بسم الله الرحمن الرحیم
انگار آب شد و رفت توی زمین، انگشتری را که برایم خیلی عزیز بود گم کرده بودم . برای پیداکردنش همه جا را زیر و رو کردم ولی هیچ اثری از انگشتر نبود. هنوز هم بعد سال ها دنبالش می گردم و فراموشش نکردم.
همان روزها عزیز به شوخی گفته بود: "مواظب باش خودت را گم نکنی" و من خندیده بودم.
و این روزها فهمیده ام که شوخی شوخی ممکن است وسط زندگی خودت را گم کنی و حتی هیچ وقت پیدا نکنی!
بارها در هیاهوی زندگی احساس گم شدن، گمگشتگی و از خود دور شدن کرده ام . تجربه غریبی است ؛ دلتنگی ، دلتنگ خودت!
جاهایی از مسیر زندگی را باید تابلو خطر " گم شدن" نصب کنیم تا با دیدن تابلو و احساس خطر به خودمان بیاییم.
مراقب باشیم لابه لای حسرت های گذشته جا نمانیم.
بیشتر حواسمان باشد تا در دام مقایسه ی خود با دیگران نیفتیم .
ارزشهایمان را فراموش نکنیم، ترازویمان معیارها و ارزش های بقیه نشود.
منِ ارزشمندمان را به چشم و هم چشمی و تجملات و رسم و رسومات ناسالم نفروشیم.
نگرانی از آینده از خدا نا امیدمان نکند، برای آینده برنامه ریزی کنیم، هدف داشته باشیم ولی در نگرانی هایمان غرق نشویم.
غصه ها، شکست ها و حسرت های گذشته را فراموش کنیم
تجربیات به درد بخور را برداریم ؛ از گذشته بیرون بیاییم و دیواری محکم بین خود و گذشته بکشیم.
دست در دست خدا به سوی آینده حرکت کنیم. دستمان که در دست خدا باشد گم نمی شویم.
فاصله بین گذشته و آینده را قدر بدانیم، حال را دریابیم.
مادر، پدر، فرزند، خواهر، برادر، دوست، همسایه، همکار، استاد، شاگرد؛ هر که هستیم فرقی نمی کند، حواسمان باشد در روز مرگی ها خودمان را جا نگذاریم، اکنون را عاشقانه و متعهدانه زندگی کنیم. خودمان را دوست داشته باشیم، علایقمان را بدانیم ، خودمان را بشناسیم ، هر از گاهی زنگار از روح خداییمان بزداییم و هوشیار باشیم که اگر خودمان را گم کنیم، هیچ کس جز خودمان نمی تواند پیدایمان کند.