سلام دوستان صبح سه شنبتون 11 مرداد 1401 بخیر، امروز میخواستم چندخطی درمورد کتاب سیب زرد کوچولو اینجا بنویسم، بریم ببینیم چی میشه.
رمان ایرانی سیب زرد کوچولو به قلم زهرا صمیمی، توسط انتشارات نسل روشن در سال 1400 منتشر شده و 36 صفحه دارد.
بخشهایی از کتاب سیب زرد کوچولو رو باهم بخونیم:
هوای بیرون سرده اما گربه ها طبیعتی دارن که این سرما براشون قابل تحمله.
نگاهش میکنم از من میترسه و فرار میکنه، حق هم داره، واسه همین با مهربونی بهش میگم : " میدونم گرسنه ای. صبرکن تا برات چیزهایی بیارم."
از تو یخچال دو تا دونه سوسیس برمیدارم و میذارم تو ظرفی که مخصوص گربه ها گذاشتیم تو بالکن. اون شب حال نداشتم، وگرنه هرشب براشون غذا میبردم.
البته هیچ وقت نمیبینمشون، چون اونها آخر شب میآن سروقت ظرف غذاشون، ازش تشکر میکنم که دلیلی شد این موقع شب حس خوبی بگیرم و حتی تب و لرزم واسه چند دقیقه فراموش بشه، اما اون مشغول خوردنه.
چشمام رو میبندم و زود خواب به سراغم میآد، صدای رعد و برق عجیبی رو میشنوم. اتاقم واسه چند ثانیه کاملاً روشن میشه. از جام میپرم، میرم سمت پنجره، از پشت پرده بیرون رو نگاه میکنم، انگار یه نفر داره تو حیاط قدم میزنه، آره میبینمش، یکی با پالتوی عنابی خیلی بلند و کلاه پشمیه، شبیه هیچ کس نیست، با این تیپ میتونست پدر پدرجدم باشه، اما نه اون نیست، بارون به شدت میباره، جوری که تا حالا نباریده بود. پس چرا لباس و کلاهش اصلاً خیس نشده؟ تب بالام رو به کل فراموش کردم، باید برم پیشش. اون کیه؟ این وقت شب توی حیاط ما چه کار داره؟
راستی دوستان و آدرس صفحه کتاب سیب زرد کوچولو در فراکتاب رو برای شما اینجا میزارم اگه دوست داشتید سر بزنید:
شما هم اگر این هفته یا هفته پیش با کتابی جدید آشنا شدید درموردش توی کامنت ها بنویسید، خوشحال میشم نظرات شما رو بخونم.
تا معرفی کتاب بعدی دست توانگر خدای مهربونمون همراهمون باشه.
نوشته شده توسط صبا در صبح سه شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 9:59