دربارهی جُستار | قسمت سوم: یک نکته ظریف!
گفتیم که جُستار آزمودن یک ایده است. حالا میخواهیم به تعریف جامعتری از جُستار بپردازیم:
جُستار روایتِ تلاشی است برای آزمودن یک ایده، در قالب یک تأمل، پیرامون یک موضوع خاص که منجر به صدور نظرِ خاصِ نویسندهاش درباره آن موضوع میشود.
مشخصن در این تعریف ما رخداد را داریم. روایت از یک تلاش. تلاش برای آزمودن ایده، همان مجموع رخدادهای ماست که روایت را میسازد. اینجا میتوان ادعا کرد که در واژهی "روایی" در عبارتِ "جُستارِ روایی" ، قید احترازی نیست، بل قید توضیحی است. چرا که روایی بودن نوعی از جُستار نیست، تا با این قید، جُستارهای روایی را از جُستارهای غیر روایی جدا کرد. جُستار، لااقل به معنایی که ارائه شد، نمیتواند روایی نباشد. همچنین است، واژه "شخصی" در عبارتِ "جُستارِ شخصی"؛ چراکه هر جُستاری، روایتی است مختص به فرایند پرداخت و تأمل و اندیشیدن و آزمودن یک ایده و موضوع، که مختص به نویسندهی آن جُستار است و اساسن، هیچگاه جُستار، به شخصی و غیر شخصی تقسیم نمیشود تا با قید شخصی بخشی از آن را متمایز ساخت. زیرا یک روایت را به بینهایت شکل میتوان نوشت و هر کدام از این بینهایت، منحصر به فرد است و البته غیر قابل تقلید؛ ضمن آنکه هر نویسندهای به شیوهای منحصر به فرد مینویسد و فکر میکند و حتا نگاه میکند و درکش از جهان نیز کاملن شخصی است. قید شخصی، یک قید توضیحی است.
جلالآلاحمد در "غربزدگی" و "درخدمت و خیانت روشنفکران"، نظرات شخصی اش را گفته. روایت فکرش را آورده است. این هر دو کتاب، جُستارند. ماریوبارگاسیوسا در "چرا ادبیات؟" روایت ذهنی خودش راجع به پدیده ادبیات را ثبت کرده. حتا شاید بتوان صراحتن گفت "تأملات و مجادلات" اثر داستایفسکی بزرگ، جُستارهای او پیرامون مسائل مهم ادبیات روسیه در زمان خودش است. یکبار دیگر به کتابخانه خود نگاهی بیندازید، احتمالن کلی جُستار دیگر هم پیدا میکنید.
خب با این حساب ممکن است بگویید، هر نوشتهای که تأملی فلسفی یا غیر فلسفی درباره یک موضوع باشد، جُستار به حساب میآید. باد گفت، بحث در بابِ جنس جُستار، گذشت. اما جُستار فصلهایی هم دارد که آن را از مقاله و کتابهای فلسفی و... جدا میکند. یکی از مهمترینِ آنها نوع خاص پرداخت موضوع است. معمولن پرداخت در جُستار لحن خشک ندارد. طنز آمیز است، تعلیق دارد، سرگرمکننده است، چشم اندازی گسترده به موضوع دارد و از همه بیشتر، در هیچ چهارچوبی محدود نمیشود. نشانِ ادبیات بیقرار را به همین خاطر است که بر سینه دارد.
ضمن اینکه پرداخت مقاله و امثال آن، یک فرم خاص تکرار شوند است، حتا با جملاتی مشخص و عباراتی سلیس و قوانینی محکم و زبانیِ علمی؛ اما شما وقتی غربزدگی جلال را دست میگیرید، یک کتاب ادبیات میخوانید. اگرچه مثل داستانهای جلال، سرگرم نمیشوید، اما همان حسِ تعلیق را دارید. این تفاوت اساسی و مهم جُستار است. اتفاقن جُستار لحن خاص خود را دارد. در عین اتقان و استحکامش و در عین طنز بودنش.
پ.ن: در ستایش جُستار فقط اشاره به همین نکته کافی بود که: جُستار تجلیِ بستر بودن ادبیات است برای گسترش فکر و اندیشه؛ شاید هم روش، شاید هم...
پایان، سیدسجادحسینی