در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم جنبش فلسفی مدرنیسم شکل گرفت که روی ابعاد مختلفی از زندگی جوامع غربی تاثیر گذار بود. بعد از جنگ جهانی دوم با توسعه صنعتی، تولیدات انبوه، رشد سریع شهرها و پدید آمدن تکنولوژیهای جدید، ساختارهای جوامع اروپایی به کلی تغییر کرد و سبک جدیدی از فرهنگ و زندگی به مردم معرفی شد. با ایجاد موقعیتهای شغلی جدید روستاییان و طبقات فرودست به شهرها سرازیر شدند. تولیدات انبوه باعث ارزانی کالاها شد. هنر، لباسهای زیبا و فرصت تحصیل که تا قبل از آن تنها متعلق به درباریان و طبقات اشرافی بود برای همه قابل دسترس شد. این موج جدید از شهرنشینی و مصرفگرایی در کنار پدید آمدن ایده های انقلابی از طرف افرادی مانند فروید، مارکس و نیچه همگی باعث به وجود آمدن جنبش مدرنیسم شد. مدرنیسم ساختارهای هنر، معماری، موسیقی و ادبیات را دچار تغییرات اساسی کرد. آنتونیو سنت الیا، معمار ایتالیایی، در کتاب "مانیفست معماری آیندهگرا" میگوید: "همانگونه که باستانیان از دنیای طبیعت برای هنر خود الهام میگرفتند، ما نیز باید از محیط مکانیزه شده اطرافمان الهام بگیریم."
مدرنیسم پذیرفتن تغییرات این دنیای جدید و هماهنگ شدن با آن بود. متفکران و هنرمندان مدرنیست از سنت های آکادمیک قرن نوزدهم سرپیچی کردند. آن ها معتقد بودند که اشکال سنتی هنر، معماری، موسیقی و ادبیات دیگر از رده خارج شده اند و مناسب فضای مدرن و صنعتی دنیای جدید نیستند. البته نباید فراموش کنیم که مدرن بودن به معنای مدرنیست بودن نبود. زندگی کردن در یک دنیای مدرن برای مدرن بودن کافیست اما لزوما به مدرنیست بودن ختم نمیشود . مدرنیسم تنها یک بازتاب از مدرنیته نیست، بلکه در لایه های عمیق تر ناخودآگاه آن نفوذ کرده و خود را در مقابلش قرار میدهد. از دید مدرنیسم، انسان مدرن نباید هدف مدرنیزه شدن قرار گیرد بلکه باید کنترل را در دست گرفته و یاد بگیرد دنیایی را که او را تغییر داده، تغییر دهد و به مالکیت خود درآورد.
شاخص ترین ویژگی آثار مدرنیستی رابطهای است که با جهان مدرن دارند، رابطهای که در مقایسه با وضعیت های فرهنگی و تاریخی پیشین به طرزی خاص و شگفتآور نو و استثنایی است. یک اثر مدرنیستی دشوار و متفاوت میباشد. دی.اچ.لارنس که خود از نویسندگان مدرنیست است، لذت و رنج ناشی از این دشواری را اینگونه توصیف میکند: "خواندن یک رمان به راستی نو همیشه تا اندازهای رنجآور و همواره توام با مقاومت است. این امر در مورد موسیقی و تصویر نو نیز صدق میکند. اظهار نظر درباره آثار نو مستلزم توجه به این نکته است که این قبیل آثار به راستی در برابر ما مقاومت کرده و سرانجام، ما را به تسلیم وا میدارند."
همانگونه که ذکر شد مدرنیسم در ابعاد بسیار متفاوتی ساختارهای جوامع غربی را متحول کرد که در اینجا تمرکز اصلی ما روی تغییرات هنری است. نویسندگانی چون تی.اس.الیوت، فرانتس کافکا، آلبر کامو و ویرجینیا وولف دنیای ادبیات را دگرگون ساختند. همچنین آهنگسازانی نظیر شوئنبرگ، استراوینسکی و ژرژ انتیل مدرنیسم را در موسیقی جلوهگر ساختند. هنرمندانی همچون گوستاو کلیمت، پیکاسو، ماتیس، موندرین و همچنین تحولات هنری امپرسیونیسم، کوبیسم و سورئالیسم شاخههایی از مدرنیته در هنرهای بصری بودند و این درحالی است که طراحان و معمارانی نظیر لوکوربوزیه و والتر گروپیوس ایدههای مدرنیسم را به زندگی شهری فراخواندند.
نکته حائز اهمیت این است که نباید هنر مدرن را با هنر معاصر اشتباه بگیریم. واژه "مدرنیسم" دیگر تنها مفهوم زمانهی مدرن را ندارد بلکه به سبک و ایدئولوژی دوره خاصی بین سالهای 1860 تا 1970 اطلاق میشود. هنری که در سالهای بعد از این دوره خلق شده هنر پست مدرن یا همان هنر معاصر طلقی میشود.
در قسمتهای بعد به بررسی زیرشاخههای مدرنیسم در هنر نقاشی میپردازیم و با هنرمندان آوانگاردی که با شکستن قوانین و ایجاد سبکها و متدهای جدید، چهرهای جدید و پیچیده از هنرهای بصری را به جهان هنر عرضه کردند آشنا میشویم.