توضیح تناقضهای فکری جردن پترسون و شخصیت او
جردن پترسون یکی از معرفتری روشنفکران عمومی در فضای انگلیسی زبان است. استاد و راهنمایی که وظیفه خود را نجات همه انسانها از وضعیت پرتناقض فرهنگ لیبرال قرار داده است. از همین رو از مقام خود در استادی دانشگاه تورنتو استعفا داده است و با سخنرانیهای عمومی و کتابها و مقالاتش و همچنین ویدئوهایی که در یوتیوب میگذارد وظیفهای جهانی برای خود درنظر دارد.
برای مشاهده ویدئوی این مطلب در کانال یوتیوبی خرمگس به این لینک مراجعه کنید.
در برخورد با جردن پترسون باید بسیار دقیق بود چرا که او از جمله خودرهبرپنداران فضای عمومی نیست که تنها با سخنان پرتناقض و بی پشتوانه بخواهد طرفدار جذب کند بلکه اتفاقا بسیاری از حرفهای او و صحبتهای او هم درست است و از منطق علمی برخوردار است و هم در واقعیت امر به بسیاری از مخاطبانش کمک کرده است. کاریزمای پترسون و قدرت کلام او نیز به خصوص در آمریکا به ایجاد برند جردن پترسون کمک کرده است.
اما رویکرد به شدت محافظه کار او و بدبینی به فرهنگ لیبرال موجب شده است بسیاری او را در کنار بن شاپیرو (Bem Shapiro) طلایهدار جنبش حقوق مردن بدانند. رویکردی واکنشی به حضور بیشتر زنان در آمریکای شمالی.
گرچه پترسون خود را بیش از آنکه محافظه کار بداند خود را لیبرال کلاسیک از نوع انگلیسی میداند. او در زندگی شخصی خود نیز به تا حدودی لیبرال بوده است. من به شخصه از بسیاری از صحبتهای منطقی و علمی پترسون خوشم می آید ولی آنجا که وارد مجادله بر سر دینداری، مسیحیت، وظایف اجتماعی و تاریخی زن و مرد و مانند آن میشود دیگر از آن پترسون منطقی خبری نیست. بلکه به حریقی بدل می شود که با مشتهای گره کرده منتظر است که نکته منفی را بیابد تا نقد خود را روانه صورت حریف کند. در گفتگو با سم هریس و در مناظره در مورد political correctness که ما میتوانیم آن را به نزاکت سیاسی ترجمه کنیم این وجه شخصیت پترسون را دیدیم. در اینجا پترسون به شوالیه ای بدل شده که برای حق تاریخی مردان میجنگد.
من الان سالهای است که ویدئوهای پترسون را به زبان انگلیسی میبینم و دو کتاب اساسی او یکی 12 rules for life یعنی 12 قانون برای زندگی و دیگری map of meaning یعنی نقشه معنا را خواندهام. بسیار پیش از آنکه معروف شود و در شبکه 4 انگلستان آن تقابل معرفی را با کتی نیومن مجری زن و فمنیست آن داشته باشد او را خوانده بودم. او همیشه با زبان تیز و آماری و ارقامی از تحقیقات انجام گرفته که از پیش آماده کرده است منتظر میماند که از عقاید دگم خود در مورد وظایف جنسی در جامعه لیبرال معاصر و نقش دین در جامعه آمریکا دفاع کند.
البته از حق نباید گذشت که همانطور که از استاد دانشگاه تورنتو و هاروارد انتظار میرود همیشه شک منطقی و علمی را در حرفهای خود وارد میبیند. اما در عین حال باید در نظر داشت که پترسون در زمان استادی دانشگاه به هیچ عنوان شخصیتی مولف و ویژه در دنیای آکادمیک نبود. برخی از همکاران او حتی اشتباهات گرامری از او در کتابهایش میگیرند.
بعد از سالها دیدن ویدئوهای جردن پترسون و دنبال کردن او هنوز هم از تلخی همیشگی که همراه او است متعجب میشود. موفقیت و ثروت میلیونی و شهرتی که پترسون در این سالها کسب کرد از تلخی شخصیت پترسون کم نکرده است. آشکارا مشکلی در این استاد روانشناسی وجود دارد. شاید به دلیل مریضیهایی که پترسون و زن او تامی پترسون با آنها روبرو شدند و تامی حتی در یک قدمی مرگ هم رفت.
روی هم رفته از پترسون سه شخصیت دیدم:
البته نمیگویم چون جردن پترسون به شکل عجیبی همیشه خشمگین است بنابراین فلسفه او نیز از اعتبار ساقط است. دلیلی برای این مغالطه و حملات شخصی وجود ندارد چرا که نگاه پترسون در مورد دین، سیاست و اخلاق به اندازه ای ضعیف و نامنسجم است که در جاهای مختلف هم نشان داده شده است.
با این حال مانند اندرو تیت، طرفداران پترسون هم او را خداوندگار روی زمین میدانند، مسیحایی که نیازی نمیبیند احساسات خود را پنهان کند. پیامبری که آمده است تا طرفدارانش را از شر فرهنگ لیبرال آزاد کند.
پترسون هیچ وقت به این موضوع اشاره نکرده است که به خدا اعتقاد دارد و یا نه. در واقع در کتاب maps of meaning اشاره کرده است که از دوران تحصیل ازرفتن به کلیسا را متوقف کرده است و در جواب به یکی از استادانش در دانشگاه دین را مناسب ذهنهای ضعیف می داند . اما پترسون عمیقا تغییر کرده است . به نظر می رسد نگاه علمی اش مانع از آن می شود که به وجود خدا از نظر منطقی اشاره کند. اما در مناظره با سم هریس، آتئیست معروف گفته بود که چنان رفتار می کند که گویی خدا وجود دارد و وحشت زده می شوم اگر واقعاً وجود داشته باشد.
حتی به سم هریس، اتئیست بسیار مشهور آمریکایی میگوید تو واقعاً آتئیست نیستی چرا که از نظر اخلاقی مسیحی زندگی میکنی.
او به جنبه روانشناسی داستانهای کتاب مقدس اشاره می کند و آنها را همچون داستانهای اسطوره ای تحلیل میکند. همانطوری که کتابهای شخصیت مورد علاقه خود، داستایوسکی را تحلیل میکند. با اینحال برای مسیحیان و دینداران وجه اخلاقی بالاتری قائل است. اخلاق از نظر پترسون همان اخلاق مذهبی است و از این نظر است که پترسون خود را در جناح محافظهکار مییابد.
با این حال در مناظره با سم هریس، پترسون آشکارا قانون 9 خود در کتاب 12 قانونی برای زندگی را نقض میکند. "تصور کنید کسی که دارد به شما گوش میکند شاید چیز بیشتری بداند که شما نمیدانید." این قانون را هم پترسون و هم طرفداران او در مناظره ها گفتگوهای بیشماری که میتوانید در اینترنت و یوتیوب بیابید نقض میکنند. در آنها خودبرتربینی وجود دارد که معمولاً حاملان دگم مذهب در برابر شکاکان و بیدینان دارند. این رویکرد ذاتی برخورد آنها است و از استدلالهای منسجمتر و دقیقتر برنخواسته است.
به همین دلیل باور دارم برخی از دیدگاههای پترسون که برخی هم واقعاً عجیب هستند دچار نقض شدید کیفی هستند و از توجه و دقت خوبی برخوردار نبودند.
پترسون اعتقاد دارد که آتئیستهایی مانند هریس، کریستوفر هیچنز و ریچارد داوکینز، به نقشی که مسیحیت و اسطورهها برای تکوین اخلاق پیمودهاند، بی اعتنا هستند. در حالیکه همان مناظره نشان داد که هریس چقدر معطوف به تئوری دیوید هیوم در باب جبرگرایی علیتی است و اخلاق را هم بر اساس ارزش/حقیقت تحلیل و ارزیابی میکند. نگاه هریس در باب اخلاق در کتابی به نام The Moral Landscape منتشر شده است. در این کتاب تئوری هریس در گرد مفهوم well-being یا هستی خیر می چرخد. هریس در این کتاب بین ارزش و حقیقت تفکیک قائل میشود. بر اساس هریس:
1- هرچیزی که خیر را افزایش دهد تنها چیزی است که می توانیم برای آن ارزش value قائل شویم و در برخی موارد به میتوان آن را حقیقتی (fact) در مورد ذهن و کنش متقابل آن در جهان پیرامون دانست.
2- ایده دانش عینی که از استدلالها و مشاهدات ما نشات میگیرد ارزش ذاتی دارد و هر تلاشی برای ایجاد حقیقتی بر اساس آن دارای "ارزش" است.
3- اعتقادات ما در مورد حقایق و اعتقادات ما در مورد ارزشها از پروسههای مشابهی در ذهن ما برخوردار هستند. به نظر میرسد انسانها دارای سیستمی داوری مشابهی هستند در مورد خوب و بد هستندو کم و بیش اخلاق از این پروسه ناشی می شود.
نگاه طبیعت گرایانه هریس به اخلاق به این موضوع منتهی میشود که اخلاق را می توان از علوم طبیعی و مشاهده دنیای پیرامونی اخذ کرد. البته می پذیرد این رویکرد ممکن است به مغلطه طبیعت گرایی منجر شود که هر آنچه از طبیعت بیاید نیک در نظر گرفته میشود.
وقتی که در مورد حقوق زنان صحبت میشود، شما به چه چیزهایی ارجاع داده می شوید. اختلاف درآمدی بین زنان و مردان، مردانگی سمی، خشونت بر علیه زنان، میزان بالای تجاوز، تغییر جنسیت و مانند آن. جردن پترسون همه آنها را نفی میکند. حتی در مورد خشونت و مردانگی سمی استدلال میکند که نمی داند طرفداران فمنیسم از چه چیزی صحبت میکنند. این در حالی است مثلاً در مورد تجاوز آمارهای دقیق سالانه وجود دارد و نمیتوان آن را به این راحتی نفی کرد. از این نظر جردن پترسون بسیار بسیار شبیه کسانی مانند شاپیرو و دیگر بخش های به شدت محافظه کار جامعه آمریکایی میشود.
پترسون عمیقاً باور دارد که مردان و زنان با هم متفاوت هستند. البته پترسون به فرصت برابر و حقوق برابر باور دارد. ولی می گوید حتی با حقوق و فرصت های برابر زنان به نقشهای سنتی خود بیشتر بازمی گردند. مهمترین کار برای زنان درآمد و ایجاد فرصتهای بیشتر نیست بلکه فرزندآوری برای خود زنان هم از اولویت و اهمیت بیشتری نسبت به درآمد و کار برخوردار است.
ایدههای پترسون را در این جمله از کتاب 12 قانون برای زندگی میتوان خلاصه کرد:
"You should do what other people do, unless you have a very good reason not to."
معروفیت او نیز امروز وامدار همین است. او مدافع انطباق است و به خوانندگان خود میگوید چطور همرنگ جماعت باشید. اما جا برای خلاقیت و متفاوت بودن را هم به رسمیت می شناسد.
با این وجود واقعاً نمیشه گفت از نظر شخصی پترسون در مورد جنسیت چه نظری دارد. به گفته کامیلا پترسون دختر معروف او که خود پادکست و کانال یوتیوبی معروفی دارد، جردن در زندگی شخصی بسیار لیبرال است.