ابتدا به پایان مطلب بروید!
مطلوبیت و شهرت رشتههای علوم انسانی هیچگاه نه در ایران که در سراسر جهان به پای وجهه اجتماعی، محبوبیت و فراگیری رشتههای فنی- مهندسی، علوم طبیعی و کامپیوتری نرسیده است. این را یکی از کارکنان مجله فوربز (Forbes) که از مشهورترین مجلههای اقتصادی آمریکا و جهان است هم تأیید میکند. اما این همه ماجرا نیست.
سوزان آدامز میگوید «این روزها تحصیل در علوم انسانی ایده چندان خوبی به نظر نمیرسد. ما میشنویم که کارفرمایان نمیخواهند شما را به کار بگیرند، اگر هم این کار را کنند پول چندان زیادی پرداخت نمیکنند.»
با این حال، مطالعاتی که در سالهای اخیر انجام شده است نشان میدهد که دانش آموختگان علوم انسانی نباید خیلی نا امید باشند. شاید آنها به اندازه رشتههای تخصصی مانند پرستاری و پزشکی و کسبوکار در همان روزهای اول فارغ التحصیلی درآمد نداشته باشند اما در دهه 50 و 60 زندگی از رشتههای دیگر دستمزد بیشتری خواهند داشت. البته این اتفاق در کشوری مانند آمریکا قابل پیشبینی و رخداد است و قابلیت تعمیم به وضعیت حاکم بر این رشته در سایر نقاط دنیا به ویژه ایران را که در مرحله چالش برانگیز تعریف مفاهیم و مصادیق مربوط به علوم انسانی کاربردی یا کاربردی سازی علوم انسانی و نیز تجاری سازی و فناوری سازی این علوم به سر میبرد ندارند.
گزارشی که با موضوع سهم رشتههای علوم مقدماتی و علوم طبیعی در اشتغال آمریکا توسط انجمن کالجها و دانشگاههای آمریکا و مرکز ملی سیستم های مدیریت آموزش عالی انجام شد نشان داده است که نرخ اشتغال در علوم انسانی پایینتر از رشتههای تخصصی دیگر است. 40 درصد دانشجویان علوم انسانی و علوم اجتماعی به تحصیل در مقاطع بالاتر ادامه میدهند و 9 درصد از آنها با گرفتن تخصص در کسبوکار یا حقوق به درآمدهای بالا میرسند. این درحالی است که تنها 30 درصد از رشتههایی مانند پرستاری به مقاطع بالاتر راه مییابند. از سوی دیگر 5/2 درصد فارغالتحصیلان رشتههای علوم مقدماتی از سن 21 تا 30 سالگی بیکار هستند. این رقم با رسیدن به سن 41 تا 50 سالگی به 3/5 درصد کاهش مییابد.
این گزارش همچنین چند دلیل را برای دست نیافتن دانش آموختگان علوم انسانی به دستمزدهای بالا بیان میکند: افرادی که مدارک علوم انسانی دارند در نیمی از تمامی شغلهایی که خدمات اجتماعی ارائه میکنند مشغول به کار هستند، شغلهایی مانند مشاوره، خدمات اجتماعی، مذهبی یا همگانی که از جمله مشاغل با پرداخت سطح متوسط هستند. همچنین تعداد فارغ التحصیلان علوم انسانی که در رشتههای زبانهای خارجی و زبان شناسی، الهیات و رشتههایی که همیشه از جمله چالش برانگیزترین مشاغل برای جویندگان شغل و هنرهای بصری و نمایشی است بسیار زیاد است. در واقع بنا بر گزارش آکادمی آمریکایی هنرها و علوم، تعداد دانشجویان علوم انسانی در سال 1967 آمریکا، 17 درصد بود درحالی که تا سال 2011 این رقم به 7 درصد کاهش یافته است.
کارفرمایان به دنبال مهارتهای نرم هستند
اما به رغم قضاوتهای نادرستی که در مورد کم فایده بودن علوم انسانی برای بازار کار از گوشه و کنار جهان و توسعهیافته ترین کشورها به گوش میرسد یک نکته حائز اهمیت است و آن هم معیار کارفرمایان برای کارمند ایدهآل است:
کارمند ایدهآل کسی است که زمینه دانش گستردهای داشته باشد، بتواند برای حل مشکلات با دیگران همکاری کند، مناظره کند، ارتباط مؤثر برقرار کند و تفکر انتقادی داشته باشد؛ یعنی تمام مهارتهایی که برنامههای علوم انسانی در دانشگاهها به دانشجویان اصرار میورزند تا پیش از فارغالتحصیل شدن آنها را بیاموزند.
به گفته سانجیو آگراوال، یکی از مشارکت کنندگان در مجله فوربز که خود رئیس یکی از شرکتهای وابسته به سیلیکون ولی است: «این درست که نرمافزار، سلطان دنیا شده است و موبایل و رایانش ابری دارند صنایع را فتح میکنند و در نتیجه فرصتهای بسیار بیشتری برای فارغالتحصیلان فنی- مهندسی و علوم طبیعی وجود دارد اما نباید فراموش کنیم که همه با چالشهای مشابهی روبرو هستند. شما باید به یاد داشته باشید که در حال رقابت با افرادی با تجربه اما بیکار هستید که احتمالاً برای کارفرمایان جذابیت بیشتری دارد و احتمالاً شانس خوبی نخواهید داشت. اما برای شرکتها، آنچه اهمیت بیشتری نسبت به پیشینه و مهارتهای دانشگاهی دارد، مهارتهای نرم است؛ یعنی توانایی برقراری ارتباط، روحیه کار تیمی، بر آمدن از عهده موقعیتهای اضطراب آمیز، وقت شناس بودن و اتخاذ تصمیمهای سخت با حداقل راههای ممکن.
در حقیقت آمارها میگویند 60 درصد مدیران استخدامی، برخورداری از مهارتهای نرم را به عنوان فاکتور شماره اول خود در ارزیابی یک متقاضی کار در نظر میگیرند و تنها 32 درصد از آنها به مهارتهای سخت یعنی پیشینه دانشگاهی و مهارتهای مرتبط با رشته تأکید دارند. این کارآفرین هندی با اشاره به همان گزارش ارزش علوم مختلف در بازار آمریکا معتقد است رشتههای علوم انسانی در بلند مدت، شکاف درآمدی موجود میان این رشتهها و علوم دیگر را کاهش میدهند.
محتوا حرف اول را میزند
همه قدرت داستان گویی ندارند. برنامه نویسها، همان افرادی که اپلیکیشنها و دیوایسها را میسازند و دنیای مدرن را به پیش میبرند واقعاً خلاق ترین افراد با بیشترین مهارت ارتباطی نیستند. شرکتها همانقدر که به بازاریاب، طراح گرافیک و فروشنده احتیاج دارند به افرادی نیاز دارند که داستانشان را به شیوهای اثرگذار بگوید. در دنیای امروز کسبوکارهایی موفق میشوند که بر این واقعیت، حکمرانی محتوا بر جهان، سرمایه گذاری کنند.
آگراوال با اشاره به 500 هزار کسبوکاری که هر ماه تنها در آمریکا شروع به کار میکند این اطمینان خاطر را به دانشجویان و دانش آموختگان علوم انسانی میدهد که برای غیر تکنسینها هم کار پیدا میشود. در واقع، روزگاری که در آن قرار داریم و سالهای پیش رو همان روزهایی است که تولید محتوا یعنی مهارتهای کلیدی یک ذهن انسانی-خوانده به حساس ترین حوزه رشد در بازار تبدیل شده و میشود؛ کافی است صبوری پیشه کنید.
این مطلب را چند سال پیش نوشتم. از مجموعه مقالات و محتواهایی که به عنوان نویسنده-پژوهشگر در زمان همکاری با تیم بُردار - که با دغدغه کاربردیسازی علوم انسانی زیر نظر معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری فعالیت میکرد- تهیه کردم. به تازگی متوجه شدم که وبسایتی که داشتیم دیگر در فضای مجازی حضور و وجود ندارد! حیفم آمد هیچ جایی صحبت از تلاش و زمانی که گذاشتم و گذاشتیم به میان نیاید. سعی میکنم چند وقت یکبار برخی از مطالب را اینجا به ویرگول بسپارم. هرچند تحولهای فناورانه از همان سال، قاعده بازی را دستخوش تغییر کرده است اما ماهیت و اساس بعضی چیزها آنچنان ریشهای و بنیادین هستند که تغییر اساسی آن نیازمند سالها فراز و نشیب در فلسفه و ذهنیت بعضی اصول و اساس است.
منابعی که استفاده کرده بودم: