با طرح لیبرالیسم اسلامی توسط خاتمی مقولهای جدید در سیاست جمهوریاسلامی مطرح شد که اریستوکراسی اسلامی نام دارد. منبع اصلی نظریهپردازی جمهوریاسلامی جمهور یا Republic نوشتهی افلاطون میباشد. اریستوکراسی نوع حکومت ایدئال افلاطون در اثر فوق است که یک بار در طول تاریخ سیاسی اروپا به صورت شبهاریستوکراسی و نه کامل محقق گردید. پروس نوع حکومت اریستوکراسی است که به تدریج در دیگر کشورهای اروپایی هضم و نهایتا حذف گردید. امپراتوری پروس مورد تمجید هگل قرار گرفته است اما تا زمانی که وجود داشت منشا اصلی جنگهای خانمانبرانداز جهانی بود. اریستوکراسی نوع حکومت مناسبی است ولی باید تا پیش از آنکه دیگران برای واحد سیاسی ایرانی یعنی جمهوریاسلامی تصمیمگیری نمایند و خسارتها و آسیبهای جبرانناپذیری به واسطهی جنگهای سخت و نرم به ملت وارد آورد راهبرد و تصمیمی جدی اتخاذ نمود. معضل اریستوکراسی در تشخیص فیلسوف کامل و تقسیمبندی ذاتی انسانها به طلایی و نقرهای و برنزی است. اسلامیسازی مسئلهی فوق منجر به تشخیص سیادت و اهلیت علمی و حوزوی خاندانهای روحانی است. با توجه به تحقق جمهوریاسلامی و رهبری آن توسط آیتالله خمینی بنابراین مسلم است اریستوکراسی انقلاباسلامی تنها با محوریت خاندان خمینی قابل طرح و تعریف است. با طرح مکتب ایرانی مصیبت صد چندان میشود چرا که شمول فر کیانی و نور جمشیدی بر حاکم اسلامی از الزامات تحقق آن شده و حکومت موروثی میگردد. در واقع مجلس خبرگان رهبری وجهی تشریفاتی یافته و حتی جانشین جانشین رهبر کنونی یعنی آیتالله خامنهای نیز معلوم است. با پذیرش اریستوکراسی اسلامی رهبران آتی جمهوریاسلامی به ترتیب زیر هستند:
در صورت پذیرش فوق بسیاری از نهادهای حکومتی اصلاح ساختاری یافته و اهلیت و محلیتی در وجود و بقا نخواهند داشت و ضمنا پرورش و تربیت رهبران آتی و نوع ارتباطات و دوستان باید خاص و ویژه و از همان بدو تولد تحت نظارتهای امنیتی و دینی درآید.
تحقق اریستوکراسی اسلامی نیازمند بازطراحی و بازتعریف لایهی رهبری با اصالت شایستهسالاری و تخصصی کردن امور بالادستی حاکمیت است تا رهبر حداکثر به وجه تشریفات مذهبی و فرهنگی به تصمیمگیری و پیشبرد امور دست بزند.