خوندن و نوشتن برای من همیشه جذاب بوده اما شرایط زندگی امروزی متاسفانه جوری شده که کمتر میشد برای این دو عامل رشد وقت بزارم.همچنین علاوه بر شرایط زندگی نبود بستر خوب و پویا برای نشر و مطالعه در فضای مجازی هم نکته مهمی بود که شروع این کار حرکت رو سخت تر میکرد.
تا اینکه به توصیه یکی از دوستانم با فضای ویرگول آشنا شدم و بعد از گشت و گذار بین مطالب تصمیم گرفتم زمانی هرچند کم رو به نوشتن مطالب کاربردی و مختصر اختصاص بدم.
در نهایت دوست دارم این شعر پایان اولین تجربه من با ویرگول باشه
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ، خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده
"شاعر : کیوان شاهبداغی"