در قسمت قبل به طور خلاصه با جنبش مدرنیسم و تاثیرات آن روی هنر آشنا شدیم. در این قسمت به بررسی جنبش امپرسیونیسم میپردازیم. جنبشی که نقاشی مدرن از درون آن متولد شد.
پیدایش:
در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه هنر نقاشی تحت سلطه آکادمی هنرهای زیبا قرار داشت و استانداردهای مشخصی بر سبک و محتوای نقاشیها غالب بود. از جمله اینکه موضوعات تاریخی، مذهبی و نقاشیهای پرتره بسیار مورد توجه بودند. در آن سالها نمایشگاه هنری "سالن" هرسال در پاریس برگزار میشد که داوران آن با همان معيارها و ارزشهای آکادمی، آثار را داوری میکردند. در آن دوران نمایشگاههای خصوصی وجود نداشتند و تنها راه برای موفق شدن یک هنرمند و فروش و عرضه آثارش مقبولیت توسط داوران سالن پاریس بود.
در اوایل دهه ۱۸۶۰ گروهی از هنرمندان جوان شامل کلود مونه، پیر آگوست رنوا، آلفرد سیسلی و فردریک بازیل که همگی شاگردان چارلز گلیر بودند با یکدیگر آشنا شدند و خیلی زود متوجه شدند که دارای خصوصیت مشترکی هستند: آنها هیچ علاقهای به کشیدن پرتره یا اسطورههای تاریخی و مذهبی نداشتند بلکه میخواستند مناظر طبیعی و زندگی روزمره انسانهای معاصر خود را نقاشی کنند. آن ها همچنین برخلاف رسم معمول آن دوران به جای اینکه به استودیوها بروند و با کشیدن یک طرح اولیه یک نقاشی کاملا رئال ارائه دهند، به طبیعت میرفتند و در فضای باز قلممو به دست گرفته و در لحظه، برداشت خود را از منظره روبهروی خود روی بوم میآوردند. آنها که از رد شدن توسط داوران سالن به ستوه آمده بودند و قصد هم نداشتند با موج رایج آن زمان همسو شوند، تصمیم گرفتند خود دست به کار شده و آثارشان را در یک گالری خصوصی به نمایش بگذارند. برای این کار استودیو یک عکاس به نام نادار را اجاره کردند و تحت عنوان "انجمن نقاشان و مجسمهسازان ناشناس" در می سال ۱۸۷۴ اولین نمایشگاه گروهی خود را برگزار کردند. در این نمایشگاه علاوه بر نقاشان ذکر شده افراد دیگری مانند پائل سزان، ادگار دگا و کامیل پیسارو، که همگی بعدها به عنوان امپرسیونیستهای بزرگ شناخته شدند نیز شرکت کردند. آنها ادوارد مانه را الهام و رهبر جنبش خود میدانستند ولی او هیچگاه حاضر به شرکت در این نمایشگاهها نشد. پاسخ مردم و منتقدان به این نمایشگاه متفاوت بود، اما همانطور که انتظار میرفت در ابتدا نه تنها خیلی مورد استقبال قرار نگرفتند بلکه مورد تمسخر نیز بودند. واژه "امپرسیونیسم" برای اولین بار توسط یک منتقد به نام لوئیز لروی به کار برده شد. او درباره نقاشی "امپرسیون، طلوع آفتاب" اثر کلود مونه نوشت: "همانطور که از اسم اثر پیداست این تنها یک برداشت از منظره و یک طرح اولیه ناتمام است و به سختی میتوان آن را یک نقاشی تکمیل شده دانست."
تا مدتها واژه امپرسیونیسم توهینآمیز تلقی میشد، با این وجود خود هنرمندان این نام را پذیرفتند. آنها ۸ نمایشگاه گروهی دیگر نیز برگزار کرده و به مرور زمان توسط مردم و منتقدین مقبولیت پیدا کردند و در نهايت امپرسیونیسم به نمایشگاه "سالن" راه یافت و به رسمیت شناخته شد. در واقع میتوان گفت که پیدایش امپرسیونیسم اولین قدم در مدرن شدن هنر نقاشی بود و امپرسیونیستها با وجود تفاوتهای زیادی که در سبک و موضوعات آثارشان داشتند توسط یک فاکتور مهم متحد شده بودند: "ساختارشکنی".
تکنیک:
همانگونه که ذکر شد، امپرسیونیسم احساس و برداشت لحظهای هنرمند از یک منظره است. امپرسیونیستها برخلاف نقاشان قبل از خود نه تنها دغدغه واقعی نشان دادن مناظر و پرترههای انسانی را نداشتند بلکه تلاشی نیز در این زمینه نمیکردند. ضربات متوالی و کوتاه قلممو روی بوم به شکلی که رنگها تا جای ممکن باهم مخلوط نشوند و استفاده از رنگهای خالص و روشن به نقاشیهای امپرسیونیسم حالت رویاگونهای میدهد که بیشتر تاکید بر حالت نور دارد و بازتاب آن به روی یک منظره یا شئ و نه نشان دادن جزئیات. در اغلب نقاشیهای امپرسیونیسم آثار ضرب قلممو به وضوح پیداست و تلاشی برای محو آن و ترکیب رنگها نمیشود.
امپرسیونیستهای شاخص:
بسیاری ادوارد مانه را نخستین نقاش مدرنیست میدادند. آثار او نقطه اولیه برای گذر از نقاشی رئالیسم به امپرسیونیسم بود. او که رهبر و الهام اساسی برای گروه امپرسیونیستهای جوان بود هیچگاه حاضر به شرکت در نمایشگاههای خصوصی "انجمن نقاشان و مجسمهسازان ناشناس " نشد و اعتقاد داشت هرچهقدر لازم باشد توهینها و تمسخرهای منتقدین و داوران سالن را به جان میخرد تا در نهایت بتواند آثار خود را در سالن به نماش بگذارد. یکی از شاخصترین نقاشیهای او نقاشی "ناهار روی چمنزار" است که سال ۱۸۶۳ توسط داوران سالن رد شد.همان سال ناپلئون lll تصمیم گرفت یک نمایشگاه دیگر به اسم "سالن رد شدگان" راهاندازی کند تا مشکل هنرمندان زیادی را که توسط داوران سالن رد میشدند حل کند و قضاوت را به عهده خود مردم بگذارد. مانه علاوه بر "ناهار روی چمنزار" دو اثر دیگر در این نمایشگاه به اجرا گذاشت. ناهار روی چمنزار بسیار جنجالبرانگیز بود و بازخوردهای متفاوتی دریافت کرد. در این نقاشی یک زن برهنه را همراه دو مرد میبینیم که در طبیعت به پیکنیک رفتهاند. در آن زمان نقاشی کردن زنان برهنه در نقاشیهایی با مضامین اسطورهای و مذهبی پذیرفته بود اما مانه این پیکر برهنه را در یک فضای کاملا مدرن فرانسوی به نمایش گذاشته بود. علاوه بر آن، زنی که در پشت تصویر در حال حمام کردن داخل رود است در مقایسه با طبیعت اطرافش خیلی بزرگتر کشیده شده و به گونهای است که انگار نقاشی فاقد عمق بوده و آن زن به جای اینکه در فاصله دورتر و پشت این سه نفر قرار گرفته باشد بالای سر آنها معلق است. همچنین مانه رد قلممو خود را روی بوم عمدا جا گذاشته بود که به نقاشی حالتی نیمه تمام میداد.
از ديگر نقاشیهایی جنجالی مانه نقاشی "المپیا" است که با الهام از روی نقاشی "ونوس اوربینو" اثر تیتان کشیده شده و در سال ۱۸۶۵ در سالن به نمایش گذاشته شد و انتقادهای زیادی را برانگیخت.
کلود مونه از دیگر امپرسیونیستهای مشهور است که این جنبش نام خود را وامدار اوست. بسیاری مونه را از خالصترین و اصیلترین امپرسیونیستها میدانند. او که اغلب در فضای باز نقاشی میکرد گاهی یک منظره را چندین بار میکشید تا بتواند تغییرات نور را به خوبی ثبت کند. از مشهورترین نقاشیهای او مجموعه "نیلوفرهای آبی" است که از آثار شاخص امپرسیونیسم هستند. او بیشتر از ۲۵۰ نقاشی مختلف با این موضوع دارد.
اگر یک نقاشی با موضوع بالرینها دیدید به احتمال زياد اثر ادگار دگا است. این هنرمند با این که از پایهگذاران امپرسیونیسم بود این موضوع را رد میکرد و خودش را رئالیست میدانست. دگا برخلاف سایر امپرسیونیستها معمولا در فضاهای بسته نقاشی میکرد. علاوه بر رقصندهها و بالرینها که موضوعات مورد علاقه او بودند، پرترههای دگا برای حالت پیچیده چهرههایشان و به تصوير کشیدن انزوای انسانی مشهور هستند.
کامیل پیسارو تنها امپرسیونیستی بود که در تمام ۸ نمایشگاه خصوصی انجمن نقاشان و مجسمهسازان ناشناس شرکت کرد. او که از همه اعضای اين گروه مسنتر بود و شخصیت مهربان و دانایی داشت، مانند یک پدر گروه را پیش میبرد و اعضای دیگر را تشویق و حمایت میکرد. پیسارو علاقه داشت که انسانها را در محیطهای طبیعی خود و در حال زندگی عادی نقاشی کند. او همچنین تعداد زیادی نقاشی از مناظر طبیعی و شهری دارد. او در اواخر دوران کاری به جنبش پست-امپرسیونیسم پیوست و حامی هنرمندان جوان آن جنبش از جمله وینست ون گوگ بود.