صبا
صبا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مرگ، غریبه ای آشنا

بسم الله الرجمن الرحیم

غریبه نیست ولی با دیدنش غریبگی می کنم .احساس می کنم جایی در اطراف زندگی کمین کرده بود و درست لحظه ای که فکر می کردم همه جیز روبراه است خودش را نشان داد و در برابر رفتار و گفتار معترضانه ام به من یاد آوری کرد که همیشه بودم و خواهم بود ، تو از من غافل بودی!
غریبه نیست تقریبا هر لحظه می آید، جانِ دوستی ، همسایه ای ، آشنایی، عزیزی را با خود می برد ولی هربار او را غریب می بینم.
با آمدنش بغض و نا امیدی و تلخی و ترس و تنهایی و هزاران چرا و هزاران کاش به وجود و ذهنم حمله ور می شود و بی تابم ‌می کند.
چقدر مرگ‌ بی پروا جان عزیزانت را می گیرد این حجم از غم و مصیبت برایم غریب است .هست ها برایم بود شد و بودن ها برایم خاطره!
چه روزگار سختی! باید حواسم به فاصله ها باشد. حتی نمی توانم بغضم را در آغوش کسی خالی کنم!
سه داغ در هفت روز ، خاله، عمو و مادر! و سهم من از این داغ ها مراسم و تشییع غریبانه و خاکسپاری به شرط رعایت پروتکل های بهداشتی! و تسلیت های مجازی است.
در میان این همه درد و داغ و مصیبت ذکر خیر عزیزانم را که می شنوم آرام تر می شوم. در میان خاطراتم ‌پرسه می زنم و عکس ها را زیر و رو می کنم از قهر و کینه و کدورت خبری نیست ، برای هم کم نگذاشته ایم ، با صمیمیت و احترام، در شادی و غم کنار هم بوده ایم با هم خندیده ایم، سفرها رفته ایم؛ بودن ها را کنار هم قدر دانسته ایم ،ولی باز برای دریای متلاطم وجودم ساحلی امن می خواهم ؛ به صبر حواله ام می دهند و خدا را نشانم‌ می دهند قدرتمند ترین ، مهربان ترین ، حکیم ترین پناهگاه ، و من پناه می برم به او از غم های پی در پی.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید