قرن عجیبی است. و زمانه ی عجیبی است.
انقدر ما مطالبه گری را کنار گذاشتیم که وقتی بازاندیشی میکنیم، میبینیم دچار چه وضعیتی شدیم
وقتی خودمان را با وضعیت ظهور مقایسه میکنیم و فاصله را میبینیم
وقتی فکر میکنم برای آخر هفته با دخترانم یک فیلم را دانلود کنیم ببینیم. آچمز میشوم
سریال ها حاوی لودگی، حماقت. کمبود خرد و برگشت به عقب در حد غرب وحشی است. همین غرب امروز که خالی از اخلاق انسانیت است. همین غرب وحشی که 50 درصد مالیات خود را باید به صهیونیست برای ساختن گلوله و خالی کردن در قلب کودک فلسطینی خرج کند. و دهان هم باز نکند.
نگوید چرا پول ما مالیات ما صرف ساختن اروپا نمیشود و صرف خرابی بقیه ی جاهای زمین میشود؟
سلریبتی سازی و کارخانه بازیگری که از بچگی عشقش دیده شدن و بازیگر شدن و توخالی ماندن است که مشکلات خاص خودش را دارد.
زمانه ای که خیال یک شخص روی کاغذ میآید و میلیاردها هزینه میشود و تبدیل به فیلم و سریال میشود ولی واقعیت های جهان تاریخ و مسایل عبرت انگیز که بشریت را جلو میراند گوشه خانه ها در نهج البلاغه و قرآن خاک میخورد
آیا اولویت مردم ایران اینگونه آثار است؟ آیا جوان های آینده که اولویت ازدواج و مهارت همسرداری و تمسک به سنت رسول دارند تبلیغات سبک زندگی منحط غربی است ؟
آیا آیندگان ما را خواهند بخشید که در این پیچ تاریخی مهم سرمایه گذاری های ما روی خروجی های خجالت آور امثال مهران مدیری و عطاران دلقک هایی که سینما را نه بستر هنر بلکه دلقک بازی میبینند؟
واقعا این انسان های ناآگاه به فرهنگ شده اند هنرمندان و نخبگان فکری و جلوداران فرهنگ نجات بخش تاریخ؟
جانشین آوینی باید چنین تفکرات سخیف باشد؟