارند (اینکه آیا روال طی شده در رسیدن به مجازات ها عادلانه است یا نه).
@pendarha