S.Zarenia
S.Zarenia
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شروع با ویرگول

خوندن و نوشتن برای من همیشه جذاب بوده اما شرایط زندگی امروزی متاسفانه جوری شده که کمتر میشد برای این دو عامل رشد وقت بزارم.همچنین علاوه بر شرایط زندگی نبود بستر خوب و پویا برای نشر و مطالعه در فضای مجازی هم نکته مهمی بود که شروع این کار حرکت رو سخت تر میکرد.

تا اینکه به توصیه یکی از دوستانم با فضای ویرگول آشنا شدم و بعد از گشت و گذار بین مطالب تصمیم گرفتم زمانی هرچند کم رو به نوشتن مطالب کاربردی و مختصر اختصاص بدم.

در نهایت دوست دارم این شعر پایان اولین تجربه من با ویرگول باشه

نه تو می مانی

نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم  ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ، خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه

نه

آیینه به تو ، خیره شده است

تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است

ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن

تا خدا ، یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده

"شاعر : کیوان شاهبداغی"


به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید