کلنل محمدتقی خان پسیان یکی از شخصیتهای ملیگرای ما است که با عمر بسیار کمی که داشت، تنها 30 سال، نام ماندگاری از خود به یادگار گذاشت. امروز به کارنامه این تبریزی کردتبار در خراسان می پردازیم.
دوران قیام ها و شورش ها پس از جنگ جهانی اول
ایران بعد از جنگ جهانی اول، دوران سردارسپهی رضاخان، دوران بسیار پرچالشی بوده. بسیاری از انتقادهایی که همین امروز هم به سردار سپه، رضاشاه بعدی وارد میشود بسیاری از درگیریهای و جنگهای او به همین دوران بازمیگردد. دوران تثبیت بود و برخی از این درگیریها به نظر غیرقابل اجتناب بود؛ برخورد با میرزا کوچک خان، برخورد با شیخ خزعل، سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی، سرکوب سیمیتقو، سرکوب عشایر به نظرم می رسد هر حکومتی که روی کار میآمد به ناچار به این درگیریها منتهی میشد. چنانکه در دوران نخست وزیر وثوق الدوله هم به شکل دیگری این با آنها درگیر شده بود. تفاوت این بود که سردارسپه قدرت نظامی داشت و ایران دوران وثوق الدوله خیر. البته همانطور که میدانید میرزا کوچک خان کشته نشد؛ در کوهها یخ زد. در مورد شایعه کشته شدن شیخ خزعل به دست عوامل رضاشاه، شش انگشتی هم شک وجود دارد. مخصوصاً با آن کبر سنی که شیخ داشت. اما برخی از صحنه قتل چنان صحبت میکنند که گویا به جای حضرت عزائیل خودشان آنجا حضور داشتند.
کلنل محمدتقی پسیان اما از این قسم مخالفان نبود. شخصیتی ملی گرا بود که تحصیلات بالای نظامی داشت و در شرایط ایران نوین آن زمان میتوانست به یاری دولت جوان و تجددخواه ایران بیاید. حتی بعد از کودتا سوم اسفند به دستور دولت جدید و از سوی سیدضیاء به عنوان فرماندار نظامی کل خراسان منصوب شد.
برای درک بهتر بیایید ماجرا را از ابتدای فعالیت او شروع کنیم. محمد تقی خان پسیان را به چه میشناسیم؟ افسری نظامی با علایق شدید ملی گرایانه که در خانوادهای از مهاجران قفقاز به با سنت نظامی گری به دنیا آمد.
زاده تبریز است و در سال 1270 به دنیا آمده. یعنی چهارده ساله است که جنبش مشروطه آغاز می شود و هژده ساله است که استبداد صغیر پایان می یابد. پس قیام ستارخان و باقرخان را در تبریز از نزدیک درک کرده و در اشغال تبریز را به دست نیروهای روس دیده است.
پدر و مادرش محمدباقر خان پسیان و فاطمه سلطان ظاهراً از خانوادهای کردتبار بودند که بعد از جنگهای ایران و روس در آنسوی مرزهای ایران در قفقاز باقی ماندند. با اینحال عشق به وطن آنها را دوباره به ایران می کشاند و در تبریز ساکن می شوند. خانوادهای چنان بافرهنگ که محمدتقی کودک را در آن سالهای عقب ماندگی اواخر قاجار در یکی از مدارس نوینی که تازه در تبریز تاسیس شده بود ثبت نام میکنند.
خانواده پسیان پیش از آن هم سابقه نظامیگری داشتند به همین خاطر، محمدتقی در سال 1907 میلادی/ 1286 شمسی در سن 16 سالگی به تهران فرستاده میشود تا در یک کالج نظامی ثبت نام شود. در ویکیپدیا نوشته شده است که او در مدرسه نظام تهران پذیرفته شد. این حرف نمیتواند درست باشد چرا که مدرسه نظام بعد از 1300 در دوران رضاخان سردارسپه درست شد؛ این مدرسه مربوط به دوران بعد از متحدالشکل شدن قشون و ادغام ژاندارمری و قزاقخانه است و اسمش آن هم گویای این است که مدرسه ای بوده است برای آموزش کل نظام. این هم یکبار دیگر به من نشان داد که نمیتوان به ویکیپدیای فارسی صددرصد اعتماد کرد. بعضاً اشتباه دارد؛ اما ویکیپدیای انگلیسی خیر. با دانشنامه بریتانیکا برابری می کند.
محمدتقی پسیان از جمله افسرانی بود که از ابتدای تشکیل ژاندارمری دولتی ایران در 1912/1291 در این نهاد عضو شده بود و دوسال بعد از آن هم ارتقای رتبه پیدا میکند و به ریاست ژاندارمری همدان گمارده میشود. این دوران مقارن است با آغاز جنگ جهانی اول در ژوئن 1914 و ایران به میدان جنگ قدرتهای بزرگ تبدیل شده است. محمدتقی پسیان هم به عنوان افسری وطن پرست و دموکرات با نیروهای ملی سمپاتی دارد که داشتند از خاک کشورشان در برابر این قدرتها دفاع میکنند. لازم به یادآوری است که پیشتر هم در ویدئویی عرض کردم خدمتتان که در سال 1915/ 1293 نیروهای ملی گرا تهران را ترک میکنند تا کمیته دفاع ملی را در غرب کشور در کرمانشاه دایر کنند. به موازات آنها نیروهای ژاندارمری در ایران چندین کودتا را در شهرهای جنوبی و غربی ترتیب میدهند. مثلاً محمدتقی کنترل همدان را در دست میگیرد و پسرعموهای او علیقلی و غلامرضا پسیان کنترل شیراز به دست میگیرند.
پس از سرکوب مقاومت ملی گرایان ایرانی، و اشغال شیراز توسط عشایر طرفدار انگلیس هر دو پسرعموی پسیان خودکشی میکنند. محمدتقی هم ایران را به قصد برلین در آلمان ترک میکند. برلین در آن زمان مقصد ملی گرایان ایرانی بود و شخصیتهایی مانند دهخدا و تقی زاده در آنجا حضور داشتند و روزنامه کاوه را منتشر میکردند.کمیته این داشتند به نام کمیته ملیون ایرانی. محمدتقی پسیان هم به این جمع پیوست و مقالاتی را هم گهگاه برای کاوه می نوشت.
در این دوران دو کتاب نوشت: نخست "سرگذشت یک جوان وطن پرست" و دیگری کتاب "جنگ مقدس از بغداد تا ایران" که در آن به شرح خاطرات خوش از جنگ جهانی اول در غرب ایران پرداخته است.
دوران آلمان تنها صرف نوشتن مقاله و کتاب نشد و پسیان تحصیلات خودش را هم در زمینه نظامی گری را ادامه میدهد. ابتدا در نیروی هوایی آلمان معروف به لوفت اشترایت و سپس پیاده نظام آلمان تحصیل میکند و در سال 1299/1920 در سن 28 سالگی با نشان صلیب آهنین بر سینه به ایران بازمیگردد. با درجه کلنل که درجهای برابر سرهنگی است به سرپرستی هنگ مشهد گمارده میشود.
نخست وزیر آن زمان ایران حسن وثوق الدوله بود که هَم خود را صرف بازگردان نظم به ایران بعد از جنگ کرده بود. به همین دلیل برادرش احمد قوام السلطنه را به سمت والی خراسان منصوب می کند. دورانی است که مشهد عرضه درگیریهای سیاسی بین نیروهای مختلف بود. ایالت خراسان با امپراتوری روسیه سابق، اتحاد جماهیر شوروی در آن دوران مرزهای مشترک داشت. دوران است سرشار از ناامنی، بیثباتی سیاسی و فروپاشی اقتصادی برای خراسان.
اصلاً گماردن کلنل پسیان در مشهد و خراسان برای مقابله با همین چالشها بود اما آب شخصیت ملی گرای کلنل پسیان با قوام السلطنه که متهم بود به فساد مالی به یک جوب نمی رفت. کلنل پسیان در شرایطی به مشهد وارد می شود که همه نیروها در وضعیت گسستهای قرار داشتند و بین قوام و رئیس بلژیکی خزانه داری خراسان مسیو لئون دوبوا (Leon Dubois) کشمکش و درگیری وجود داشت. در بین این دو کلنل پسیان مطمئناً طرف مسیو دوبوا را میگرفت.
وضعیت مالیه انقدر بد بود که نیروهای کلنل پسیان برای ماهها حقوق خود را دریافت نکرده بودند و قوام السلطنه را متهم میکردند که پولهای دولتی را بالا کشیده است یا به بیان امروز اختلاس کرده است. در پرانتز بگویم دیگر نیروهای نظامی در سایر نقاط کشور هم وضعیت بهتری نداشتند. اصلاً یکی از دلایل پیوستن نیروهای قزاق به کودتا همین عدم دریافت حقوق برای ماههای متوالی بود.
اما خصومت میان پسیان و قوام السلطنه چنان بالا گرفته بود که به مساله ملی بدل شد. کودتای سوم اسفند سیدضیا و رضاخان (بعداً رضاشاه) این فرصت را به کلنل پسیان داد تا این مساله را برای همیشه حل کند. به چه صورتی؟ دولت سیدضیا در آن ابتدای روی کار آمدن همه شخصیتهای اریستوکراتهای و اشراف و متنفذین فاسد را دستگیر کرده بود. کسانی مانند عبدالحسین فرمانفرما، نصرت الدوله فیروز، عین الدوله، محمدولی خان تنکابنی، سیدحسن مدرس از جمله مهمترین دستگیرشدگان بودند.
ظن غالب بر فساد مالی این شخصیتها بود و فکر می شد با پس دادن بدهکاری مالیاتی که آنها به دولت، میتوان مشکلات مالی دولت را حل کرد.
این نامهای که می بینید فرمان رئیس مالیه خمسه به وزارت مالیه است مبنی بر استرداد اشیا و اثاثیه توقیفی از امیرافشار بعد از واقعه کودتای سوم اسفند 1299
بر همین اساس کلنل پسیان هم احمد قوام را دستگیر میکند و تحت الحفظ به تهران میفرستد.
حالا کلنل محمدتقی پسیان فرمانده نیروی نظامی کل خراسان شده بود و به جز قوام السلطنه تعدادی دیگر از شخصیتهایی که متهم به فساد مالی بودند نیز در خراسان دستگیر شدند.
ژاندارمری به ریاست کلنل پسیان با همکاری مسیو دوبوا حتی یک قدم از تهران فراتر برمیدارند و مقامات ارشد حرم رضوی را هم به جرم اختلاس سازمان یافته از درآمدهای حرم بازداشت میکنند. یعنی بر سر اصولشون با نهاد مذهبی قدرتمند خراسان درمی افتند.
کلنل پسیان شخصیتی سرسخت داشت در مقابل فساد مالی بزرگان خراسان کوتاه نمیآمد. دستورهای تازه صادر میشد و مامورین هم در کار خود بسیار جدی بودند. با این حال نشانههایی از مقاومت در روستاها دیده میشد. روستاهایی که می دانید در آن زمان هنوز سیستم ارباب رعیتی برقرار بود و اشراف ایران اربابانی بودند که بعضاً در روستاها ساکن می شدند. مال رعیت را که می خوردند هیچ، در مقابل پرداخت مالیات هم مقاومت میکردند.
با خواندن وضعیت ایران در آن دوران دو احساس به من دست داد: یکی اینکه نیروهای ملی گرا و ایران دوست در این مملکت ما همیشه محجور و در اقلیت بودند و برای اجرای قانون برای ایران دوستی شان نمی توانستند به دولت تکیه کنند و باید راساً وارد میشدند.
دیگر اینکه سطح فساد آن سیستم که همه به فشل بودن و عقب مانده بودن آن اذعان دارند در حد نپرداختن مالیات بوده است. امروز در ایران قرن بیست و یکم با سیستمهای کامپیوتری که امکان رصد را بسیار بیشتر میکند ما از اختلاسهای هشتهزار میلیاردی صحبت میکنیم؛ از اختلاس هایی صحبت میشود که رقم آن بعضاً به اندازه بودجه یک استان در تمام طول سال است. آن هم از سوی کسانی که خودشان در راس سیستم سیاسی حضور دارند. آن سیستم فشل در دوران قاجار که انقدر من و ما به آنها نقد وارد می کنیم و لعن تاریخ را پشت سرشان دارند بسیار سالمتر از فسادی است که امروز میبینیم.
بگذریم!
دولت مستعجل سیدضیاء سقوط میکند و خودش مجبور میشود کشور را ترک کند. همه آن دستگیرشدگان بعد از کودتا از جمله قوام السلطنه آزاد میشوند. اکنون قوام به دشمن خونی کلنل پسیان تبدیل شده است و خبر بدتر اینکه این دشمن خونی به سمت نخست وزیری هم منصوب شده و به جای سیدضیاء نشسته. بی شک قوام اکنون به فکر انتقام است. پسیان حتی به فکر مقاومت نظامی در برابر دولت میافتد!
گرچه دولت قوام به دلیل سلسلهای از مشکلات سیاسی و نظامی در کشور توان رویارویی آشکار با نیروهای کلنل پسیان را نداشت. از طرف دولت میرزا صدر نجدالسلطنه به ولایت خراسان منسوب شده است شخصیتی است نه چندان قدرتمند و نه چندان لایق. و کلنل پسیان در سمت فرمانداری نظامی خراسان ابقا شده است.
اما این تنها ظاهر ماجرا بود. دولت قوام برنامه دیگری داشت. نمیخواست خود مستقیم با پسیان درگیر شود؛ درعوض قبایل اطراف مشهد عشایر خراسان تشویق شده بودند تا در برابر ماموران اخد مالیات مقاومت نشان دهند. مخصوصاً در برابر ماموران مسیو دوبوا باید قیام میکردند.
اما کلنل کسی نبود که کم بیاورد و او هم روش های خودش را داشت اما این درگیری ها فضای سیاسیمشهد را متنشج کرده بود. نجدالسلطنه مجبور به استعفا میشود و کنترل خراسان به صورت کامل در دست کلنل پسیان می افتد.
دولت قوام والی دیگری را برای خراسان تعیین میکنند به نام نجف قلی صمصام السلطنه بختیاری که یکی بزرگان ایل بختیاری و یکی از نامهای نیک در تاریخ ماست. شاید میخواسته شرایط را کنترل کند. یک هیات عالیرتبه هم از افسران ژاندارمری را هم برای میانجیگری می فرستند.
اما شرایط از کنترل خارج شده بود و در شرق خراسان عشایر با هم درگیر شده بودند در شمال خراسان عشایر کرد و ترکمن زیر فرمان سردار معظم بختیاری برعلیه نیروهای کلنل پسیان بسیج شده بودند.
در مقابل حامیان و طرفداران کلنل پسیان خود را در راهی که در پیش گرفتهاند استوارتر میدیدند.
استراتژی کلنل پسیان در مقابل این عشایر و نیروهای مخاصم این بود حمایت نیروهای محلی را به دست بیاورد. مثلاً به جای اینکه مثل قبل با مسئولان حرم رضوی درگیر شود سعی کرد حمایت روحانیون شیعه را به دست بیاورد، قیمت نان را کاهش داد. در مشهد و در بین افسران ژاندارمری هم طرفداران رادیکالی را پیدا کرده بود؛ مثلاً کمیتهای در مشهد درست شده بود به نام کمیته ملی خراسان که فعالیتهایی آنها به بخشی از فضای سیاسی آن منطقه تبدیل شده بود. عارف قزوینی، شاعر معروف مشروطه ایران یکی از اعضا بود که میتینگهایی را برگزار میکرد و به نفع کلنل پسیان حرف میزد و شعر می خواند.
فضای مشهد کاملاً ضدانگلیسی بود چرا که گمان غالب این بود که انگلستان از نفوذ خود در بین قبایل استفاده میکند تا آنها را تهییج کند و برعلیه حکومت مستقر در مشهد اقدام کنند و کلنل پسیان را براندازند.
پاییز سال 1300 مشهد شرایط مالی دولت پسیان در مشهد وخیم شده بود. نقدینگی واقعاً کم شده بود و فعالیت ماموران مالیاتی هم بیشتر شده بود. نیروهای کلنل پسیان هم میبایست مستمر برعلیه عشایر خراسان در شرق و شمال مشهد عملیات انجام دهند.
عشایر کرد در شمال خراسان مخصوصاً نیرو گرفته بودند. این قبایل منطقه شمال بجنورد در شیروان و قوچان شورشی را ترتیب میدهند. این قیام توسط سردار معظم بجنوردی و دیگر خانهای کرد ترتیب داده میشود؛ به دستور مستقیم قوام السلطنه.
کلنل پسیان با نیروهای کمی به موقعیت شورش می رود و آنچه از پیش بینی می شد سرانجام به وقوع پیوست. یازدهم مهر 1300 در آن درگیری کشته شد و عشایر کرد سر کلنل را هم از بدنش جدا کردند.
گفته میشود کشته شدن کلنل پسیان با آن قدرت کاریزماتیکی که داشت به تبدیل رضاخان میرپنج به رضاشاه تاثیرگذار بوده است چرا که او دیگر در میان نظامیان هماوردی نمی دید. در فقدان کلنل محمدتقی پسیان راه ادغام نیروهای ژاندارمری در دیگر نیروها نیز هموار شد. البته اینها همه گمان است؛ در واقع در کشته شدن کلنل پسیان رضاخان سردارسپه نقشی نداشت.
شخصیت کلنل پسیان وارد ادبیات هم شد. عارف قزوینی در وصف او سرود:
این سر که نشان سرپرستیست امروز رها ز قید هستیست
با دیدهی عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن پرستیست
ایرج میرزا هم در مورد او گفت:
دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت
که چون تو شیر نری را در این کنام کنند
تمام خلق خراسان به حیرت اند اندر
که این مقاتله با تو را چه نام کنند
به چشم مردم این مملکت نباشد آب
وگرنه گریه برایت علیالدوام کنند
واقعاً هم حال و روز دوستداران ایران باید گریست.