ترجمه و تألیف: رضاکیانی موحد
زمانی که شارلاتانیسم با بی سوادی علمی، هوچی گیری مطبوعاتی (یا به قولی ژورنالیسم)، میل به معروف شدن و در چشم بودن، میانبر زدن در راه رسیدن به پول و دست آخر خیال پردازی ترکیب شود معجونی به دست می آید که خروجی آن چیزی در قد و قواره ی «آزمایش فیلادلفیا» خواهد بود.
در سال 1955 ستاره شناسی به نام موریس کی. جسوپ کتابی درباره ی بشقاب پرنده ها منتشرکرد. اندکی بعد وی نامه ای دریافت کرد که نویسنده ی آن خود را "کارلوس آلنده" نامیده بود. آلنده ادعا می کرد که شاهد یک آزمایش فوق سری نیروی دریایی ایالات متحده در زمان جنگ جهانی دوم بوده است. بر اساس ادعای آلنده نیروی دریایی توانسته بود با نصب ژنراتورها و آهنرباهای بزرگی بر روی ناوشکن یو.اس.اس الدریج این کشتی جنگی را ناپدید کرده و کیلومترها آن سوتر دوباره ظاهر کند. آلنده می گفت که در زمان انجام آزمایش بر روی عرشه ی یک کشتی تجاری به نام آندرو فروسث بوده و شخصا شاهد ناپدیدشدن و ظاهرشدن الدریج بوده است. او ادعا می کرد که بعضی از خدمه ی الدریج را شخصا می شناسد و شاهد بوده که چگونه یکی از آنها در دعوایی در یک مشروب فروشی ناپدید شده است. آلنده نوشته بود که انیشتن توانسته بود نیروی متحد را پیداکند ولی به دلیل اینکه فکرمی کرد بشریت هنوز به سطحی نرسیده است که آن را درک کند از علنی کردن آن خودداری کرده بود. بر اساس نامه ی آلنده آزمایش فیلادلفیا برای اثبات تئوری نیروی واحد انجام شده بود.
جسوپ پاسخ آلنده را داد و از وی درخواست کرد که برای ادعای خود مدارک بیشتری ارائه کند. یک ماه بعد آلنده پاسخ جسوپ را توسط نامه ای داد و ادعا کرد که نام اصلی او در حقیقت "کارل ام. آلن" می باشد ولی نمی تواند جزئیات بیشتری درباره ی آزمایش فیلادلفیا منتشر کند. جسوپ فرض کرد که آلن یک کلاهبردار است و رابطه ی خود را با او قطع کرد.
مکاتبات بین جسوپ و نویسنده ی ناشناس و داستان عجیب او بعدتر توسط بسیاری پیگیری شد و هر بار که در مقاله یا کتابی نقل شد شاخ و برگی بر آن افزوده شد. عده ی زیادی از کسانی که بر روی چنین داستانهایی کار می کردند بیکاره هایی بودند که قصد داشتند از آب گل آلود پدیده های مد روزی چون مثلث برمودا، بشقابهای پرنده و مردان مریخی ماهی بگیرند. عده ای دیگر نیز شبه دانشمندانی بودند که با نم سوادی از علم فیزیک مدرن و نظریه هایی چون کوانتوم و نسبیت قصد داشتند جهان علم را به لرزه بیاندازند. البته ماشین رویاسازی هالیوود هم از این گنج بادآورده نمی توانست چشم بپوشد و سوژه ای چنین جنجالی را از قلم بیاندازد.
اما آنچه که دانشمندان راستین را به تعجب می انداخت این بود که چرا این آزمایش هیچ شاهد معتبری ندارد. هیچ یک از خدمه ی ناوشکن الدریج درباره ی آزمایش فیلادلفیا مقاله یا کتاب معتبری منتشر نکردند. یکی از خدمه ی الدریج در مصاحبه ای در سال 1999 اظهار کرد که کشتی آنها در زمانی که آلن ادعا می کرد اصلا در فیلادلفیا نبوده است. دفاتر ثبت وقایع کشتی ،که در زمان جنگ با دقتی دو چندان رویدادهای کشتی در آنها ثبت می شوند، هیچ اشاره ای به چنین واقعه ای نداشتند. دفتر تحقیقات علمی نیروی دریایی هر گونه آزمایشی با این شیوه را تکذیب کرد. فیزیکدان ها احتمال چنین واقعه ای را مردود دانستند هر چه بود همان شایعه های آلن بود که دهان به دهان می گشت. آیا آلن یک شایعه پرداز خیال باف بود که قصد داشت معروف شود یا یک بیمار روانی که نمی توانست مرز باریک بین رویا و واقعیت را تشخیص دهد؟
در سال 1980 یکی از نویسندگان مجله ی "سرنوشت" با نام رابرت جورجمن ادعا کرد که کارل آلن در حقیقت روانپریشی به نام کارل مردیت آلن اهل نیوکنزینگتونِ پنسیلوانیا است. تاریخ نویسی به نام مایک دش می گوید که محققین و نویسنده هایی که درباره ی آزمایش فیلادلفیا در دهه ی 70 می نوشتند ادعا کرده بودند که آلن در محلی نامعلوم زندگی می کند درصورتی که جورجمن توانست او را تنها با چند تلفن به این ور و آن ور پیداکند. چارلز برلیتز ،نویسنده ی معروف مزخرفنامه ی مثلث برمودا، و همکارش مور ادعا می کنند که با دانشمندی که شخصا درگیر این آزمایش بوده است مصاحبه کرده اند اما بعدتر معلوم شد که فصلی از کتاب آنها که در سال 1979 درباره آزمایش فیلادلفا منتشر شد در حقیقت دزدی ادبی از داستانی به نام "هوای رقیق" بوده است.
حقیقت آزمایش فیلادلفیا چیست/چه بود؟
حقیقت این است که نیروی دریایی آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم در پی نامرئی کردن کشتی هایش بود اما نه رؤیت بصری بلکه رؤیت مغناطیسی.
در میانه ی اکتبر 1938 هیتلر ادعا کرد که سلاح سرّی جدیدی در زرادخانه ی خود دارد که می تواند به واسطه ی آن غرب را به زانو دربیاورد. سلاح جدید هیتلر نسل جدیدی از مینهای دریایی بود که به میدان مغناطیسی ایجاد شده توسط بدنه ی فولادی کشتی ها حساسیت داشتند[1]و با رد شدن کشتی از فرازشان منفجر می شدند. از شانس بد هیتلر یک مین مغناطیسی ،که از هواپیما پرتاب شده بود، در ساحل بریتانیا افتاد و به صورت سالم به دست دانشمندان بریتانیایی رسید.
نیروی دریایی سطنتی بلافاصله پس از کشف مین مغناطیسی ساخت آلمان به جستجوی راه های مقابله با آن پرداخت. در نتیجه ی فعالیتهای یک افسر کانادایی به نام چارلز اف.گودایو روشی برای بی اثر کردن مینهای مغناطیسی پیدا شد: غیرمغناطیسی کردن ،یا به عبارت علمی دیگوسی کردن، بدنه ی کشتی ها به وسیله ی آهنرباهای بزرگ. نیروی دریایی بریتانیا بلافاصله دستور داد تا با نصب آهنرباهای بزرگ الکتریکی بر روی بدنه ی کشتی ها بدنه ی آنها غیرمغناطیسی شود. همین روش بر روی کشتی های نیروی دریایی ایالات متحده هم اجرا شد. اگر آلن ،همانطور که ادعا می کند، شاهد یک آزمایش بر روی یو.اس.اس الدریج بوده در حقیقت شاهد روند غیرمغناطیسی کردن بدنه ی ناوجنگی بوده نه نامرئی کردن بصری ناو. شاید آلن در زمان کودکی علاقه ی زیادی به مطالعه ی کتابهای ژول ورن داشته است.
آیا در عالم واقع ارتشها به دنبال نامرئی کردن تجهیزات و نفراتشان هستند؟
جواب این سوال آشکارا مثبت است. از اولین روزی که بشر جنگیدن را آموخته همیشه به دنبال راهی بوده تا سربازان و سلاحانش را از چشمان دشمن مخفی نگاه دارد. همین کوشش ها تا به امروز ادامه داشته اند و نتیجه ی آن ساختن لباس و تجهیزات استتار کاملا حرفه ای است که تشخیص یک سرباز یا تانک را از فاصله ی دور غیر ممکن می کنند. کم کردن امضای حرارتی و سطح مقطع راداری توسط روشهای فعال و غیرفعال امروزه ذهن تمام طراحان هواپیماها و شناورهای رزمی را اشغال کرده اند. سازندگان زیردریایی همیشه در جستجوی راه هایی برای کم کردن امضای صوتی زیردریایی ها هستند. اما همه ی اینها سبب نمی شود که هر آزمایشی را به شیوه ای غیرعلمی و بدون سند و مدرک نقل کنیم یا همان گونه که نقل می شود بپذیریم. به قول معروف: "شنونده باید عاقل باشد."
منبع
Philadelphia Experiment - Wikipedia
[1] -در حقیقت اختلالات ایجاد شده در میدان مغناطیسی زمین را که توسط عبور کشتیهای فولادی ایجاد می شد کشف می کردند.