ویرگول
ورودثبت نام
کانال صابر صادقی
کانال صابر صادقی
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

لائیسیته چیست؟

در ادبیات سیاسی ما بین دو عبارت مهم لائیسیته و سکولاریسم خلط شده. درحالی که این دو عبارت از دو سابقه تاریخی و موقعیت کاملاً متفاوت برمی خیزند. البته تشابهاتی بین این دو وجود دارد اما دو مقوله و پدیده سیاسی-تاریخی متفاوت هستند.

ویدئوی اصلی را می‌توانید در کانال یوتیوبی خرمگس نگاه کنید.

لائیسیته دریافتی سیاسی است که برحسب آن از یک سو دولت و حوزه عمومی از هیچ دینی پیروی نمی کنند و از سوی دیگر دین با برخورداری از همه آزادیها در جامعه مدنی هیچ قدرت سیاسی ای را اعمال نمی‌کند.

در حالی که سکولاریسم فرآیند دنیوی شدن و تغییر و تحول آرام و مستمر دین در جوامعی است که دینی نهادی مقتدر همچون کلیسای کاتولیک ندارند.


لائیسیته واژه ای است مشتق شده از واژه یونانی لائوس به معنی توده مردم که اولین بار در سال 1871 یعنی 6 ماه قبل از شکست کمون فرانسه در روزنامه فرانسوی میهن استفاده شد. این روزنامه گزارشی از بحث‌های شورای شهر را پیرامون آموزش لائیک ارائه داد که به رای گیری در مورد لائیسیته در نظام آموزشی منتهی اشاره داشت. در این گزارش یک عضو سوسیالیت شورای شهر برای نخستین بار واژه لائیسیته را به کار برد.

در ایران تا پیش از انقلاب بهمن 57 هیچ گونه بحثی در مورد لائیسیته و سکولاریسم در فضای روشنفکری ایجاد نشده بود. درواقع این انقلاب اسلامی بود که لزوم بحث و تفکر در مورد جدایی دین از دولت را در محافل روشنفکری و سیاسی ایجاد می‌کند.

البته جامعه روحانیت ایران در تاریخ معاصر همواره نقشی همتراز و برابر با نظام سیاسی داشتند و در موضوعات اجتماعی سیاسی از دوران مشروطه دخالت می‌کردند. اولین ایرانی که از نظر تاریخی به لزوم جدایی دین از دولت اشاره کرده است میزرافتحتعلی آخوندزاده باشد. کسی که نمی‌توانسته عبارت لائیسیته را شنیده باشد چراکه آخوندزاده در همان سال‌ها 1878 از دنیا رفت.

در تاریخ مشروطه هم معمود روحانیون آزادیخواه همواره از طرف مشروطه خواهان پذیرفته می شدند. شاید اولین تلاقی بین این دو تفکر در برخورد مشروطه چی ها و طرفداران مشروعه به سرکردگی شیخ فضل الله نوری باشد.

روشنفکران مشروطه این مباحث را در پی نگرفتند و دوران پهلوی نیز دوران تفوق تفکر چپ در میان روشنفکران ایرانی بود و بحث های اصولی تری مانند قانون، جدایی دین از دولت، جامعه مدنی، حوزه عمومی که به عناوین دیگری در میان مشروطه خواهان مطرح شده بود به محاق رفت.

این در حالی بود که با نگاه به تاریخ ایران مهمترین گسل سیاسی -اجتماعی ایران بین دین و عرف ایجاد شده است. مدرنیسته و سنت هنوز داغترین و اصیل‌تری بحث حوزه عمومی است. مضاف بر این در تاریخ ایران روحانیت سه بار توانسته به قدرت دست پیدا کند که در هر سه مورد نتایج فاجعه باری برای کشور داشته است. روحانیت زردتشتی در زمان ساسانیان ایرانیان را چنان به ستوه آورد که به راحتی در مقابل لشکریان اسلام تسلیم شدند. اسلام شیعی زمان صفوی با آن قرائت سخت جای خود را به لشکریان افغان داد که نتایج آن فاجعه بار بود و امروز.

با انقلاب اسلامی روشنفکرانی ایرانی که بیشتر در کشورهای انگلیسی زبان حضور داشتند عبارت سکولاریسم را با عنوان جدایی دین از دولت فرض کردند که لزوماً درست نیست.

لائیسیته دو کارکرد دارد. اولا قدرت را از دین می‌گیرد با جدا کردن آن از دولت. ثانیا به انواع دینداران آزادی عقیده می‌دهد.
در لائیسیته، دین از دولت جدا می‌شود و نه سیاست. یعنی فرد برای شاغل شدن یا درس خواندن یا هر امر دیگری به دینش ارجاع داده نمی‌شود. اما این به معنی سیاست‌زدایی از دین نیست. اتفاقا یکی از شروط اصلی تحقق لائیسیته، داشتن یک جامعه‌ی مدنی قوی و مستقل از دولت است (که در حکومت‌های توتالیتر ناممکن است).

بنابراین لائیسیته ضددین نیست، بلکه عرصه‌ی دین را به جامعه‌ی مدنی می‌فرستد. در نتیجه به قول عده‌ای، لائیسیته هم دین را در امان نگاه می‌دارد و هم دولت را.

لائیسیته محصولی فرانسوری است که بر دو پایه بنا شده است:

· انقلاب کبیر فرانسه

· جنبش رنسانس، رفرماسیون و روشنگری

دورانی که با تشکیل دولت-ملت‌ها و جواع مدنی؛ لزوم جدایی دین از دولت در پی فروپاشی اشکال کهنه اقتصادی و سیاسی ایجاد شده بود. درواقع برآمدن مناسبات سرمایه داری و لیبرالیسم شرایط لازم و مساعد برای لائیسیته را فراهم کرده بود.

بدین سان جدایی دولت و کلیساها در سال 1905 وارد قانون اساسی جمهوری پنجم شده و نه تنها از کلیسا در آموزش عمومی خلع ید شد بلکه آزادی وجدان و آزادی دینی نیز به رسمیت شناخته شد.

مسلم است کشورهای پروتستان که دستگاه مرکزی کلیسا و سلسله مراتب دینی ندارند به تبع شکل خود نمی‌توانند پذیرای قوانین لائیسیته باشند.

در این باب که شباهت اسلام شیعه به پروتستانیسم بیشتر است یا کاتولیسیم مباحث شده است اما از آنجا که نظام روحانیت در ایران نیز هم نهاد داد و هم سلسه مراتب و در همه امور دنیوی نیز دخالت می کند شباهت آن با کاتولیسیم بیشتر است. از این رو روشنفکران ایرانی درس آموخته فرانسه بیشتر لائیسیته را برای ایران می پسندند و روشنفکران دیگر نیز با استفاده از سکولاریسم در واقع همان جدایی نهاد دین از نهاد دولت را منظور می‌کنند.

تا کنون گفتیم لائیسیته چیست. در ادامه می‌خواهیم بگوییم لائیسیته چه نیست.

1- لائیسیته ضد ذهب نیست.

مخالفان و یا بی اعتقادان به دین عناوین دیگری دارند. بی‌دین، آگنوستیک و یا در فضای مباحث دینی به آنها ملحد و کافر گفته می شود. درحالی که شخص معتقد به لائیسیته می‌تواند عمیقاً دیندارد باشد.

به معانی که در بالا هم گفتیم لازم است عنوان شود که عبارت شخص لائیک و یا جامعه لائیک کاملاً بی‌معنا است. لائیسیته واژه ای سلبی است که چیزی در مورد اعتقاد شخص نمی‌گوید بلکه تنها بیان می‌کند که او به جدایی دین و دولت باور دارد.

2- لائیسیته حدایی دین از سیاست نیست و نمی خواهد دین را به امری فردی بدل کند.

البته در طی فرآیند مدرنیزاسیون به صورت طبیعی دین فردی تر خواهد شد اما هدف لائیسیته این است که دین از حوزه عمومی به حوزه خصوصی انتقال یابد. در اینجا حوزه خصوصی به معنی امری فردی و شخصی نیست. جامعه مدنی در تمام اجزایش از جمله فعالیت ادیان نه تنها با سیاست کار دارند بلکه فعالانه در آن دخالت می‌کنند.

3- لائیسیته و سکولاریسم همسان نیست

همان طور که گفتیم پایگاه تاریخی و سیاسی انها متفاوت هستند و دو منطق متمایز دارند.

در لائیسیته دولت و مردم یعنی حوزه عمومی برای رهایی خود از سلطه کلیسا بسیج می‌شوند و علیه کلیساسالاری مبارزه می‌کنند و قدرت سیاسی را از چنگ آن خارج می‌کنند.

در سکولاریسم با تغییر و تحول توام و تدریجی دولت، دین و بخش‌های مختلف روبرو هستیم. در کشورهای پروتستان با نهایی بیش و کم تابع قدرت سیاسی روبرو هستیم و فرآیند دنیوی شدن را پیموده است. رویارویی دین و دولت در این کشورها با آرامی انجام گرفته است.

4- لائیسیته تنها جدایی دین از حکومت نیست.

لائیسیته ایجاب می کند که میان قدرت سیاسی و دین جدایی واقعی و بالفعل انجام پزیرد. نهادهای دینی خصلت دینی ندارند و سیاست و کارکرد آنها کاملاً از هرگونه ارجاع به دین و مذهب معینی مبرا است.

5- لائیسیته ایدئولوژی نیست.

لائیسیته فلسفه و دکترین جدیدی نیست که با کنار زدن دین بخواهد جای آن بنشیند. لائیسیته جهان بینی و مذهب و ایمان جدیدی نیست. مقدس نیست بلکه تقدس زدا است.

6- لائیسیته به معنی دولت غیرایدئولوژیک هم نیست.

دولت حتی اگر لائیک باشد فکر می‌کند صاحب نظری است و در نتیجه نمی‌تواند متاثر از ایدئولوژی‌های موجود نباشد.

7- لائیسیته با دموکراسی یکسان نیست

بین لائیسیته و دموکراسی نزدیکی وجود دارد اما رابطه مستقیم و مطلقی بین انها وجود ندارد. یکی ناظر بر جدایی دین و دولت است و دیگری بر حکومت مردم.

دموکراسی بدون لائیسیته امکان پذیر است همانگونه که در انگلستان، یونان و دانمارک می‌بینیم. همان طور لائیسیته بدون دموکراسی هم امکانپذیر است همانگونه که شوروی سابق، مکزیک، شیلی، آرژانتین در دوران حکوم‌های نظامی دیدیم.

8- لائیسیته با جمهوری همسان نیست.

در خود فرانسه هم جمهوری قبل از لائیسیته به وجود آمد و در کشورهایی مانند آلمان بدون لائیسیته به معنی واقعی کلمه به حیات خود ادامه داد.

9- لائیسیته باعقل گرایی همسان نیست.

با نسبت دادن لائیسیته به عقل گرایی انتقادی در برابر جزم گرایی دینی چنان تعریف گسترده ای از آن صورت می گیرد که از هدف اساسی خود باز می ماند.

10- لائیسیته با حقوق بشر همسان نیست.

این درست است که برخی مبانی لائیسیته مانند آزادی ادیان با بیانیه جهانی حقوق بشر انطباق کامل دارند اما درواقع نباید برای لائیسیته وظایف یا رسالتی قائل شد که از بضاعت و توانایی آن افزون باشد.

11- لائیسیته با پلورالیسم همسان نیست.

لائیسیته مناسب ترین شکل سیاسی برای تحقق پلورالیسم دینی و رواداری است. اما این دو مقوله کاملاً مختلف و متفاوت هستند.

لائیسیتهسکولاریسم
یک کانال یوتیوبی هم دارم که خوشحال می‌شم به آن سربزنید. در آن به تاریخ معاصر می‌پردازم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید