وودی آلن استاد بیان تراژیکترین اتفاقات از مسیر کمدی است. دوستدارانش او را بهترین فیلمنامه نویس سینمای کمدی تاریخ میدانند که از سال 1969 تا کنون یعنی به مدت 54 سال پیوسته فیلم درست کرده است. فیلمهای او 45 بار کاندید جایزه اسکار شدهاند و 12 بار این جایزه را بردهاند. خود او تا کنون 16 بار کاندید بهترین فیلمنامه شده است و سه مرتبه هم اسکار را به خانه برده.
همه اینها نشان میدهد که با کارنامه بسار پرباری روبرو هستیم.
در تمامی فیلمها و نوشتههایش بیان وودی آلن بسیار شخصی میشود. او میخواهد از مجرای تجربه شخصی ترسها و مسائل خود را به بیننده منتقل کند. شخصیتی خجالتی، رمانتیک و در عین حال عصبی که به الگوی شخصی و بازیگری وودی آلن تبدیل شده است. در تمام این آنها شما نویسندهای را میبینید که با مونولوگهای طنازانهاش پوچی جهان را مثل پتک بر سر شما میکوبد.
البته در هیج کجا شما نخواهید دید که وودی آلن تلاش داشته باشد مفهومی را یا حقیقتی را به شما منتقل کند. همین است که کمدی وودی آلن را بسیار منحصر به فرد کرده است.
فقط به این فکر کنید که تا حالا چند بار دیالوگهای پس زمینه را در فیلمهای وودی آلن شنیدهاید؟ بسیار! این مشخصترین ویژگی فیلمهای وودی آلن است که به امضای او در سینما تبدیل شده است. این تکنیک ساده به او اجازه میدهد تا اتمسفر ویژای را بسازد تا بتوانید نظر وودی آلن را در مورد آن داستان بدانید.
گویا وودی آلن داستان را می سازد تا از لابلای آن نظرات خود را مورد آدم ها و پدیدهها بیان کند و به بیننده چیزی بگوید.
مشخصه دیگری فیلمهای وودی آلن این است که به بازیگران اجازه میدهد تا دیوار میان خود و تماشاگر را بشکنند و با شما به عنوان بیننده مستقیماً صحبت کنند. شخصیت رمانتیک و روشنفکر داستان هم اغلب چیزی برای گفتن به بیننده دارد. برای همین است که بسیاری از بینندگان کارهای او دیدن فیلمهایی مانند "نیمه شب در پاریس" یا "بلو یاسمین" را با جلسات تراپی روانشناسی مقایسه می کنند.
بداهه پردازی تکنیکی است که وودی آلن بسیاری از آن استفاده میکند. وودی آلن تنها به روایتهای شخصی اعتماد میکند و این شیوه از بداهه در روایتهای شخصی را از استندآپ کمدی آموخته است. برای همین در شیوه کارگردانی خود به هنرپیشگان آزادی عمل بسیاری می دهد. محیطی آزاد برای بداهه که در آن کارگردان تنها راس خطها را مشخص میکند.
سینما و ادبیات بده بستان زیادی با هم داشتهاند. مخصوصاً نقل قول هایی از داستایوفسکی، تولستوی و چخوف را می توان در آثار سینمایی پیدا کرد. در آثار وودی آلن جا به جا گزیدهها، نقل قولها و اقتباسهایی را از چخوف پیدا خواهید کرد. در واقع بین روایت چخوف و وودی آلن قرابت هایی وجود دارد. مثلاً داستان فیلم "هانا و خواهرش" محصول سال 1986 بسیار شبیه داستان سه خواهر اثر آنتوان چخوف است.
همچنین فیلم "نیمه شب در پاریس" کاملاً ارجاع به ادبیات دارد. جایی که شخصیت اصلی و نویسدنده داستان به دنیای داستانی خود وارد می شود.
داستان "عشق و مرگ" نیز بهترین نمونه از اقتباس است که در آن مسائل اگزیستانسیالیستی مانند داستایوفسکی را مطرح کرده است در آن ایدههایی اساسی در مورد جنگ، صلح و تاریخ مطرح میشود.
اقباسها و استقبالهای وودی آلن تنها به ادبیات برنمیگردد بلکه طنزهای خود ارجاعاتی به استادان سینمای جهان مانند آنتونیونی، گدار و برگمان دارند. مثلاً در همان "عشق و مرگ" به شکل طنزی به برگمان اشاره میشود و در فیلم "صحنههای داخلی یا Interiors فیلمی جدی به سبک این کارگردان سوئدی میسازد.
اینجا شباهت صحنه های interior را با پرسونا میتوانید ببینید.
روی هم رفته می توان گفت وودی آلن یکی از شخصیت های سینما است که نمیتوان ان را نادیده گرفت. فیلمهایی او تمی از موسیقی جاز دارند یعنی بداهه ای در مورد زندگی است که در آن وودی آلن تنها خطوط اصلی را ترسیم می کند و اجازه میدهد که فیلم خودش نواخته شود. این رویکرد موجب شده است برخی کمدی او را بیحال و فیلمهای جدی او را فاقد احساس بدانند.
فیلمهای وودی آلن هم مانند موسیقی جاز بیننده را مسحور میکند و بر بیننده را در خود فرومی بلعد. و البته باید به یاد داشت که مانند موسیقی جاز، فیلمهایی وودی آلن هم برای همه نیستند.