منتشر شده در سایت وینش- پژوهشهای آکادمیک عموماً به خاطر لحن خشک و فاصله داشتن پژوهشگر از موضوع پژوهش معروف هستند. اما رویکردی در پژوهشهای کیفی وجود دارد به نام خودمردمنگاری(Autoethnography) که در آن پژوهشگر به عنوان یک روایتگر، و با صدای راوی اول شخص، تاملات خودش را در مرکز تحلیلهای عمیق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار میدهد و داستان خودزندگینامهوارش را به این ادراکات متصل میکند.
خودمردمنگاری نه تنها به این معتقد است که پژوهشگر باید جزئی از موضوع مورد پژوهش باشد، بلکه مستقیماً و قبل از هر چیز، از داستانهای شخصی پژوهشگر در آن حوزه خاص جان میگیرد. این روش پژوهش در رشتههای مختلفی از جمله علوم اجتماعی، روانشناسی، پرستاری و … قابل استفاده است. دکتر کارولین الیس (Carolyn Ellis)، استاد ممتاز دانشگاه فلوریدای جنوبی، پژوهشگر پیشرو در این حوزه است و به خاطر آثار خودمردمنگارانه اش شناخته میشود.
آنچه در ادامه میآید، مصاحبه مارسین کافار (Marcin Kafar) از دانشگاه لودز/ووج (Lodz) لهستان با الیس است که در سال 2014 انجام شده است.
زندگی به کار الهام میبخشد و کار به زندگی
مارسین کافار: کارولین، هنگام خواندن آثار تو به آسانی میتوانیم نوعی ایده ثابت را تشخیص دهیم. آیا با من موافقی که این ایده اصلی تعاملیست بین تجربه «خصوصی» و آنچه «عمومی» و «حرفهای» است؟
کارولین آلیس: در واقع، نمیخواهم «حرفهای» را از هر چیز دیگری جدا کنم.
مارسین: متوجهام، اما میخواهی بگویی این مهمترین ایدهای است که روی آن کار میکنی؟
کارولین: چیزی که برای من مهمتر است این است که ما در مورد کلیت شخص فکر میکنیم، که مجبور نیستیم زندگیهایمان را دو نیم کنیم، بهطوری که اینجا یک جور آدمی باشی و جای دیگر جوری دیگر. من دوست دارم این دو حوزه با هم ادغام شوند.
مارسین: این دقیقا همان چیزی است که منظورم بود، وقتی اشاره کردم که پروژه خودمردمنگاریات در کشمکش بین زندگی خصوصی و حرفهایات قرار گرفته. وقتی به مقالاتت نگاه میکنیم این موضوع روشن میشود. بیا عنوان آخرین کتابت «بازنگری: تاملات خودمردمنگارانه بر زندگی و کار» (Revision: Autoethnographic Reflections on Life and Work) (الیس، 2009) را فرض بگیریم.
کارولین: این عنوان ممکن است گویای این باشد که من تقسیمبندی زندگی و کار را قبول دارم. اما، چیزی که فکر میکنم میخواستم بگویم این است که این تقسیمبندی در دنیا وجود دارد و مردم قبولش دارند. ما فرض میکنیم که این درست است اما واقعاً درست نیست، و من میخواهم به خوانندگان نشان بدهم چطور این دو جنبه را کنار هم بیاورند. اما از جهاتی حق با توست که این عنوان از برخی جهات این جدایی را تقویت میکند. بنابراین، باید به مردم و دانشگاهیان میگفتم «اینها (کار و زندگی) دو چیزی هستند که تمایل به جدا بودن دارند. حالا، من میخواهم آنها را در این اثر کنار هم بیاورم». فکر میکنم این مورد توجه خوانندگان قرار گرفت.
مارسین: وقتی از کلمه «کار» استفاده میکنی مترادفی برای عبارت «انجام کار علمی» است؟
کارولین: لزوماً به معنای «انجام کار علمی» نیست. من فکر میکنم ما جوری زندگی میکنیم که انگار کار چیزی است که میرویم جداگانه انجامش بدهیم و محدودیتهای زمانی و فضایی خود را دارد. برای خودمردمنگاران، زندگی و کار گرایش دارند تا با هم ترکیب شوند زیرا کار آنها نوشتن در مورد زندگیهایشان است. اما برای بیشتر افراد، کار چیزی است که از 8 صبح تا 5 بعد از ظهر انجام میدهید. به خصوص در ایالات متحده.
مارسین: در کتاب «من اتونوگرافیک» (Ethnographic I) نوشتهای «زندگی به کار الهام میبخشد»(الیس، 2004: 56). معنای آن چیست؟
کارولین: معنایش این است که شما هیچگاه از کارتان، پژوهشتان یا زندگیتان جدا نیستید. شما همیشه همانی هستید که هستید؛ تجارب شخصی شما به نوع پروژهای که انتخاب میکنید، چیزی که مینویسید، نحوهای که مینویسید، برای کسی که مینویسید و همه اینها الهام میبخشد.
مارسین: بسیار خب. بنابراین تفاوت بین این که زندگی به کار الهام میبخشد و معنای نهفته در عبارت «کار ما زندگیمان می شود» چیست؟ این نقل قول دیگری از «من اتنوگرافیک» است.
کارولین: من مردم را تشویق میکنم تا سعی کنند همراه من ببینند، گرچه تلاش میکنم تا آنها را به تدریج و به آرامی راهنمایی کنم. من میگویم «با من بیایید و ببینید زندگی چطور به کارتان الهام میبخشد، زندگی چطور نفوذ میکند و کارتان میشود.» عباراتی که الان به خاطر آوردی دوست دارم زیرا آنها راهنمایی را که در «من اتنوگرافیک» اتفاق افتاد نشان میدهند. من این کار را عمداً انجام ندادم اما اگر با من در کتاب همراه شوید، دستتان را گرفتهام و شما را به جایی میبرم که احساس میکنید و نتیجه میگیرید: «البته! ما زندگیهای خودمان را مطالعه میکنیم!»
مردمنگاری/خودمردمنگاری به عنوان راهی برای زندگی
مارسین: کارولین، آیا بعد از تغییر خودمردمنگارانهات مطمئن بودی که مسیر درستی را برای کار کردن در حوزه علوم اجتماعی انتخاب کردهای؟ آیا قدم پرمخاطرهای نبود؟
کارولین: پرمخاطره بود چون نمیدانستم که آیا پیروانی دارم یا خواهم داشت. نمیدانستم اگر پیروانی داشته باشم چه اتفاقی خواهد افتاد و آنوقت آنها تجارب بدی داشتند که میتوانست زندگیشان را نابود کند…
مارسین: که بدین معناست که وقتی قصد داری تا به عنوان خودمردمنگار شروع به فعالیت کنی، باید در مقابل افراد دیگر پاسخگو باشی…
کارولین: بله، قطعاً باید باشی… خودمردمنگاری یک سبک زندگی مبتنی بر دیدگاه اخلاقی است که همراه با این سبک زندگی پیش میرود. روشی برای درمان مردم، روشی برای تفکر در مورد دنیا و دیدن زندگی دیگران به عنوان ارزش است….
مارسین: متحیرم چرا تصمیم گرفتی تا از اصطلاح «خودمردمنگاری» برای تکمیل پروژه علوم انسانیات استفاده کنی.
کارولین: احتمالاً، انتخاب من سیاسی بود. اگر میخواهید موفق شوید، باید به دستههایی که قبلاً وجود دارند متصل شوید. باید به چیزی متصل شوید که مردم آن را میشناسند نه این که با دستههای کاملاً جدید شروع کنید. بیشتر مردم با این اصطلاح به عنوان توصیفکنندهی یک منطقه ارتباط برقرار میکنند و آن را میشناسند، و آنها مخاطبانی بودند که من میخواستم به آنها دسترسی پیدا کنم و امیدوار بودم بر آنها تاثیر بگذارم.
مارسین: بنابراین، در رابطه با علم، یا حداقل اصطلاح «علم» هم سیاسی است.
کارولین: بله، سیاسی است. آنچه انجام میدهم هم با کاری که نویسندگان خلاق انجام میدهند همپوشانی دارد، گرچه ما جهتگیری متفاوتی داریم. من با دیدگاه یک دانشمند روی علومانسانی کار میکنم. در این ارتباط بین علومانسانی و علوماجتماعی فضایی وجود دارد که من بسیار مایلم در آن فعالیت کنم. بنابراین، من علم را رد نمیکنم. در واقع، بیشتر مخاطبان من متشکل از افرادی هستند که خودشان را دانشمند میدانند. میخواهم به آنها بگویم: «فضای کاملاً متفاوت دیگری اینجا وجود دارد که میتوانیم در آن فعالیت کنیم و بهترین علوم، و علوماجتماعی را نیز برای اتصال به علومانسانی به ارمغان بیاوریم. من به علوم و علومانسانی نه به صورت صفر و یک، بلکه به عنوان یک پیوستار نگاه میکنم. میدانم که بخش بزرگی از جهان هست که علوم و علومانسانی را صفر و یک میداند بنابراین از کاری که من انجام میدهم ناراحت میشوند زیرا در دستهبندیهای آنها نمیگنجد.
خودمردمنگاری به عنوان یک رسالت
مارسین: اگر مشکلی نداری، دوست دارم به مسئله اصطلاحات برگردم. یکی از دانشگاهیان مورد علاقهات، آرت بوشنر (Art Bochner) مینویسد: «ما باید به طور جدی در مورد اصطلاحاتی که به وسیله آنها کار آکادمیکمان را به عنوان یک شغل، حرفه یا رسالت تصور میکنیم فکر کنیم، زیرا این اصطلاحات عمدتاً آنچه که به آن باور داریم، جوری که رفتار میکنیم، و جوری که پیوستگیمان را در جامعه مورد مطالعه با دیگران درک و ابراز میکنیم تعریف میکنند. فکر کردن به کارتان به عنوان یک رسالت به معنای واقعی کلمه این است که کارتان را از نظر اخلاقی از زندگیتان جداییناپذیر کنید». (بوشنر، 2009: 16) کارولین، کار آکادمیکات را چطور طبقهبندی میکنی؟ آیا یک شغل، یک حرفه است یا یک رسالت؟
کارولین: کار آکادمیک من یک رسالت است. نوشتن، خودمردمنگاری، داستانگویی، تدریس، همه بخشی از یک رسالت هستند. متاسفانه، نقش ریاست دپارتمان دانشگاهی بیشتر از یک شغل یا یک حرفه است…
مارسین: بنابراین، کارولین، آنچه به شکل آکادمیک انجام میدهی تا چه میزان یک رسالت است؟
کارولین: خب، مثل یک رسالت به نظر میرسد. میدانی، صحبت کردن در موردش خیلی سخت است، اما من واقعاً به آن اعتقاد دارم. باید به یک رسالت باور داشته باشید. یک جورهایی مثل نجات پیدا کردن یا مذهبی شدن یا هر چیز دیگری است، باید اعتقادی داشته باشید تا کارساز باشد…
مارسین: آیا اعتقاد داری آنچه انجام میدهی اساسی مذهبی در خودش دارد؟
کارولین: خب، نه، خب، ممکن است… من معتقدم که نوشتن خودمردمنگاری به من کمک کرده است چیزهایی را که نمیفهمیدم درک کنم و میبینم که این کار را برای دیگران هم انجام میدهد. آرامشی وجود دارد که میتواند ناشی از آن باشد؛ از جستجو کردن، برخی دریافتها، سرنخهایی درباره چطور خوب زندگی کردن، پس مذهبی به نظر میرسد.
مارسین: فکر میکنی مجموعهای از اعتقادات وجود دارد که بین همه خودمردمنگاران مشترک است یا باید باشد؟
کارولین: بله، شفقت و همدلی، گرامی داشتن آنها و به عمل درآوردنشان. باید هر دو را داشته باشیم. اهمیت دادن به عشق و توانایی عشق ورزیدن. همه آن خصوصیات زنانه باید وجود داشته باشند.
مارسین: درست است، در مورد ارتباط عوامل اجتماعی، عملی، فرهنگی و سیاسی چطور؟
کارولین: نکته طعنهآمیز اینجاست: اگر مجذوب خود باشید، سخت و یا شاید غیرممکن است که خودمردمنگار خوبی شوید. این اولین باری است که آن را به این شکل بیان میکنم. بخشی از یک خودمردمنگار خوب بودن، اهمیت دادن به دیگران، و به جامعهای بزرگتر و خیر جمعی است.
مارسین: خیلی وقتها خودمردمنگاری فقط به عنوان یک روش دیده میشود و این احتمالاً یک اشتباه است.
کارولین: بخش دیگر تعریف من به عنوان یک خودمردمنگار این است که خودمردمنگاری برای من یک کنش سیاسی است. این تنها برچسبی است که فکر میکنم از طریق آن اختیارات یا مشروعیت کافی برای تحقق هر چیزی را دارم تا بتوانم در تغییرات اجتماعی سهیم باشم. بنابراین، برایم واقعا مهم است که برای مثال، خودت را یک خودمردمنگار بدانی چون باعث افزایش مشروعیت آن میشود.