آیا کلمه هنر است؟!
کلمه تشکیل شده از آواهایی پیوسته که دوشادوش هم مفهومی را در ذهن آن کسی که میشنود، میسازد و مگر نه کلمه قراردادی است میان دو تن؟
هنر مگر ضد قاعده و قراردادهای مرسوم عمل و عصیان نمیکند؟ پس آیا شعر هنر است؟!
شعر فرآیند انتزاعی شاعر از واژگان است. پس آیا غزل فارسی بعد از خلق شدن توسط آن کس که کلمات را طور دیگری میدید و تکرار آن توسط پیروان دیگر هنر است؟!
پس چه شد؟!
بالاخره هنر فرزند قرارداد است یا خالق قاعده؟!
فرزند و خالق بودن همیشه و همه جا در کنار هم یک فرم دیالکتیکی را میسازند.
مثلثی داریم شامل: هنرمند ، اثر هنری و مخاطب.
آیا کسی که در جزیرهای دور افتاده و دور از انسانهای پیرامون دست به عمل خلاقانه میزند و اثری را از دریچه فرمی در درون خود خلق میکند؟ باز هم هنرمند است؟!
وجه بارز هنرمند عصیانگری است. عصیان میکند بر علیه هر کسی و هر چیزی.
اما آیا من اگر اثر را در جزیره از آن آدم ببینم، با یک هنر مواجهام.
اگر جواب بله باشد که تکلیف مشخص و مثلث تشکیل شده است.
اما اگر جواب نه باشد، آیا کسی که آن اثر را در جزیره خلق کرده است، حق دارد که بپندارد اثری هنری خلق کرده است؟
پس در نهایت این انتخاب است میان دو تن که بپذیرند هنری خلق شده است یا نه.
اما نکتهی دیگر این است که فرد خالق میتواند بعد از خلق کمی دورتر بایستد و به اثر بنگرد و آن را هنر بپندارد.
در پرانتزی انتزاعی بگویم که اثر هنری در یک زمان هنر پنداشته نشده است و در زمان دیگر هنر دیده میشود و باز هم.
شاعرانگی به عنوان قله هنر تصور میشود. یکی میگوید این از ذهن آدمی و دیگری میگوید از روح آدمی و نگاههای دیگر. اما از هر کجا که نشئت بگیرد، این شاعرانگی میتواند به فرمهای گوناگون هنر تبلور یابد و هنر پنداشته شود. فقط به قطعیت میشود گفت که هنر محتوا نیست و فرم است. اما آیا هر فرمی حتی در صورت بدیع بودن هنر است؟
پس در میان این همه تضاد باید بگویم: لا ادری، نمیدانم.
-
نویسنده: اروند سبزغلامی