در زبانشناسی یک بحث قدیمی وجود دارد که میخواهد بفهمد تفاوت دو حرف ربط «اما» و «و» در چیست. شاید شما فکر با خودتان فکر کنید باز هم یک موضوع بدیهی دیگر! اما این ماجرا کمی متفاوت است.
داستان از این قرار است که در معنیشناسی منطقی این دو حرف ارزش یکسانی دارند. معنیشناسی منطقی، شاخهای از معنیشناسی است که تلاش میکند زبان طبیعی را در قالب علم منطق تحلیل کند. در علم منطق گزارهها و عملگرها جای جملهها و حروف ربط مینشینند. برای مثال جمله «صبا و ساره به باشگاه میروند»، یک گزاره است که دو متغیر صبا و ساره را با عملگر منطقی عطف یا همان «و» خودمان به هم ربط داده است و جمله «صبا یا ساره به باشگاه میرود»، گزاره دیگری است که آن دو متغیر را با عملگر منطقی فصل (یا) در کنار هم قرار داده است. منطقیها علاقه بسیاری به یافتن ارزش صدق گزارهها دارند. دلشان میخواهد بدانند کدام گزاره صادق و کدام کاذب است و قوانین دقیقی برای این منظور وضع کردهاند.
ارجاع به جهان واقع، یکی از روشهای فهم صادق بودن گزاره است. وقتی جمله «صبا این جمعه به باشگاه میرود» ادا میشود، مخاطب میتواند جمعه برود باشگاه تا ببیند صبا آنجا هست یا نه. اگر صبا آنجا بود، جمله صادق است وگرنه کاذب. در مورد «ساره این جمعه به باشگاه میرود» نیز همین مراحل طی میشود. اما وقتی جمله «صبا و ساره این جمعه به باشگاه میروند» است، تعیین ارزش صدق اندکی پیچیده میشود. اگر جمعه صبا باشگاه باشد و ساره نباشد چه؟ برعکسش چه؟ آیا باز هم جمله صادق است؟ وقتی پای عملگرها به میان میآید، منطقیها از قوانینی که پیش از این گفتیم استفاده میکنند. بر این اساس، گزاره مرکبی که با عملگر عطف تشکیل شده است، تنها در صورتی صادق است که تمام گزارههای آن صادق باشند. پس اگر صبا به باشگاه برود اما ساره نرود، ارزش گزاره «صبا و ساره این جمعه به باشگاه میروند» کاذب است. ( اگر دوست دارید شرایط صدق بقیه عملگرها را نیز بدانید، جدول گزارههای منطقی را در گوگل جستجو کنید) مشکل «اما» همین جا ظاهر میشود. از نظر منطقی ارزش صدق گزارهای با عملگر «اما» با «و» یکسان است. عبارت «مهرو به ایستگاه رفت اما قطار را از دست داد» همان قدر صادق یا کاذب است که گفته شود «مهرو به ایستگاه رفت و قطار را از دست داد». این حرف برای فارسیزبانان قابل قبول نیست و با شم زبانی آنها منطبق نیست. به همین دلیل سالهاست که زبانشناسان منطقی و فیلسوفان زبان به دنبال تببین مناسبی برای این مساله هستند. اما به نظر میرسد ترانه سرای این بیت «چه دلنواز اومدم اما با ناز اومدم» چالشی با این موضوع ندارد. «اما» برای نشان دادن تضادی است که میان دو پاره گفت وجود دارد. چه تضادی میان دلنواز آمدن با ناز آمدن میتواند باشد؟ اصلا هر چه دلنوازی در این دنیاست از ناز است، دلنوازی نتیجه ناز است. شاید نباید من را به توهم توطئه متهم کنید، اگر تصمیم بگیرم که رد پای یک معناشناس منطقی را در پس پشت این ترانه و دیگر ترانهها جستجو کنم!