این عنوان کتاب سر راجر اسکروتن یکی تحریک آمیزترین عنوانهایی است که فیلسوفی در نقد چپ نوشته باشد. مسلم واکشهای زیادی هم داشته است.
برای دیدن کامل ویدئوی یوتیوبی به کانال خرمگس بروید.
در Fools, Frauds and Firebrands که به احمقها، شیادان، و هوچیها ترجمه شده است، اسکروتون با تجزیه و تحلیل بیرحمانه چپ جدید شروع به کار میکند و با بررسی دقیق و کامل نویسندگان برجسته چپ میپردازد. ای. پی. تامپسون، رونالد دورکین، آر. دی. لینگ، یورگن هابرماس، گئورگی لوکاکس، ژان-پل سارتر، ژاک دریدا، سلاووی ژیژک، رالف میلیبند و اریک هابزبوم. در یک بررسی کامل جریانهای اصلی در فکر چپ درو می کند.
این فیلسوف محافظه کار انگلیسی با با مهارت، درک و همواره با وضوح شفافیت، به بررسی این مسائل اصلی میپردازد.
بگذارید اول به این بپردازیم که این نویسنده بی پروا کیست؟
راجر ورنون اسکروتن، عضوی از انجمن فلسفه بریتانیا و انجمن اندیشمندان مستقل، یک فیلسوف انگلیسی است که در حوزه زیباییشناسی تخصص دارد. او بیش از سی کتاب نوشته است. کتابهایی چون "هنر و تخیل"، "معنای محافظهکاری"، "تمنای جنسی" و "زیبایی". نویسنده دو اپرا نوشته و تهیه کننده برنامه هایی مستند در زمینه زیبایی در هنر برای بیبیسی بوده است.
اسکروتون از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۹۲، به عنوان یک استاد دانشکده فلسفه در کالج بریکبک در لندن فعالیت داشت. از ۱۹۹۲ به بعد، او به صورت پارهوقت در دانشگاه بوستون، موسسه نهاد ملی امریکا در واشنگتن و دانشگاه اسند در اسکاتلند فعالیت میکند.
اسکروتون به خاطر فعالیتهای خود در تأسیس دانشگاههای زیرزمینی و شبکههای علمی در مرکز اروپا در دوران جنگسرد، به چندین جایزه افتخاری دست یافته است. دانیل هانان در وصف او میگوید "مردی که بیشتر از هر کس دیگری، تعریف کننده مفهوم محافظه کاری یا conservatism است"
احمقها، شیادان و هوچی ها، کتابی است برای همه. نیازی به دانش عمیق فلسفی نیست. اسکروتن به دنبال پاسخ به یک سئوال ساده است. چطور ایده اساسی غرب در مورد حقوق فردی و فردیت جای خود را به حقوق جمعی؟ چطور فضیلت جستجوی حقیقت به هر وجهی جای خود را به شر جستجوی قدرت به هر وجهی داد؟
در دوره ای که چپ نو به دنبال اخبار جعلی، سیاست های هویتی و اقلیت های یک درصدی و جهانی سازی است و حقوق گروهی اهمیتی یافته است که همه این ایده های گروهی و هویتی از زیر ریشهای انبوه کارل مارکس استخراج شده اند.
او در این کتاب لایههایی از مباحث بی ارزش شاگردان معاصر مارکس را بیرون میکشد: از سارتر تا هابرماس، از دوورکین و دلوز تا لکان و ژیژک.
این کتاب در واقع در سال 1985 نوشته شد. یعنی چندسالی پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با ادبیاتی بسیار فاخر و فصیح به جنگ ایدئولوژی سرخ میرود.
کتابی مناسب برای کسانی که در ساختار دگمهای روشنفکران حراف فرانسوی نمیاندیشند و به فکر گسترههای بازتری هستند.
اسکروتن در تمام زندگی حرفهای خود با روشنفکران چپ درگیر بود و زندگی دانشگاهی خود را در همین درگیریها و بی اخلاقیها از دست داد. لشکری مجهز به شیوه فکری علمای چپ با ایمان عمیق به مرام چپگرایی که حول کلیسای کمونیسم جمع شده بودند.
این کتاب روایتی تمام عیار و شاهدی بر دین مارکسیستی در قرن گذشته است که طلایه داران و مبلغان مذهبی آن تا قلب ایران هم نفوذ کردند و نتیجه دردناک به بار آوردند. کمونیسم دین قرن بیستم شد و مارکس پیامبروار به مومنان خود روز موعود را وعده می داد. کشیشان و اسقف هایش مانند کلیسای قرون وسطایی مخالفان و حتی باورمندان چپ را به سیاه چالشها می انداختند و شهیدان قدیسی مانند آنتونیو گرامشی و حتی موسولینی داشت. بله موسیلینی پیش از فاشیسم خود را به عنوان سوسیالیسمی باورمند می شناخت.
یکی از مستندات دقیق اسکروتون درباره این است که فاشیستها و کمونیستهای مدرن در مسائلی مانند ایجاد جنبشهای پوپولیستی و حزب واحد، رویههایی مشترک دارند، علیرغم تفاوتهای آشکاری که از بیرون مشاهده میشود.
"کمونیسم همچون فاشیسم تلاشی برای ایجاد جنبشی عمومی و به تبع آن دولتی مقتدر است که به وسیله حزب واحد، آن کل حول هدفی مشترک به توافق می رسند. برای دستیابی به این هدف است که مخالفان را به هر وسیله ای سرکوب می کنند. هر دو نیز دارای رهبری مقتدر هستند که هستی و دوام خود را در راستای سرکوب نیروهای و گروه های داخلی می بیند.
این سرکوب شامل کنترل ارتباطات، آموزش و پرورش، اقتصاد و هر عرصه دیگری می شود. جالب است بدانید عنوان اقتصاد علمی، جامه شناسی علمی و هرچیز دیگری با عنوان علمی توسط کمونیست هایی ضرب زده شد که روایت ها و علوم پیشین که بیشتر لایق عنوان علمی بودند تهدیدی در برابر روایت خود می دیدند.
حتی فیزیک و شیمی نیز در زمان استالین علومی امپریالیستی به شمار می رفتند که البته در زمان جنگ جهانی دوم به جهت استفاده ای که از آنان شد به صورت موقت از این اتهام خارج شدند. گفته می شود تنها علمی که از اتهام امپریالیستی بودن خارج شد ریاضی بود و به همین دلیل است که روسیه شوروی تعداد زیادی دانشمند ریاضی دارد.
علاوه بر همه اینها هر دو جنبش فاشیسم و کمونیسم، قانون را اختیاری و محدودیتهای قانون اساسی را بیمعنی میدانند، زیرا هر دو جنبش در اساس انقلابی هستند.
اسکروتن هشدار می دهد که "آزادی و عدالت اجتماعی دچار بروکراسی شده است." این معضل از دیالکتیک مارکس خارج نمی شود بلکه حاصل کسانی است که قدرت لخت را در دست گرفته اند و به وحشیانه ترین شکلی از آن بهره برداری میکنند.
به عبارتی نظریه تاریخی مارکس به نظر اسکروتن از این نظر که همه توسعه تاریخی را از منظر تغییرات زیرساختی اقتصادی توضیح میدهد، غلط است. توسعهی تاریخی به همان اندازه که فرایندی مادی است ناشی از ارادهی سیاسی هم هست.
اسکروتون تأیید میکند که برخی دولتهای فاشیست به روش دموکراتیک انتخاب شدهاند، همهی دولتهای کمونیست با کودتای نظامی به قدرت رسیدهاند (به عبارت دیگر، با قتل و خشونت). بهترین تخمینهای موجود امروزه درباره تعداد انسانهایی که توسط وامداران بزرگ فکر کارل مارکس کمونیست کشته شدهاند، از ۱۷۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر افزون است.
اسکروتن شما را به گشتی حول دخمه ها و دلالان های تفکر چپ می برد. از ژیل دلوز گرفته تا حمله های به میراث استعماری توسط ادوراد سعید. از فرضیه بازگشت کمونیسم نزد آلن بایدو گرفته تا مناظره های فکری اسلاوی ژیژک. حتی اسکروتن ما را به بیمارستان روانی می برد که لویی آلتوسر در آنها به اتهام قتل زن خود به زنجیر کشیده شده است. در آخر نیز به حوزه عمومی یورگن هابرماس می تازد. هرچند هابرماس متاخر را نمی توان چپ شمرد گرچه وامدار مارکس است. نظریه ارتباطات هابرماس در واقع تفکر لیبرالی است که به اندیشه های چپ مزین شده است.
منظره فکری که ترسیم می کند به چیزی شبیه هیروشیما پس از بمباران است. بمبی توسط کمونیسم افتاده که تمام مفاهیم حق، سنت، عرف، کارآفرینی، خانواده و دین را به یک سو پرتاب کرده است.
اراده فردی بشری برای آزادی فردی که توسط جامعه بورژوازی مزیت داده شده بود بعد از بمب کمونیستی مخصوصاً در کشورهای فاقد تفکر و اصالت جای خود را به تفکر جمعی می دهد که صادقانه با نظام سلطانی و سنتی آنها نیز همزاد است.
در آخر نیز سر شوخی را با آنتونیو گرامشی، قدیس چپ گرایان باز می کند و نوشته های او را سم اجتماعی می نامد.
البته از یک منظر می توان گرامشی را قدیس نامید. در نوشتههایش از سالهای زندان، او از شعاردهی لنینی خسته شده و خود را به کار تصفیه از تناقضات نظریهی مارکس درباره تاریخ و جامعه و فلسفه عمل سیاسی اختصاص داد. گرامشی نظریه خود را به عنوان "فلسفه عمل" معرفی کرد و آن را در مخالفت با 'مادیگرایی بیاصالت' بوخارین توسعه داد."
در پایان، یک مسئله مهم دیگر وجود دارد. در فصلهای نهم و دهم، پروفسور اسکروتن در دین مارکسیستی جدید چپ را با شورش پایدار امروز، با تفکرات قومیتزادهای که حقوق ویژه را بجای حقوق برابری میطلبند، تطبیق میدهد. اگر نمیتوانید تصور کنید چرا این مخالفان جاودان، معترضان سیار، اشغالگران خیابانها، ساختمانها، پلها و دانشگاهها را نمیتوان آرام کرد، آنگاه شما زیژک را تحلیل نکردهاید.