اکسپرسیونیسم در اوایل قرن بیستم به عنوان جنبشی آوانگارد در آلمان ظهور پیدا کرد اما بعدها مرزهای زمانی و مکانی خود را در نوردید و به جنبشی عظیم در تاریخ هنر، سینما، ادبیات و... تبدیل شد.
پیدایش
ایدههای اولیه اکسپرسیونیسم از آثار افرادی چون نیچه، وایتمن، داستایفسکی و فروید برخاسته شد، اما تأثیرگذارترین پیشگامان این جنبش در نقاشی، وینسنت ون گوگ و ادوارد مونک بودند. این دو هنرمند با بهکارگیری رنگهای تند و اشکال اغراق شده، سوژههای خود را از حالت طبیعی فیزیکی خود خارج میکردند و از این طریق احساسات درونی خود را ابراز میکردند و مخاطب را به دنیای ذهنی خودشان راه میدادند.
در سال ۱۹۰۵ و در پاسخ به امپرسیونیسم در فرانسه و شرایط آشفته جهانی در سالهای قبل از جنگ جهانی اول، تعدادی از هنرمندان جوان به رهبری ارنست لودویگ کیشنر گروهی به نام "پل" تشکیل دادند. این هنرمندان با اینکه رویکردی رادیکال داشتند از هنرمندان رنسانسی همچون گرونوالت و دورر الهام میگرفتند. پل تقریبا تا یک دهه به فعالیت خود ادامه داد و عضو جدید پذیرفت تا اینکه به دلایلی چون اختلاف نظرهای سایر اعضای گروه با کیشنر، از هم پاچیده شد.
در سال ۱۹۱۱ گروه دیگری به نام "سواره آبی" تشکیل شد که از مهمترین اعضای آن میتوان به فرانتز مارک و واسیلی کاندینسکی اشاره کرد. این گروه از هنرمندان با وجود تفاوتهای زیادی که داشتند همگی معتقد بودند که هنر فراتر از آنچه چشم میبیند، میرود. برای آنها رنگها نمادین بودند و نقاشی حسی و شهودی.
این دو گروه با وجود عمرهای کوتاهشان تاثیر فراوانی بر اکسپرسیونیسم گذاشتند، جنبشی که تا سال ۱۹۱۳ به طور رسمی شناخته نشد. این جنبش تا سالهای بعد از جنگ جهانی اول همچنان به عنوان جنبش غالب در میان هنرمندان آلمانی شناخته میشد. اکسپرسیونیسم همچنین تاثیرات زیادی روی جنبشهای هم دوره خود از جمله کوبیسم، سورئالیسم و فیوچریسم گذاشت.
تکنیک
آثار اکسپرسیونیسمی با شاخصههایی همچون خشونت، جسارت و ناهنجاری شناخته میشوند. اکسپرسیونیستها از خطوط ناهموار، رنگهای تند و ناخوشایند با کنتراست بالا، ضرب قلمهایتند و خشن و در کل تحریف کردن شکل طبیعی موضوعاتشان، برای ترسیم فضاهای معاصر خود که مملو از احساساتی چون ترس، تنهایی، اضطراب و تنفر بودند، استفاده میکردند. اکثر این احساسات ابراز شده در آثار اکسپرسیونیسمی، واکنش هنرمندان به زشتیها، ابتذال، فرصتها و دوگانگیهای دنیای مدرن بود.
اکسپرسیونیسم معمولا مقابل امپرسیونیسم قرار میگیرد. امپرسیونیسم برداشت هنرمند از یک سوژه بیرونی است و تلاش اصلی او به ثبت رساندن طبیعت موضوع مورد نقاشیاش به سبکی شخصی میباشد، درحالیکه اکسپرسیونیستها از سوژهها و محیطهای معاصر اطرافشان به عنوان ابزاری بصری برای ابراز احساسات و حالات ذهنی و درونیشان بهره میگرفتند.
هنرمندان شاخص
ادوارد مونک هنرمند نوروژی، با اینکه قبل از شروع اکسپرسیونیسم زندگی و فعالیت میکرد، از شاخصترین هنرمندان این جنبش شناخته میشود و نقاشی "جیغ" او از نمادینترین آثار هنر مدرن است.
مونک در کودکی شاهد مرگ مادر و خواهرش بود و خواهر دیگرش به بیماری روانی مبتلا شد. در نتیجه سایه مرگ، بیماری و جنون بر آثار او مشهود است. او در سفرهای متعددی که به پاریس داشت، با امپرسیونیسم و پست-امپرسیونیسم آشنا شد و از آثار هنرمندانی چون ون گوگ، گوگن و لوترک تاثیر گرفت.
بسیاری ارنست لودویگ کیشنر را موسس و پدر اکسپرسیونیسم میدانند. برای کیشنر هنر، ترجمه تعارضات درونی به حالت بصری بود. آثار او به تنشهای روانی و اروتیسم مشهور هستند. کیشنر گروه "پل" را تاسیس کرد که نقش پایهای در به وجود آمدن اکسپرسیونیسم داشت. اعضای پل نمایشگاههای گروهی برگزار میکردند اما در سال ۱۹۱۳ با نوشتن "تاریخچه پل" توسط کیشنر اختلافنظرهایی بین اعضا به وجود آمد که به از همپاچیدن گروه منتهی شد. بعد از این اتقاق کیشنر به تنهایی فعالیت میکرد و نمایشگاه برگزار میکرد. او در طول زندگی کوتاهش از بیماریهای روانی از جمله افسردگی رنج میبرد. با روی کار آمدن نازیها، آثار کیشنر به شدت مورد انتقاد قرار گرفتند و از موزهها جمعآوری شدند. نازیها آثار او را فاسد و برخاسته از ضعف میدانستند. تا سال ۱۹۳۷ بسیاری از آثار او را نابود کرده یا فروخته بودند و او را "غیر آلمانی" میخواندند. تمام این اتفاقات اثرات جبرانناپذیری روی کیشنر گذاشت و منجر به خودکشی او در سال ۱۹۳۸ شد.
اگون شیله از شاگردان هنرمند سمبولیست بزرگ، گوستاو کلیمت، بود اما به تدریج از زیر سایه استادش خارج شد و استایل شخصی خودش را پرورش داد. شیله که نقاش فیگوراتیو بود، انسانها را در عریانترین حالت خود درحالیکه آشکارا از احساساتی چون درد به خود میپیچند، نمایش میداد. از او تعداد زیادی سلف پرتره نیز به جا مانده که از شناختهشدهترین آثارش هستند.