آیا تا به حال فکر کردهایم که خودِ آگاهی ما نسبت به دانستهها و نادانستههایمان چقدر محدود است؟
انسان نه فقط نمیداند چقدر میداند، بلکه حتی نمیداند چقدر نمیداند.
بدتر از ندانستن، ندانستن این است که چه چیزهایی را نمیدانیم و چه کسانی میدانند.
مرزهای جهل ما گاهی حتی از تخیلمان هم فراتر است.
«و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»؛ جز اندکی از علم به ما داده نشده.
نه فقط از تمام علم بینصیبیم، بلکه حتی درک درستی از نسبت دانسته و نادانستهمان نداریم.
وقتی هنوز نمیدانیم چه نمیدانیم، چطور میتوانیم در مقام داوری در مورد آفرینش بنشینیم؟
برخی با همان علم محدود، از وجود فقر و ظلم، وجود خدای حکیم را نفی میکنند.

خدا میتوانست جهانی بیافریند که در آن هیچ سختی نباشد.
اما در چنین جهانی، انسان هیچ فرصتی برای رشد، انتخاب و تعالی نداشت.
خدا علم همهچیز را به ما نداد تا همه چیز را اصلاح کنیم.
ولی هر چه بیشتر بدانیم، مسئولتر میشویم، نه معترضتر.
اگر میفهمی صورت مسئله چیست، پس میتوانی راهحل را هم پیدا کنی.
فهمیدن، یعنی توانایی حل کردن و مسئولیت پذیر بودن.
خدا ابزارهای حل مسئله را به ما داده؛ قدرت تفکر، علم، اراده و گفتگو.
فقط با همفکری و همدلی است که میتوانیم به راهحل برسیم.
هیچکس به تنهایی از پس تمام مشکلات برنمیآید.
گفتوگو، تفکر، صبر و همراهی اولین قدمهای هر راهحل هستند.
«ان تقوموا لله مثنی و فرادا»؛ یعنی قیام برای خدا باید با همکاری باشد.
تکتک، دو به دو، یا گروهگروه، باید در کنار هم مسئولیتپذیر باشیم.
اگر عقلها یکی شوند و خودخواهیها کنار برود، مشکلاتی که فکر میکردیم فقط خدا باید حلشان کند، قابل حل میشوند.
وحدت کلمه و هنر گفتوگو کلید حل معادلات پیچیده زندگی است.
خداوند قدرت را به ما داده تا ما را امتحان کند.
«لیبلوکم ایکم احسن عملاً»؛ بلا برای سنجش عملکرد ماست، نه مجازات بیدلیل.
بهتر عمل کردن، یعنی مسئولیتپذیر بودن، نه پاک کردن صورتمسئله.
و نه انداختن همه چیز به گردن خدا برای توجیه بیعملی یا خودخواهی.
انسان نمیدونه چقدر میدونه. حتی نمیدونه چقدر نمیدونه. حتی نمیدونه به نسبت دیگران چقدر میدونه. و حتی نمیدونه چه چیزی رو نمیدونه و اون چیز رو چه کسی میدونه. و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا از علم بجز ذره ای بهتون ندادن از اینکه چقدر میدونید و چقدر نمیدونید و علم نسبت به اینکه چقدر میدونید هم بهتون هیچی ندادن. حالا این آدم میشه آتئیست میشینه فسفر میسوزونه میگه: چطور خدای حکیم میتونه دنیایی بیافریند که توش ظلم هست فقر هست بچه ها از گرسنگی میمیرن.؟! چنین شخصی نمیدونه که خدا چنین جایی رو میتونه خلق کنه ولی اگر خلق کنه هیچ رشدی برای ما نداره. به ما علم اینکه همه علم رو داشته باشیم ندادن که همه چیز رو درست کنیم هر چی ایراد به خدا بگیری داری مسئولیت خودت بیشتر میکنی. هر چی بیشتر صورت مساله میدونی باید بدونی جوابش هم میتونی پیدا کنی و مدیریتش هم میتونی بکنی که اون مشکل رو حل کنی. ولی خدا همه چیز رو از مقدمات حل مشکلات به ما داده. و راه حل کردن مشکلات رو هم داده فقط تنها مشکل اینه که ما به تنهایی نمیتونیم همه مشکلات رو حل کنیم. اول باید فکر کنیم و بنویسیم و بیان کنیم و گفتگو کنیم و صبور باشیم بعدش باید تیم سازی کنیم و چند تا چند تا یکی یکی یا دو تا دو تا برای حل اون مشکل برای خدا قیام کنیم ان تقوموا لله مثنی و فرادا بعدش اگر همه انسان ها به وحدت برسن و به وحدت کلمه برسن با هم یکی بشن و عقل هاشون رو کنار هم بگذارن و اختلافات شون رو کنار بگذارن و هنر گفتگو و عقل و منطق یاد بگیرن و خودخواهی هاشون رو کنار بگذارن میتونن همه مشکلات جهان که تا قبلش فکر میکردن وظیفه خدا بوده در حین خلقت جهان ماده حل کنه. حل کنن خدا قدرتش رو به تو داده تو رو امتحان کنه من احسن عملا لیبلوکم ایکم احسن بلا دادیم که ببینیم کدومتون بهتر عمل میکنید. بهتر عمل کردن به پاک کردن صورت مساله و همه چیز رو گردن خدای حکیم انداختن و پی خودخواهی ها رفتن نیست.