تغییر و تحول سبک زندگی ناشی از ظهور ویروس کرونا، بعد از نزدیک به یک سال دیگر چیز تازهای برایمان نیست. تصور کنید اگر هنوز هم به سختی و ناباوری اوایل شیوع ویروس در بهمن ماه رفتار میکردیم، تا الان چقدر دچار فرسایش جسم و روح شده بودیم.
قدرت سازگاری و انعطاف انسان در مواجهه با تغییرات پیرامونش، نعمتی است که گاهی مورد غفلت قرار میگیرد.
تاثیر کرونا بر کسبوکارها، سبک شغلی افراد را به شدت تغییر داد و همه را با مسائل جدیدی روبهرو کرد. دورکاری یکی از راهکارهای مناسب کنترل شیوع و به همان میزان یکی از تجربههای جدید افراد شاغل است.
ما در ثبتیار با انواع شخصیتها و سلایق متفاوت، این پدیده نه چندان تازه را تجربه میکنیم و گاهی تفاوت نظراتمان در این مورد، خودمان را هم به وجد میآورد! اما نقطه مشترکمان همان سازگاری و انعطاف با شرایط جدید است.
بعد از گذشت چند ماه و عادت اجباری به زندگی با این ویروس، از کارشناسان و متخصصین ثبتیار در مورد حس و تجربه دورکاریشان پرسیدیم و خواستیم تا خودشان آن را تعریف کنند.
همافزایی در تجربههای تازه و اتفاقات نو، حس همدردی را افزایش داده و حل چالشها را آسان میکند. پس در ادامه این مطلب شما را به خواندن احساسات و نگاه متفاوت ثبتیاریها به « دورکاری» دعوت میکنیم.
فائزه شفیعی، نویسنده محتوا:
شرایط کرونا زندگی من را خیلی تغییر نداد! من همان دختر دانشجوی دورکاری هستم که حالا یک عنوان اضافهتر دارم: مامان!
از همان اول که سر کار رفتم، نصف بیشترش را دورکاری میکردم و ۲۵ام هر ماه، ساعتهای کاریام را تحویل میدادم. با اینکه ترم ۷ بودم، ۴ روز در هفته دانشگاه میرفتم و باید مطلبها را به موقع میرساندم.
یک لپتاپ و دفترچه کاری و چای و عینک!
در کنار دورکاری در خانه، یک روز در هفته را هم میرفتم شرکت. اگر کلاسی لغو میشد، چند دقیقه بعد شرکت بودم. آن روزها مثل کش بودم، هرجا رهایم میکردی، میرسیدم به ثبتیار!
وقتی درسم تمام شد، باز هم دورکاریام پررنگ بود! چون به زودی مامان میشدم و خیلی روزها نمیتوانستم حضوری تا آنجا بروم.
بعد از دی ماه ۹۸، شش ماه مرخصی بودم. اما بعدش که آمدم کار را شروع کنم، کرونا آمد و من را دوباره توی خانه نشاند!
شاید تجربه دورکاری و اینکه توی خانه با لباسهای راحت و زندگی عادی کارت را هم جلو ببری خیلی جذاب به نظر برسد؛ اما وقتی یک وروجک داری که عاشق لپ تاپ است و تا مینشینی پای کار، دلش برای موس و کیبرد تنگ میشود، دورکاری در خانه کمی مشکل باشد!
مخصوصا اگر بغلی هم باشد و تو را به خرسی و ماشین کوکی ترجیح بدهد.
باید لحظهشماری کنی تا بخوابد و نیم ساعتی بی دغدغه بتوانی کارت را انجام بدهی!
اگر به این شرایط، غذا درست کردن و پهن کردن لباسها و بازی کردن با بچه را هم اضافه کنیم، شاید احساسم نسبت به کار حضوری، خیلی هم غیر قابل درک نباشد.
گاهی دلم میخواهد انگشت ورود بزنم و بروم پشت سیستم بنشینم و چند ساعت فقط «کار» کنم. بدون آنکه نگران غذای بچه و بازی کردنش باشم. بی آنکه دغدغه کرونا، چشمم را مدام بکشاند دنبال بچه که مبادا چیز آلودهای را دهانش کند...
تجربه من از سه سال دورکاری به این آرزو ختم میشود:
دلم چند ساعت کار حضوری بی دغدغه میخواهد؛ پشت سیستم خودم و توی شرکت!
مجتبی مصطفوی، مدیر محتوا:
برای منی که همیشه و همهوقت دیر رسیدم، هیچچیز بهتر از این نبود که وقتی چشمانم را باز میکنم، در مکان و زمان مناسب باشم! فقط باید بعضی از عادتهایم را تغییر میدادم. اولینش این بود که وقتی بیدار میشوم بهجای اینکه گوشیام را چک کنم، لپتاپ را روشن کنم. بعد نوبت به چک کردن گوشی و گروههای کاری میرسید. اگر احیاناً زمان اضافهای داشتم، میتوانستم دست و صورتم را بشویم و یک چای شیرین و دوتا لقمه نان و پنیر هم نوش جان کنم! خیلی وقتها هم که فرصتش پیش نمیآمد، این پروسه تا ساعتهای دوازده_ یک عقب میافتاد.
بله، دربارهی روزهای دورکاریام مینویسم. تجربهای که شاید برای خیلی از ما آدمهای این مدلی مشترک باشد. روزهایی که انگار برای ما ساخته شده باشند. به خودم میگفتم احسنت! بالاخره استایل کاری درخور ما هم به وجود آمد. برای منی که بعد از ظهرها دیر از شرکت برمیگشتم و خوابهای شبانهام درگیر کارهای روزانهی شرکت بود و به قول معروف، کار و زندگیام در هم آمیخته شده بود، بهترین حالت این بود که یا داخل همان شرکت بخوابم، یا خانهمان را تبدیل به شرکت کنم؛ که خب هیچکدامش امکانپذیر نبود. اما دورکاری این فرصت را به من داد و قدردان آن هستم.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت که از عظمت شکم و انحناهای متناظر به وجود آمده روی تشک تختم، متوجه شدم یک جای کار میلنگد! به همه اینها باید دلتنگی برای همکارها و مدیرم را هم اضافه کنم. جلسات پشت صفحه مانیتور کجا و حضور واقعی در جمع گرم شرکت کجا؟! فرقشان یک چیزی شبیه به بازیهای کامپیوتری دو بعدی قدیمی در مقابل VRهای امروزیست؛ البته خیلی بیشتر و واقعیتر.
اولین قدم تغییر دکوراسیون بود. تصمیم گرفتم با اضافه کردن گل و گیاه به اتاق، به تصفیه هوای سنگین آن کمک کنم. قدم بعدی میزی بود که خودم را بالاجبار پای آن بنشانم؛ چرا که پستی و بلندیهای تشک تخت، دیگر یارای نُه_ ده ساعت فشار مداوم کاری نبود!
اما اسکار مهمترین حرکت، به اضافه کردن توری پشت پنجره تعلق میگیرد که هم در تهویهی اتاق در روزهای کرونایی نقش بهسزایی دارد و هم خواب را از کله و بدن بدون تحرک بنده میپراند! اضافه بر این، وقتی برای استراحت چشمم را از صفحه لپتاپ درویش میکنم، منظرهی پشههایی که پشت توری گیر کردهاند و راهی به اتاق ندارند، شیرینی حس قدرت و انتقام را برایم تداعی کرده و باعث میشود با قوایی افزونتر به سمت کار برگردم!
خلاصه، من روزهایم را اینچنین میگذرانم. هر از چندگاهی هم به شرکت میروم تا هم کاری عقب نماند و هم رفع دلتنگی شود. بد یا خوب، میگذرد. همگی سعی بر آن داریم که خوب و خوش بگذرد.
مهران ارجمند، توسعه دهنده وردپرس (مجله ثبتیار)
برای بیدار شدن تو روزهای اول بهار، یک عزم راسخی لازمه؛ اونم وقتی میدونی که محل کارت همین میز کنار تخت خوابته!
همین شرایط باعث میشد که بیشتر روزها دیر از خواب بیدار بشم و همیشه کلی پیام و کارهای عقب مونده داشته باشم. روزهای اول با کلی استرس سعی میکردم همش رو جواب بدم، اما کمکم این روال برام عادی شده بود و کاملاً با آرامش خاطر وقتی وسط ظهر از تخت میومدم بیرون؛ با یک موزیک و لیوان چایی شیرین از خودم پذیرایی میکردم.
این بیبرنامگی تا جایی ادامه پیدا کرد که دست به دامن نرمافزارهای برنامهریزی و پومودورو شدم. یک روز دیدم زندگیم شده مثل یک قسمت سریال که هرروز داره تکرار میشه، بدون هیچ تغییری؛ اونجا بود که شروع کردم به شمردن روزهایی که تا پایان دورکاری مونده.
آسایش تو خونه کار کردن و حتی بازیهای کامپیوتری هم دیگه از رنج این روزها کم نمیکردن. دلم برای همه چیز اون بیرون تنگ شده بود؛ از دوچرخه سواری تو روزهای سرد زمستونی تا لمدادن روی مبل قرمز کنار پنجره توی شرکت! با این همه وقتی میدیدم اعضای خانوادهام کنارم هستن و همه سالم و سرحالن بهم انرژی میداد که اوضاع رو تحمل کنم.
یاسمن سیدی، کارشناس امور مشتریان:
من دورکاری را در مجموع بیشتر از کار حضوری میپسندم. رهایی از ترافیک صبح و عصر مهمترین مزیت آن است؛ اما مشکلات و مسائل جدیدی هم وجود دارد که مدیریت آنها نیازمند گذر زمان و همفکری جمعی است.
یکی از این مشکلات تماسهای اول صبح و هنگام بعدازظهر با مشتریان است که معمولاً خانواده در آن اوقات خواباند و مجبورم در اتاق را ببندم و با احتیاط بیشتری صحبت کنم.
کار من به این صورت است که باید میان کارشناسان خدمات مختلف و مشتریان در ارتباط باشم تا پیام هر کدام را به مخاطبش برسانم. دورکاری تمام این تعاملات را در قاب کوچک گوشی همراه میریزد و من علاوه بر کار با لپتاپ، باید زمان زیادی را به این دستگاه چشم بدوزم.
از دست دادن فضای شبکه و فولدرهای آنلاین شرکت هم یکی دیگر از مسائل دورکاری است که به لطف گوگل درایو تقریبا مرتفع میشود. تنها زحمت نقل و انتقال بادقت پروندههای مشتریان، به آرشیو شرکت میماند که هر چند وقت یکبار حضور در محل کار، آن را مرتفع میکند.
اما به نظر من، تمام این مشکلات با فکر کردن به اینکه دیگر مجبور نیستم هر روز صبح و عصر چشم به سپر ماشینهای جلویی بدوزم، محو میشوند!
آوا حقی، نویسنده محتوا:
کار را همیشه از یک زاویه نباید دید! این موضوع را تجربه چند ماه اخیر ثابت کرده، تجربهای که در دوران کرونا بیشتر ما دچارش بودیم.
دورکاری؛ چالشی که از دور همیشه جذاب بوده و حالا من هم تجربهاش کردم! صادقانه باید بگویم که در یکی دو هفته اول، تغییر شرایط همه چیز را بهم ریخت. نبودن زمانبندی و عادت نداشتن به وضعیت جدید باعث شده بود صبح زود لپ تاپ به دست، فضاهای مختلف را امتحان کنم و این اوضاع تا شب ادامه داشت. نتیجه نهایی، حواس پرتی بود و یک خروار کار انجام نشده!
اما فقط یکی دو هفته! بعد از این مدت، قرار بر این شد که سر ساعت مشخصی کار را شروع کنم و در نهایت هم در زمان معین، تمام! اگر کاری باقی مانده باشد، مسئولیتاش با خودم و برای فرداست؛ با کمی اضافهکاری!
حالا روال درست شده بود و زمان از دست رفتهای در کار نبود. این را اضافه کنید به زمانی که مجبور نبودم در رفت و آمد صرف کنم و مهمتر اینکه وقت ناهار فقط وقت ناهار نیست و میتوان کششی هم به این بدن فرمگرفته پشت صندلی داد! به علاوه این که جمله «تو که هیچ وقت نیستی» هم در کار نبود! فکر کنید آدم هم بتواند همیشه در خانه باشد و هم کار کند؛ تضاد جالبیست!
بیرون آمدن از یکنواختی فضای کار و میز تکراری، چند لایه لباس اضافی که لازم نیست در طول روز تحمل کنم، استراحتهای بین کار و سکوت خوب و همیشگی خانه، مجموعه لذت بردن از دورکاری را چند برابر میکرد.
این مجموعه آنقدرها کامل است که هزینههای اضافی و سختی کار با اینترنت کمسرعت را به راحتی میتوانم از آن فاکتور بگیرم.
واقعیت این است که زاویه جدید کار اینقدر لذتبخش است که خستگیهای جسمی و گرفتگی مهرههای کمر و گردن در آن جایی ندارند. در طرف دیگر ماجرا هم ذهن آرام و بیرون آمدن از روتینیست که باید پشت ترافیک و چراغ قرمز تحمل میکردم؛ به علاوه مسیر و خستگیهایی که دیگر نایی برای ادامه زندگی باقی نمیگذارند. البته که اضافه شدن کرونا به این مدت را هم باید با آن جمع بزنیم!
ناگفته نماند که تمام این مزایا را مدیون شغلی هستم که ماهیت وجودیاش آزادکاری و عدم وابستگی به محل کار است؛ که اگر جز این بود، شاید روی دغدغههای دورکاری را به جای آرامش بلند بالایش میدیدم.
مریم شید پیلهور، کارشناس شبکههای اجتماعی:
تصور من از شاغل بودن همیشه با صبح زود بیرون رفتن از خانه و برگشتن عصرهنگام به آن، عجین بوده است. بعد از گذشت یکسال از آخرین اشتغالم به این شکل و در اوایل سال ۹۹، به ثبتیار وارد شدم.
ورودی با شکوه، همراه با استقبال یک ویروس ناخوانده که سعی داشت تمام تصویر من از شاغل بودن را به هم بریزد. رفت و آمدهای پرواهمه و ضدعفونیکردنهای روزانه، هدیه کرونا برای این شغل جدید بود.
اما علیرغم دست کم گرفتن توانایی این ذره منحوس برای تغییر وضعیتهای سفید به قرمز، دورکاری بالاخره گریبانم را گرفت. در اوایل کار، مغز منطقی و مرزبندیشدهام به سایر قوا میچربید و حاضر به پذیرش آن نبود تا اینکه نگاه به مثابه یک چالش جدید و زمینه یک رشد فردی تازه، مجابم کرد تا با آن دست و پنجه نرم کنم. در واقع به جز شستن دستها، محکوم به شستن چشمها بودم!
کمکم نور صبحگاهی آفتاب که هر روز سرتاپایم را فرامیگرفت، به کنار زدن پرده اتاق و تماشای بازتاب آن از پنجره همسایه تبدیل شد و پادکستهای صبحگاهی همراه با گذر در اتوبان چمران، به خواندن یک صفحه کتاب به زبان مورد علاقهام عربی تبدیل شد؛ البته اگر لذت خواب ناز به دست آمده را کنار میگذاشتم!
مرزهای میز کار شرکت به محدوده ۸۰ در ۶۰ سانتیمتری میز نقلی زمینیام تقلیل یافت؛ جلسهها با لباس خانگی برگزار شد و وعدههای ناهار به جای ظرفهای پلاستیکی در بشقابهای گلگلی، صرف شد.
اما این جایگزینها هیچوقت یارای رقابت با جلسات حضوری صمیمانه و شیرینی مصاحبت با همکاران را ندارد. خلاصه من هنوز هم فکر میکنم دورکاری یک تجربه دوست نداشتنی و تحمیلشده از سمت موجودی حقیر است؛ یک ویروس نادیدنی!
هنوز هم بعضی صبحها با این پرسش و لبخند من در جواب شروع میشود که: اِ، تو چرا امروز اومدی؟!
پریسا گرشاسبی، کارشناس تغییرات شرکت:
دورکاری یا نزدیک کاری؟! سال گذشته اولین باری بود که این اسم به گوشم میخورد. این به این معنی نیست که قبلا جایی کار نکرده باشم؛ اتفاقا به شدت معتاد کار هستم. ولی خب مفهومی به اسم دورکاری برام غریبه بود. همیشه فکر میکردم برای اینکه کار کنی، باید بری توی یه محیط با یه تعدادی همکار شروع کنی به کار کردن! اما پارسال بود که با یک مفهوم جدید آشنا شدم؛ دورکاری! آخ که چقد دلچسبه این مفهوم جدید.
شاید خیلیها باشن که هر روز صبح، وقتی هنوز خورشید خانوم هم از خواب شبونه پانشده، میرن به سمت کار؛ اما خب برای من این تجربه با شروع کار کردن توی ثبتیار فراهم شد.
من کرج زندگی میکنم و محل کارم تهرانه. هر روز صبح با کلی ترس و لرز از دم در خونمون همه درهای ماشین رو قفل میکنم و تو تاریکی حرکت میکنم به سمت شرکت تا هوا کم کم شروع کنه به روشن شدن. این فقط یک طرف ماجراست. ترافیکهای ساعت ۶ صبح پل فردیس کرج رو که یادم میاد، گاهی با خودم میگم اصلا کی گفته من باید کار کنم! اما لذت کار کردن تو ثبتیار باعث میشه تمام این سختیها به چشمم نیاد.
برگردیم به دورکاری. لذتش رو وقتی فهمیدم که ساعت ۸ از خواب بیدار شدم و دیدم دیرم نشده و نیازی نیست با عجله به رئيسم پیام بدم که دو ساعت دیرتر میرسم سرکار! شبها دیگه لازم نبود وقتی مامان زنگ میزنه بگم تو ترافیکم و تا یه ساعت دیگهام نمیرسم خونه.
اینکه وسط جلسه آنلاین شرکت، خواهر کوچکم میاد تو اتاق و شروع میکنه سوالهای درسی ازم پرسیدن، خیلی برام شیرینه و ساعتهای کاری مثل باد میگذره. خلاصه که خونه هم میتونم بیشتر استراحت کنم و هم به همه کارهای شرکت برسم. البته خب این بین دلتنگی برای همکاران هم کمی اذیت کننده است ولی خب همین که هفتهای یک بار میبینمشون، دلم راضی میشه.
این تجربه زیبای دورکاری بهم ثابت کرد میشه فرصت خوبی فراهم بشه. خصوصا برای تمام خانمهایی که متأهل هستن یا بچه دارن، تا بتونن از استعدادشون استفاده کنن و مشغول به کار بشن.
الهام صحراگرد، گرافیست:
تجربه دورکاری برای من خیلی حس خوبی بود وقتی چشمام به این دنیا باز میشد و لپتاپ رو روشن میکردم، سرکارم حاضر بودم. دیگه زمانی برای آماده شدن و مسیرِ رفت و آمد و همه این وقتهایی که در طول روز جزء زمانهای مُردهمون حساب میشه وجود نداره.
حالا هزینههاش به کنار، خطر کرونا، تصادف، آلودگی هوا و... همه به صفر نزدیک میشه.
ولی خب خیلی حس بدی هم بود که دیگه از دیدن دوستهایی که عادت داشتم هر روز نگاهم به اونها باشه و ازشون انرژی بگیرم، محروم بودم. دغدغه کار و درگیر شدنش هم کمی استرسزا بود؛ شاید از این نظر که تعامل مثل قبل نیست و روند کار سختتر جلو میره. همچنین دورکاری برای منی که لپتاپ شخصیم به نسبت کار تخصصیای که انجام میدم ضعیفتر از سیستم شرکته، اذیتکننده بود.
و اینکه آدم دلش برای دنیای پشت پنجره تنگ میشه...
در کل دورکاری خیلی سختتره از اینکه بخوای کار رو در محل کار انجام بدی؛ اما وقتی آدم مجبور باشه به این سبک عادت کنه و برای سختیهاش راه حل پیدا کنه، میبینه که چقدر هم میتونه براش لذتبخش باشه. چون قطعا اولویت اول هر آدمی تو زندگی سلامتی خودش و خانوادشه.
به امید برگشت روزهایی که قدرشون رو نمیدونستیم.
سمیه فلسفی، کارشناس ثبت و تأسیس شرکت:
دورکاری تجربه جدیدی برای کسبوکارهاست که امسال و برای اولین بار، در شرایط خاصی آن را تجربه نمودم. از مزایای آن رفع نگرانی مسیر و وسایل ایاب و ذهاب است و نبود استرس برای صرف زمان در ترافیک روزانه.
در کمال آرامش تا دقایقی قبل از شروع ساعت کاری، میتوانی استراحت کنی و نوشیدنی صبحگاهیات را بنوشی. اما گاهی در میانه روز متوجه میشوی که سکوت دیگر برایت آرامشبخش نیست و دوست داری همانند روزهای معمولی در محل کار باشی و در بحث، جلسات کاری و محافل دوستانه و صمیمی شرکت کنی.
گپوگفتهای دوستانه با همکاران فضای کار را تغییر میدهد و علاوه بر کسب دانش و تجربیات آموزشی، موجب سرزندگی و شادابی میشود.
در محل کار میتوان بهتر از تجهیزات و وسایل استفاده کرد و با ایجاد هر گونه اختلال در سیستم، تیم فنی به سرعت حاضر شده و ادامه کار در کمترین زمان ممکن میشود.
یک نکته مهم در کار من، نیاز به رساندن مدارک، وکالتنامهها و... به پست یا به دست مشتری است که دورکاری، هماهنگی با مسئول مراسلات را سختتر میکند و کار او را هم پیچیدهتر.
به هر حال در این زمان، شرایط تعیینکننده هستند و ما باید خودمان را با آنها سازگار کنیم. به امید بازگشتن به روزهای معمولی و عزیز...
شما هم از روزگار دورکاریتان برایمان بنویسید تا به کمک هم، این توفیق اجباری را کارآمدتر کنیم. به نظر شما کار کردن از دور بهتر است یا نزدیک؟
راستی ما از دیدن و ارتباط با شما، در شبکه اجتماعی لینکدین خیلی خوشحال میشویم!
به ما سر بزنید تا با کمک هم، دانش حقوقی کسبوکار را در این فضا قدرت ببخشیم.