در میان فضای سیاسی آمریکا معمول است که طیف سیاسی چپ را سوسیالیست مینامند. این در حالی است که کسانی مانند برنی ساندرز بیشتر از آنکه به سوسیالیسم اروپایی تعلق داشته باشند به لیبرالیسم چپ تعلق دارند. جالب اینکه در ایالات متحده در اوج جنگ سرد، هم حزب کمونیسم فعالیت میکرد و هم حزب سوسیالیسم. حزب سوسیالیسم آمریکا socialist party of America از سال 1902 فعالیت خود را شروع کرد و حتی کاندیدایی هم در انتخابات ریاست جمهوری داشته است. در سال 2020 انگلا نیکول والکر کاندید ریاست جمهوری این حزب شد که البته موفقیتی هم کسب نکرد.
برای مشاهده ویدئوی یوتیوبی در کانال خرمگس لطفاً به این لینک مراجعه کنید.
حزب کمونیسم هم در این کشور از سال 1919 تا کنون فعالیت میکند. یعنی سرمایه داری آمریکا امکان فعالیت های این دو حزب ذاتاً متخاصم با ایدئولوژی این کشور را فراهم کردهاند.
سوسیالیسم در آمریکا هیچ گاه موفقیتی نداشته است که این به وضعیت اجتماعی و تعلقی برمیگردد که آمریکاییها به لیبرالیسم و آزادی قائل میشوند.
در اروپا اما ما احزاب سوسیال دموکراتی داریدم که علیرغم نامشان آنها را میتوانیم لیبرال چپ بدانیم. این احزاب بعد از جنگ جهانی دوم و روی کار آمدن دولتهای رفاه پیوسته قدرت را در دست داشتند. با این حال اگر بخواهیم نگاه ایدئولوژیک آنها را برآمده از لنین، استالین و حتی مارکس بدانیم یکسره به خطا رفته ایم.
در این متن توضیح میدهیم که تفاوت سوسیالیسم و کمونیسم چیست. نکته اینکه هیچ کشوری در جهان و حتی اتحاد جماهیر شوروی به کمونیسم نرسید و خود آنها هم این ادعا را نداشتند. در تمام این دوره ها به سوسیالیسم یعنی جامعه اشتراکی به عنوان مسیری واسط بین جامعه آرمانی کمونیستی که در آن حقوق مالکیت کلاً برچیده خواهد شد و جامعه حال حاظر نگریسته میشد.
جامعه آرمانی کمونیستی جامعه ای است که مالکیت در آن بی معنا است و طبق شعار مارکس «از هرکس به اندازه توانش» کار گرفته می شود و «به هرکس به اندازه نیازش.» درآمد و امکانات خواهد رسید.
مسلم است که چنین جامعهای محقق نشده است. برای همین ما سوسیالیسم اروپایی و سویسالیسم تجربه شده در روسیه را ملاک تفکیک خود قرار می دهیم.
برای گذار از یک جامعه سرمایهداری، اولین قدم سوسیالیسم است. از یک سیستم سرمایهداری، دستیابی به آرمان کمونیستی آسونتر است. جایی که درآمد تولید بر اساس اعمال مردم (کمیت و کیفیت کار انجام شده) توزیع میشود. برای کمونیسم (توزیع درآمد تولید بر اساس نیازها) لازمه که ابتدا تولید آنقدر زیاد شود تا جوابگوی نیازهای همه مردم باشد. در یک جامعه کمونیستی ایدهآل، مردم نه به این دلیل که مجبور باشند، بلکه به این خاطر که خودشون میخواهند و از روی احساس مسئولیتشون، کار میکنند.
این رویکرد یک گپ بسیار بزرگ دارد. ذات انسانی به سمت حفظ انرژی بیشتر است و تنبلی بیشتر است. بدون اجبار اقتصادی تولید تقریباً غیرممکن خواهد بود.
اما در جامعه سوسیالیستی دولت و جامعه حقوق حداقلی و قوانیتی را برای برآورده شده نیازهای اولیه شهروندان تضمین میکند. ابزار کار جوامع سوسیالیستی، مالیات فراوانی است که از افراد جامعه می گیرند و توضیح فرصتها است.
گرچه این شیوه در کشورهایی مانند اروپای شمالی جواب داده است اما مالیات زیاد عملاً سرمایه را از این مناطق فراری میدهد. عملاً با تجربه 75 سال اخیر و بعد از جنگ جهانی دوم نشان داده شده است است که رونق اقتصادی و افزایش تولیدات به افزایش فرصت ها و بهبود سطح زندگی هم نیز منجر خواهد شد. البته این شیوه هم مشکلات زیادی دارد از جمله آن افزایش قیمتها و تبدیل شدن خدمات داراییهایی ضروری انسان به ابزار سودآوری. از جمله مسکن، خدمات درمانی و تحصیلات امروز به سودآورترین داراییها تبدیل شده است در حالیکه در جامعه سوسیالیستی این خدمات و داراییها با کیفیت پایینتری ولی رایگان در اختیار مردم قرار خواهد گرفت.
کمونیسم: ابزارهای تولید مشترک هستند و مفهوم مالکیت توی کالاهای سرمایهای رو نفی میکنند. تولید به طوری سازماندهی میشه که نیازهای انسان رو به طور مستقیم و بدون استفاده از پول تامین کنه. کمونیسم بر شرایط فراوانی مادی مبتنی است.
سوسیالیسم: ابزار تولید در مالکیت شرکتهای دولتی یا تعاونیهاست و افراد بر اساس اصل مشارکت فردی غرامت دریافت میکنن. تولید ممکنه به طور متفاوتی از طریق برنامهریزی اقتصادی یا بازار هماهنگ بشه.
شخصیت های اصلی سوسیالیسم و کمونیسم در این جدول خلاصه شدهاند:
شخصیت های محوری
ایده اولیه کمونیسم در سال 1516 توسط توماس مور تدوین شد. در این نظریه مالکیت در جامعه اتوپیایی مشترک است و حول مالکیت مشترک سرمایه میگذرد. این نظر توسط کارل مارکس و فردریک انگلس در اواسط قرن نوزدهم بهعنوان جایگزینی برای سرمایهداری و فئودالیسم تئوریزه شد، تا پس از انقلاب روسیه در اکتبر ۱۹۱7 آزمایش شد.
با این حال ایده مالکیت مشترک عملاً موفقیت آمیز نبود و در کشورهایی با ایده دسترسی به کالاهای عمومی و امکان خودشکوفایی جایگزین شد. در سوسیالیسم اروپایی صنایع بزرگ یک نوع تلاش جمعی هستن پس بازده این صنایع باید به نفع کل جامعه باشه.
عناصر کلیدی
در کمونیسم: یک جامعه کمونیستی بدون دولت، بی طبقه که مستقیماً توسط مردم اداره میشه. اما این حالت تا الان به دست نیامده. اونها در عمل ماهیت توتالیتر داشتن و یک حزب مرکزی به جامعه حکم کرده.
در سوسیالیسم اروپایی: میتونه با نظامهای سیاسی مختلف همزیستی کنه. بیشتر سوسیالیستها طرفدار دموکراسی مشارکتی و دموکراسی پارلمانی دارند.
ابزارهای تولید در کمونیسم مشترک است و مفهوم مالکیت توی کالاهای سرمایهای را نفی میکنند. تولید به طوری سازماندهی میشود که نیازهای انسان رو به طور مستقیم و بدون استفاده از پول تامین کند. کمونیسم بر شرایط فراوانی مادی مبتنی است.
اما در سوسیالیسم ابزار تولید در مالکیت شرکتهای دولتی یا تعاونیهاست و افراد بر اساس اصل مشارکت فردی غرامت دریافت میکنند. تولید ممکن است به طور متفاوتی از طریق برنامهریزی اقتصادی یا بازار هماهنگ شود.
مهمترین عیب آن این است که روانشناسی جمعی انسان و لزوم تلاش برای نوآوری مبتنی بر سود مادی را نادیده می گیرد. از این نظر کمونیسم و سوسیالیسم با هم همراه هستند. طبیعت انسان از اشتراک برابری طلبانه هست و به سمت مالکیت خصوصی گرایش داره. این ناتوانی هرگز تغییر نخواهد
کمونیسم هیچ وقت در هیچ کجای جهان به موفقیت و حتی تجربه نرسیده است. شاید تنها کمونهای اولیه انسانی تجربه ای از کمونیسم در جهان باشند. سوسیالیسم واقعاً موجود نیز در اروپا، شوروی و چین موفقیت آمیز نبوده است. سهل است به دلیل دولت های اقتدارگر متمرکز به تضیق حقوق انسان ها نیز منجر شده است.
به نظر می رسد تجربه انسانی نشان داده است که انسان ها تنها در یک مورد به حقوق کاملاً برابر می رسند و آن هم اینکه همگی در بی حقی در برابر حاکم متقدر برابر باشند.
البته تجربه سوسیالیسم اروپایی برخی تجارت مثبت را داشته است. درمان و بهداشت رایگان، آموزش عمومی رایگان و مسکن از جمله آنها است. در برخی از حوزه ها سوسیالیسم اروپایی در المان، اتریش و اروپای شمالی از سرمایه داری بهتر عمل کرده است اما این موارد هرچند انگشت شمار هستند.