ویرگول
ورودثبت نام
کانال صابر صادقی
کانال صابر صادقی
خواندن ۷ دقیقه·۱۶ روز پیش

رضا قطبی؛ لیبرالی سلطنتی که بساط رژیم را به هم ریخت

پیام انقلاب شما را شنیدم

این یگانه جمله ای است که از آن نطق تاریخی شاه، محمدرضاشاه پهلوی، از تلویزیون ملی ایران که در ذهن تاریخی ملت ایران نقش بسته است. اما آن سخنرانی پیام‌های دیگری هم داشت، اقراری صریح از ناکارآمدی و از فساد درباریان و حکومت پهلوی از زبان شخص اول کشور.


پیامی که اگر در زمان درستی به زبان جاری می‌شد اتفاقاً می‌توانست نشانی از قدرت و پذیرش نظر مردم باشد اما در آن روزهای پرآشوب به گفته هوشنگ نهاوندی پیامدهای بدی به بار آورد. مثلاً تا آن روز هرگز واژه انقلاب به زبان نیامده بود و از آن لحظه این واژه با همه مفاهیم و تبعات آن به رسمیت شناخته شد.

روایت است که وقتی متن آن نطق به دست شاه رسید او آن را به کناری انداخت اما نویسنده متن رضا قطبی پسردایی فرح دیبا و رئیس تلویزیون ملی ایران به خواندن آن اصرار کرد. البته گفته می‌شود سیدحسین نصر نیز در تهیه این متن پوزشخواهانه نقش داشته است.

شاید به همین دلیل است که بسیاری از مخالفات انقلاب 57 همین امروز هم نوک تیز انتقادهای خود را به سمت رضا قطبی گرفته اند؛ تا جایی که حتی او را یکی از دلایل انقلاب می‌دانند. نگاه لیبرال او به تلویزیون ملی ایران و فضای آزادی بیانی که در دوران ریاست رضاقطبی در تلویزیون برقرار شده بود به آنها در ایجاد این روایت کمک می کند.

ویدئوی یوتیوبی این مطلب را می‌تواتید در این لینک ببینید

کارنامه رضاقطبی

دوستان چند روزی است که از مرگ رضا قطبی می‌گذرد. کسی که به گواه همکارانش رادیو و تلویزیون ایران وامدار مدیریت اوست. حتی می گویند این صدا و سیمایی جمهوری اسلامی هم چیزی نیست جز آنچه او در آن دوران پی ریخت. شخصیتی متجدد، پیشرویی که مجموعه‌های بسیار موفقی در دوران ریاست او بر تلویزیون روی آنتن رفت. سلطان صاحبقران، ایتالیا-ایتالیا و دایی جان ناپلئون.

در دوران مدیریت قطبی سازمان تلویزیون ملی ایران دارای گسترده‌ترین پخش تلویزیونی آسیا بعد از ژاپن بود. فقط هم کارنامه تلویزیون نیست. قطبی در ایجاد ساختمان تئانر شهر تهران و جنش هنر شیراز نقشی اساسی داشته. این جشنواره جشن هنر شیراز جنجالی‌ترین جریان فرهنگی و هنری در تاریخ معاصر ایران یاد است که باید حتماً ویدئویی در مورد آن بسازم.

فیلم‌هایی ثاثیرگذاری هم با بودجه تلویزیون درست شدند که بسیار جریان ساز بودند. از جمله «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی و «گوزن‌ها» مسعود کیمیایی، «طبیعت بیجان» از سهراب شهید ثالث، «شازده احتجاب» بهمن فرمان آرا، «مغول‌ها» پرویز کیمیاوی و «دایره مینا» داریوش مهرجویی، اینها همه با بودجه دولتی توسط سازمان رادیو و تلویزیون تهیه شدند.

مخالفت‌ها با رضاقطبی

با این حال همه این کارنامه، با یک می توانم بگویم اشتباه باد شد و به هوا رفت. آن نطق تاریخی محمدرضاشاه در شرایط بسیار بدی ایراد شد. شجاع الدین شفا می‌گوید اگر در آن دوران در کنار شاه بود اجازه نمی‌داد آن نطق از زبان شاه بیان شود.

همین امروز هم با نگاهی به برنامه‌هایی که در یوتیوب در مورد رضاقطبی درست شده و همچنین مقالات در مورد او، این خشم را می‌توانید ببینید که چطور همه کازه کوزه ها به گردن آن نطق تاریخی ریخته شده است.

در دهه 50 وقتی که رژیم شاهنشاهی واقعاً تصمیم گرفته بود که فضا را کمی آزادتر کند و مشاورانی اطراف محمدرضاشاه را گرفته بودند که فرمول‌های لیبرال را تجویز می‌کردند. رضاقطبی یکی از آنها بود. می توانیم بگویم به غلط نظام رژیم پهلوی فکر می کرد بحران ها را پشت سرگذاشته و همه دشمنان خودش را سرکوب کرده. انها دشمنان را تنها کسانی می دیدند که اسلحه به دست داشتند.

مثلاً تصمیم گرفتند محاکمات گلسرخی را مستقیم از تلویزیون پخش کنند که عملاً از او قهرمان ساخت یا گزارش‌هایی را انتشار می‌دادند که نشان از کم کاری رژیم بود یا در جامعه عقب مانده ایران از شاه و دربار پهلوی تصویری بسیار لیبرال و مرفه نمایش داده می شد. که برای خوشگذرانی و تعطیلات مثلاً به سوئیس و موناکو می روند.

این رفتارها انتقادهای مخالفان را برانگیخت، مخصوصاً ساواک و در راس آن پرویز ثابتی که به عملکرد رادیو تلویزیون در روزهای منتهی به بهمن 57 نقد داشتند و در دربار هم شاهدخت اشرف پهلوی از مخالفان رضا قطبی بود.

در کتاب دامگه حادثه که در واقع مصاحبه‌ای بلند عرفان قانعی راد از پرویز ثابتی است به طور مکرر به این اختلافات اشاره شده. از جمله ماجرای بازداشت یکی از معاونان قطبی به نام فریدون مکانیک اشاره می‌کند. به گفته ثابتی پس از بازداشت مکانیک، قطبی در تماسی تلفنی به ثابتی گفته «اگر من یک کاروانسرا هم داشتم، شما باید به من اطلاع می‌دادید» و ثابتی به او پاسخ داده است: «خوشبختانه یا متاسفانه شما کاروانسرادار نیستید، شما پسردایی علیاحضرت شهبانو هستید. اگر این نسبت را نداشتید، خود شما را هم دستگیر می‌کردیم.»

آیا این انتقادها رواست؟

اما آیا این انتقادهایی که امروز سلطنت‌طلبان از رضاقطبی می‌کنند رواست؟ آیا عملکرد او در ایجاد فضای ضدسلطنتی در دهه 40 و 50 تاثیرگذار بود.

می دانیم که رضاقطبی شخصیتی ملی گرا و در واقع پان اینرانیست بود بنابراین اتهام کمونیست بودن به او نمی‌چسپید. گرچه در دوران او برخی از شخصیتی‌های چپ و کمونیست معروف آن زمان به تلویزیون راه پیدا کرده بودند. شخصیتی مانند شاملو و گلسرخی و اخوان ثالث، حتی ابتهاج به تلویزیون راه پیدا کردند و ابایی هم نمی دیدند که انتقادها خود را با بودجه رادیو و تلویزیون بیان کنند. نگاه غربی و لیبرال قطبی در فضای آزادی که در تلویزیون ایجاد کرده بود بسیار تاثیرگذار بود.

همینجا در پرانتز بگویم این همه اتهام‌هایی که به نظام سلطنتی وارد می‌شود که جلوی آزادی بیان را می‌گرفتند و آزادی نبود و غیره؛ واقعاً با واقعیتی که در روزنامه‌ها و تلویزیون آن زمان می‌بینیم منافات دارد. واقعاً کمونیست‌ها در شانتاژ و تبلیغات بسیار توانمند هستند؛ منظورشان از آزادی این بود که هرچه می خواهند به رژیم بگویند و اسلحه داشته باشند و مقامات را ترور کنند که بسیار هم کردند.

در مقابل نیروهای متجدد با اینهمه بودجه و قدرتی که در آن دوره در دست داشتند نتوانستند روایت‌های فکری خود را به مردم انتقال دهند. در واقع این انتقاد اصلی است که به نظام سلطنتی وارد است. روایت ساز نبودند، روشنفکر در آن دوران به معنای داشتن نگاه چپی و کمونیست بود. ما تعداد کمی واقعاً روشنفکر و نویسنده راست گرا و لیبرال داشتیم که از روایت ایران گرای پهلوی دفاع کند.

مضاف بر این تفکر چپی نه تنها در ایران بلکه در جهان تفوق داشت و هنوز کوس رسوایی آن از بام نیفتاده بود. حتی خود شاه، شاه مملکت خودش را تنها شاه سوسیالیست جهان می‌دانست و در آن نظام اتفاقاً شعارهای سوسیالیستی می دادند. می خواستند دولت را بزرگ و بزرگتر کننده و وظیفه فرهنگ و سیاست و جامعه و اقتصاد و همه چیز را بر گردن حکومت بود.

خوب اینها است که موجب شد مردم هم مسئولیت همه چیز را به گردن حکومت بیندازند این را در کنار زندگی مرفهی بگذارید که در رسانه‌ها و نزد افکار عمومی از زندگی سران حکومت و دربار نمایش داده می‌شد.

نگاه بکنید به سینمای آن دوران. هر چه ثروتمند بود و کارآفرین بود آدمهای بدی بودند و یکی مانند فردین از پایین شهر می‌آید که مادر فداکار و مذهبی دارد و با فردین بازی عاشق دختر تاجر ثروتمند می شود بقیه اش را هم که خودتان می‌دانید. یا مانند فیلم آقای هالو هرکس شهرنشین است نماد شرارت است و شهر کلاهبردارد دارد روسپی دارد و همه دروغگو هستند و هر کس ار روستا می آید نماد سادگی و پاکی است.

حتی روایت است، در جایی خواندم که خود شاه گفته بود انقدر از ثروتمندان و تاجران تصویر بد درست نکنید اینها کارآفرینان ممکت و سازندگان ایران هستند.

در مقابل روایت لیبرالی داریم اصلاً؟ انگشت شمار روشنفکرانی داریم که کتاب هایشان هم خوانده نمی شود. در سینما که هیچ.

همین انتقادهایی که به رضاقطبی وارد می شود قبلاً به مرحوم داریوش همایون به خاطر آن مقاله رشیدی مطلق هم گفته شده بود. واقعاً فکر می کنم در مورد آن رویداد انقلاب بهمن از سوی برخی از سلطنت طلبان تحلیل درستی وجود ندارد.

رضا قطبیمحمدرضاشاهپهلوی
یک کانال یوتیوبی هم دارم که خوشحال می‌شم به آن سربزنید. در آن به تاریخ معاصر می‌پردازم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید