کانال صابر صادقی
کانال صابر صادقی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

مدرنیسم یعتی چه و چرا برای ما مهم است؟

قبلاً هم گفته ام که بزرگترین گسل اجتماعی و تاریخی ایران تقابل بین مدرنیته و سنت است. همین تقابل است که تمام جوانب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما را تعیین کرده است. گویی ما در ایران با دو نوع مردم روبرو هستیم، کسانی که خود را کاملاً در جهان مدرن و جهانی می بینند و سعی می‌کنند با آن همراه باشند و همچنان در رویاهای سنت زندگی می‌کنند.

برای مشاهده ویدئو یوتیوبی، فیلترشکن خود را روشن کنید و ویدئو را در کانال خرمگس مشاهده کنید.

گرچه روند تحولات تاریخی ایران و شرق منجب به نوعی مدرنیته ناقص شده است که در آن نهادهای اجتماعی – فرهنگی و سیاسی نه به راستی سنتی هستند و نه کاملاً مدرن شده اند. همان چیزی که هشام شرابی محقق دنیای عرب در دانشگاه جورج تاون آن را پدرسالاری جدید می‌نامد. در آینده حتماً در مورد پدیده پدرسالاری جدید محتوایی تولید خواهم کرد.


اما امروز وقتی صحبت از مردم مدرن و زندگی مدرن می‌کنیم منظور ما چیست؟ آیا منظور ما همان تجهیزات و تکنولوژی مدرن است که او استفاده می‌کند. در این صورت که حتی طالبان برآمده از قعر سنت هم مدرن محسوب می‌شود چراکه بالاخره تجهیزات نظامی و اسلحه‌های کلاشینکف که استفاده می‌کنند مدرن هستند.

یا اینکه ما به روندی تاریخی ارجاع داریم که تمام وجود فرهنگی، اجتماعی و شخصی ما را به شکل خاصی متحول کرده است.

در تعریف مدرنیته وامدار سه شخصیت فکری آلمانی است. هگل که برای نخستین بار چارچوب سیستماتیک برای درک ذهن مدرن را برای ما برملا می‌کند و کارل مارکس و مارکس وبر که پدران جامعه شناسی به شمار می روند. این دو تفسیری مبتنی بر پایه‌های اجتماعی و اقتصادی عینی از تاریخ و تغییرات تاریخی را در اختیار ما قرار می‌دهند.

از نگاه مارکس انقلاب بورژوازی یعنی همان قشر متوسط پویاترین مشخصه مدرنیسته است. طبقه‌ای که با بی‌قراری، حرکت و تغیییر دائمی همه عقاید و پیشداوری‌های کهن و مورد احترام را نابود می‌کند و ساختارهای کهنه و منسوخ را ذوب کرده و به هوا می‌فرستد.

وبر هم برای طبقه متوسط همیش نقش تراز را قائل می‌شود و مدرنیته را بخش داتی و لاینفکر سرمایه داری می داند. اما برخلاف مارکس این نیروی دگرگون ساز را نه به شیوه تولید آنها بلکه به نیروی عقلانیت و عقل ابزاری محاسبه‌گر رابطه بین اهداف و وسایل نسبت می‌دهد. کلمه محوری وبر در تحلیل‌های خود disenchantment یا طلسم زدایی از جهان است.

مارشال برمن متفکر آمریمایی مدرنیسته را در چهار جنبه اصلی توصیف کرده است:

1- مدرنیته پدیده‌ای اروپایی است که پیامدهای ویران سازی برای دنیای غیرغربی داشته. (اشاره به همان مدرنیسته ناقص دارد)

2- مدرنیته فرآیندی تاریخی است که ریشه در رنسانس، جنبش اصلاح دینی و فروپاشی قطب بندی توهمی میان دنیای واقعی و روحانی دارد.

3- انقلاب بورژوازی منتهی به مدرنیته انتخاب‌های جدید و امیدهای جدیدی فراروی بشر قرار می‌دهد

4- مدرنیته با محو و جایگزینی جامعه قدیم محقق می‌شود و این جایگزینی نه فقط در اقتصاد بلک در سیاست و فرهنگ نمود بارز دارد.

این ساختار برای درک بهتری مدرنیته بسیار راهگشا است:


برای همین توسعه فرهنگی، توسعه سیاسی و حتی توسعه اقتصادی و فنی دیگر موضوع ساده گرفتن و انتقال دادن نیست. بلکه به فرایندی بین مرکز و پیرامون تبدیل شده است که در آن پروسه از آن خود کردن طی می‌شود. کشورهای آسیای شرقی مانند ژاپن، کره جنوبی، هنگ کنگ، سنگاپور و حتی تایلند برای درک این این نوع مدرنیته و از آن خود کردن کارنامه‌های بسیار خوبی دارند.

زندگی مدرنمدرنیتههگلکارل مارکسماکس وبر
یک کانال یوتیوبی هم دارم که خوشحال می‌شم به آن سربزنید. در آن به تاریخ معاصر می‌پردازم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید