ویرگول
ورودثبت نام
کانال صابر صادقی
کانال صابر صادقی
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

آهنگ بلا چاو (Bella ciao) برای ما چه مفهومی دارد؟

https://www.youtube.com/watch?v=2cLBIkZX_Pc&t=1s


حتما بسیاری از شما آهنگ انقلابی (bella ciao) را شنیده‌اید. آهنگی فولکلور مربوط به شمال ایتالیا که پارتیزان‌های آن را تغییر دادند و سرود مقاومت در برابر نازی ها بدل کردند. بدرود ای زیبا یا bella ciao راه خود را به جنبش‌های انقلابی در همه کشورها باز کرد و امروز صدای این ترانه در کوچه‌ها از بیروت تا تهران به گوش می‌رسد. از زنان کُرد که با اراده در کوبانی می‌جنگند تا استقلال طلبان کاتالان در بارسلونا. از شیلی تا تظاهرات جنبش زیست محیطی «جمعه‌ها برای آینده»

ترانه اولیه مربوط بود به زنان شالیکار شمال ایتالیا معروف به (mondine) و روایتی بود از مشقت‌ها و دشواری های کار. آنها در مورد حشرات و پشه‌ها می‌گفتند و از چوب دستی صاحب کارهایی می‌نالیدند که بر پشت آنها فرود می‌آید.

ترانه ای با چهار بیت بود که در هر بخش از مشقات کار و ساعت‌های طولانی طاقت فرسا می‌گفتند. ترکیب بلا چاو (بدرود این زیبا) ممکن است اشاره به زیبایی جوانی آنها یا آزادی آنها باشد که در حال از دست رفتن بود.

در سال 1940 شخص ناشناسی از آهنگ آن استفاده کرد و ابیات تازه ای بر آن افزود تا آن را تبدیل به ترانه مقاومت کند. در این ترانه داستان مبارز جوانی می آید که از عشق خود جدا می‌شود تا به لشکر پارتیزان ها بپیوندد.

در روایت جدید جوان مبارز می‌گوید اگر به عنوان پارتیزان جانم را از دست دادم منو در کوهستان به خاک بسپار. زیر سایه گلی زیبا و همه کسانی که از آنچا می‌گذرند به من خواهند گفت چه گل زیبایی. و این گل یک پارتیزان است که برای آزادی مان جان داد.

امروز شهرت ترانه بلا چاو نشانه از خطری نزدیک است که نزدیک می شود و روایتگران آن حتی فرصت خداحافظی در لحظات آخر را پیدا نمی‌کنند.

بدرود ای زیبا در ایتالیا هم فراموش نشده است.


در 25 آوریل هر سال ایتالیایی‌ها زیادی جمع می‌شوند و با راه انداختن جشن و شادی و باربکیو ترانه بلا چاو را زمزمه می کنند. این مراسم به بخشی از آیین سالانه تبدیل شده است که پایان رژیم نازی در 1945 را یادآوری می‌کند.

اما آن کسی که ترانه بلا چاو را در عرصه جهانی معرفی کرد بازیگر ایتالیایی-فرانسوی یوس مونتاند (Yves Montand) بود. این بازیگر اهل توسکانی که خانواده اش در دوران فاشیسم ایتالیا را به سمت جنوب فرانسه ترک می‌کنند.

همسرایی این ترانه در پارک گزی استانبول جلوی پلیس خشن ترکیه را نمی‌توان فراموش کرد. فرانسیس هولاند در کمپین انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 از این ترانه استفاده کرد و در همان سال فعالان جنبش محیط زیستی Di it now در آمریکای جنوبی و در برزیل و کلمبیا بلا چاو را همخوانی کردند.

در مارچ و آوریل سال 2020 رنگ دیگری گرفت. در برابر موج اقتدار نژادپرستانه که امروز اروپا را تسخیر کرده بلا چاو به شکل مستمری در خیابان‌های رم و میلان و بلونیا خوانده می‌شود. مردم این آهنگ را از بالکن‌ها می‌خوانند پخش می‌کردند.

همچنین است اجرای سمفونیک آن در میدان جمهوری پاریس به نشانه ادای احترام به تظاهرکنندگان مخالف با اصلاحات در بازار کار.

بلا چاو به زبان فارسی

امروز بلا چاو منبع الهامی بین‌المللی است. فراخوانی است به نبرد و زنگ خطری است نسبت به سایه شوم فاشیسم. بدرود ای زیبا می‌تواند آتش به جان مردم زند و آنها را بسیج کند. نت‌های آن با نارضایتی‌ها به صدا درمی‌آید. این نت‌ها هیچ گاه خاموش نمی‌شوند؛ بنابراین از گسترش جهانی آن نباید متعجب بود.

بلا چاو در زبان فارسی هم چندین بار بازخوانی شده. آخرین آن در همین ماه های گذشته بود که بهین و یاسمن بلوری آن را با ساز گیتار همراه کردند.

مقاومت، مسیری غیرمستقیم و پیچ‌درپیچ است: مقاومت در حاشیه‌ها و کناره‌ها جریان دارد. پارتیزان برای تحمیل شکست به دشمن با او رویارو نمی‌شود، بلکه از خودش در برابر خصم دفاع می‌کند تا وی را به عقب‌نشینی وادارد.

پارتیزان با سلاح‌های خودش دشمن را خلع‌سلاح می‌کند، قوانینِ او را زیرِ پا می‌گذارد، وی را فریب می‌دهد و سراسیمه و غافلگیر می‌کند. بنابراین، می‌کوشد تا فضا و وقتِ هرچه بیشتری برای خودش و برای تجدیدسازمان‌دهی به دست آورد. تنها پیروزی‌ای که پارتیزان به دنبالِ آن است خودِ آزادی است.

هرچند مقاومت خاص است و در زمان مشخصی رخ می‌دهد اما معطوف به آینده‌‌ای بلندمدت‌تر است. مقاومت نوعی واکنش است اما تابع نیرویی نیست که در برابرش مقاومت می‌کند. مقاومت، آلترناتیوی ارائه نمی‌دهد اما امکاناتی را فراهم می‌کند که مشخصاتشان هنوز معلوم نیست.

اصلِ ثابتِ مقاومت، حد و مرزی بنیادینی است که به ماورا اشاره می‌کند، و بیرون از خود را عیان می‌سازد. خبرِ بهتر اینکه چندین کانون مقاومت وجود دارد؛ اما آن‌ها آنقدر کوچک‌اند که ممکن است ناپدید شوند بی‌آنکه ردپایی از خود بر جا گذارند. این امر تصادفی نیست، مقاومت‌کنندگان اغلب بی‌نام‌ونشان‌اند و کسی از اقداماتشان آگاه نیست. اما دقیقاً به لطف همین نوع مقاومت است که درمی‌یابیم می‌توان دنیای دیگری آفرید. به این معنا، مقاومت از نارضاییِ صرف و امتناعِ ساده فراتر می‌رود: مقاومت در بطنِ خود نوعی نافرمانی است، و پیش‌درآمدی بر طغیان.

اغلب پارتیزان را مبارزی «نامنظم» یا بی‌قاعده خوانده‌اند. علت این امر آن است که مسیرِ او پرپیچ‌وخم است و در گوشه و کنار حرکت می‌کند. در نتیجه، به قول کارل اشمیت، پارتیزان ــ این شخصیت بی‌نظیر در عرصه‌ی سیاسی ــ جنگ کلاسیک بین کشورها را تضعیف می‌کند؛ زیرا مبارزه‌ی او غیرقانونی است.[2] صادقانه بگویم، نبرد پارتیزان ماهیتی سیاسی دارد نه نظامی.

همان‌طور که اسمِ او نشان می‌دهد، پارتیزان هوادار یک طرفِ مبارزه است و از آرمان مشخصی حمایت می‌کند. تعهدی سیاسی به مبارزه‌ی او شکل می‌دهد. او در زیر پرچمِ مبارزه‌ای که مشروع می‌داند، ممکن است حتی مدعیِ رعایت قانونی غیر از قانون حکومت‌هایی شود که با آن‌ها می‌جنگد. این همان چیزی است که در جنگ‌ آزادی ایتالیا رخ داد. دیدگاه‌های متضاد درباره‌ی پارتیزان‌ها معلول همین امر است: یک طرف آن‌ها را «راهزن» می‌داند اما، همان‌طور که روی لوحه‌های پرشمار در گوشه‌وکنار ایتالیا می‌بینیم، طرفِ دیگر آن‌ها را «جان‌باختگانِ راه آزادی» می‌خوانَد. به‌رغم تلاش‌های گوناگون برای قانونی‌کردن پارتیزان ــ اعطای وجهه‌ای قانونی به او بدون نادیده گرفتن قانون ــ این شکاف هنوز وجود دارد، زخمِ بازی که از طریق آن شخصیت‌های غیرعادیِ دیگری هم پا به عرصه‌ی دنیا می‌گذارند.

افزون بر این، پارتیزان همیشه نماد نوعی بی‌قاعدگی است که بر مشروعیتِ خود در محیط سیاسیِ محدود به مرزهای کشور تأکید می‌کند. این نشان می‌دهد که چرا مقاومت، همراه با پاسخ‌هایی که ارائه می‌کند، چنین منبع سرشاری از نوآوریِ سیاسی است.

در دنیای معاصر، و بیش از هرجا در دموکراسی‌های لیبرال، سیاست چنان بی‌ارزش شده است که دیگر یکی از عناصر سازنده‌ی وجود انسان به شمار نمی‌رود. نارضایی، پرهیز از سیاست و بی‌علاقگی به اخبار روز، علائمی هستند که به پدیده‌ی ژرف‌تری اشاره می‌کنند ــ این واقعیت که هستیِ سیاسی دیگر نوعی سرنوشت نیست، به این معنا که دیگر لزوماً چیزی به اسم پولیس ]شهر[ وجود ندارد. در جهان کنونی، دفاع از خود و محافظت از هستیِ خویش ــ یا حتی بهتر از آن، مصونیتِ خود ــ مهم‌تر به شمار می‌رود. اکنون سیاست فقط به معنایی منفی، صرفاً وقتی که به تهدیدی پی می‌بریم، به نیازی حیاتی بدل می‌شود. هرکسی فقط به فکرِ خودش است و می‌خواهد از خودش محافظت کند.

مقاومت را می‌توان روی دیگرِ مصونیت دانست. اما هرچند منشأ مقاومت، نیاز دفاعیِ مشابهی است، مسیرِ متفاوتی را دنبال می‌کند. آن‌هایی که خود را مصون می‌کنند و از خطرِ تماس و ارتباط با «دیگری» در امان نگه می‌دارند، در دژی امنیتی پناه می‌گیرند و در خود فرومی‌روند ــ دست‌وپاگیرترین و محدودکننده‌ترین دژِ ممکن که مبتنی بر ترس است. پارتیزان متواضعانه به پایین می‌نگرد اما بر هوشیاریِ‌ِ خود می‌افزاید، و بنابراین می‌تواند مسیرهای متقاطعی را ببیند که با نظم حاکمی که مشروعیتش را از دست داده، تفاوت دارد. نیروی سرکشِ او مُسری است و خلق‌وخوی وی به دیگران سرایت می‌کند. نیروها، تجربه‌ها و ایده‌های متفاوت، در خط مقدمِ پارتیزان به یکدیگر می‌پیوندند، هرچند پس از پیروزی بر دشمن ممکن است دوباره مسیرهای متفاوتی را در پیش گیرند. ارزشِ مقاومت و محدودیت‌هایش در همین امر نهفته است.

بلا چاوbella ciaoپارتیزان
یک کانال یوتیوبی هم دارم که خوشحال می‌شم به آن سربزنید. در آن به تاریخ معاصر می‌پردازم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید