ویرگول
ورودثبت نام
صدفک
صدفک
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

چرا کوهنوردی؟

اولین کوه یکم حرفه‌ای که رفتم پارسال بود. البته حرفه‌ای که میگم نه اینکه فکر کنید قله خیلی بلندی بود و اینها، نه. یک قله خیلی کوچیک بود، به قول عمو محمود «بیشتر کوه‌‌پیمایی بود تا کوه‌نوردی» ولی خب… اولین باری بود که کفش کوه داشتم، باتوم داشتم، با یه گروهی بجز خانواده میرفتم و ازین حرفها… نگاه که میکنم مدت زیادی نگذشته ولی اونجوری که توی همین مدت کم، دامنه‌ها من رو دلبسته و معتاد کردن که این حس رو با کمتر چیز یا کمتر کسی قبلا تجربه کرده بودم توی این دنیا ❤طوری که الان دیگه هروقت که تنهام، یا تو کوه‌م، یا دارم عکسای کوه رو میبینم، یا پس ذهنم به خاطرات کوه فکر میکنم. بی‌اغراق. گاهی برای خودم سوال میشه که چرا. مگه کوهنوردی چی داره که این همه فعالیت دیگه توی دنیا برای من نتونستن داشته باشن. یه بعدش خب جو خوب گروهی که باهاشون میرم (که خیلیاشون از اساتیدم هستن و اون انتقال تجربه‌هه و الگوبرداریه خب خیلی پررنگ میشه برام)، یه بخشیش خب طبیعت بینظیر کوهستانه و علاقه ذاتی من به این قضیه که دوربین از دستم نمیفته توی کوه، یه بحثیش هم اما معناییه که من تو کوه بهش رسیدم. مطمئنم که این یه تجربه شخصیه. آدمهای مختلف حتما جاهای مختلفی معنای زندگی رو پیدا میکنن و احتمالا اونا هم دوست دارن اونجا بیشتر و بیشتر وقت بگذرونن، برای من اما خب اونجا کوه بوده. اما معنایی که مد نظرم هست چیه؟

نمای زیر پا از قله «سکه‌نو» وارنگه رود، مرداد ۱۴۰۰
نمای زیر پا از قله «سکه‌نو» وارنگه رود، مرداد ۱۴۰۰

کوهنوردی برای من خیلی خیلی شبیه به این دنیاست، انگار که داره درس زندگی کردن میده. درس زندگی کردن با آرامش. وقتی اولین بار یه قله‌ای رو میری، نمیدونی چقدر راه مونده. نمیدونی چقدر باید بری. شاید روی کاغذ بدونی ولی به تجربه نمیدونی، راه رو نمیشناسی. حس دقیقی از مسیر نداری. فقط میدونی که در لحظه باید بری. هیچوقت توی کوه نباید طولانی وایسی چون عادت میکنی و بلند شدن سخت‌تر میشه. مثل زندگی. گاهی بعضی همنوردهات قبلا مسیر رو رفتن و تو به اونا اعتماد میکنی، گاهی هم نه.

گفتم همنورد. چقدر همنوردی میتونه معنی دقیق و خوبی از رفاقت به آدم یاد بده، اونم از هر نوعش. رفیق کاری، رفیق شخصی، رفیق خانوادگی، رفیق عاطفی،… همنورد کسیه که بیرون کوه ممکنه هزار تا دنیا با تو فاصله داشته باشه، ابزار کوهنوردیش با تو متفاوته، تجربه و سرعت گام‌برداری فردیش ممکنه با تو فرق کنه، ولی هر دو یه مسیر رو میرین به سمت یه هدف. خیلی وقتا حتی کل مسیرتون هم یکی نیست. تو کوه زیاد پیش میاد که جایی تنها بمونی و غریبه‌ای رو ببینی، چند صباحی همنورد بشین، بعد هم هر کدوم به گروه خودتون ملحق شین. یا حتی ممکنه تو یه گروه هم همنوردها برنامه‌ها و شرایط متفاوتی داشته باشن. بعضیاشون بخوان زودتر برگردن، بعضیا بخوان حتما قله رو بزنن و… اما نکته مهمی که راجع به همنوردا وجود داره اینه که هرکس «چندصباحی» کنارته. چندصباحی کنارته ولی به جات قله رو نمیزنه، هرچقدر هم که نزدیک باشین. میتونه کمکت کنه و دستت رو بگیره اما در نهایت علیرغم همه این هم‌مسیری‌ها کوهنوردی یه فعالیت «انفرادی» ه، در نهایت این تویی که به قله رسیدی/ نرسیدی و این خود تویی که باید برای رسیدن بهش تلاش کنی. درست مثل زندگی. تمام طول عمر دنبال همراهیم. خانواده، دوست صمیمی، شریک کاری، همسر… یکی رو میخوایم که تا ابد کنارش بمونیم. غافل ازینکه هیچ ابدی وجود نداره. ابد هیچ دو تا آدمی یکسان نیست. ما حتی با عزیزترین کسامون هم صرفا چند صباحی همراهیم ولی مسیر زندگیمون در نهایت یه مسیر انفرادیه. باید از همین چندصباح با هم بودنه لذت برد. اما چطوری؟ اینجا هم باز یه درس بینظیر از کوهنوردی یاد گرفتم. گفتم که همنوردها با هم متفاوتن، اما نکته دل‌انگیزش اینه که هیچوقت سعی نمیکنن هم‌نوردشونو شبیه خودشون کنن، بلکه دنبال یه قالب مشترک میگردن. هیچ فخرفروشی و نگاه از بالا به پایینی توی کوه نیست، هرچی هست رفاقت و دلسوزی و همدلیه. اگه تجربه کوه رفتن با گروه‌های واقعا حرفه‌ای رو داشته باشین، میدونین که اصولا عقب‌دار گروه یکی از توانمندترین افراد گروه وایمیسته و جلودار گروه کسیه که علیرغم آمادگی بدنی بالا و تسلط عالی به مسیر، از مهمترین وظایفش اینه که گام‌هاش رو با سرعت «گروه» تقسیم کنه و نه سرعت شخصی خودش. چقدر ما آدمها تو رفاقتامون، توی روابطمون دنبال قالب مشترکیم و چقدر هی سعی داریم طرف مقابل رو شبیه خودمون کنیم و وقتی میبینیم نمیشه، ناامید میشیم و فکر میکنیم مشکل از رابطه هه ست؟

نکته قشنگ دیگه راجع به کوه، بنظر من ذات مستاصل انسان و ولع رسیدنه هست. کوه بهت ثابت میکنه که اگه عاقل باشی، در هر لحظه ممکنه همه‌چی از برنامه‌ریزی قبلیت خارج بشه. توی روزی که با اوج آمادگی و به هدف زدن یه قله میری کوه، هوا رو هم حتی از قبلش چک کردی که خوب باشه و خلاصه همه چی عالیه، ممکنه فقط ده دقیقه بوران بشه. همون ده دقیقه هم ممکنه تو جایی باشی که مجبور شی برگردی و ارتفاع کم کنی و حتی قید قله رو بزنی. اگه یکممی زودتر یا دیرتر میرسیدی همه‌چی حل بودا، ولی الان نه. این غیرقابل کنترل بودنه دقیقا ذات زندگیه. تو هر لحظه که انتظارشو نداری ممکنه یه اتفاق بی‌نهایت خوب/ بد بیفته اما در نهایت چیزی که تعیین میکنه تاثیر اون اتفاق توی زندگی تو چطوری باشه، هیچ ربطی به شدت خوب/ بد بودن اون اتفاق نداره و صرفا به اپروچ تو بهش برمیگرده. توی کوه هم همینه، توی روزی که علیرغم همه برنامه‌ریزیا نتونستی به قله برسی؛ میتونی فقط ناراحت بشی و غصه بخوری و حسرت جوری تو دلت بمونه که دفعه بعد که با چنین شرایطی مواجه شدی، یه تصمیم خطرناک بگیری. یا هم میتونی یه نگاه به دور و برت و دور و بریات کنی، با احتیاط بری پایین و لذت بارون و بوران رو روی صورتت حس کنی و سعی کنی چه با قله/ چه بی قله از ادامه وقتت استفاده کنی و‌ یه روز با خاطرات عالی بسازی.

و اما آخرین درس آرامشبخش زندگی که من (فعلا) از کوهنوردی گرفتم راجع به مسیره. اینکه هیچ مسیر درست و غلطی وجود نداره. حتی اگه قله رو ملاک بگیریم، هر مسیر غلطی میتونه در لحظه جوری تغییر کنه که ادامه‌ش به قله ختم بشه. لازم نیست تغییرات هم حتما ۳۶۰ درجه باشن، گاهی یه تغییر کوچیک تو زاویه گام‌برداری توی چند تا گام، از یه مسیر رو به دره، یه مسیر رو به قله میسازه. فقط کافیه که نور داشته باشی و قله رو ببینی. نور همیشه هست. تو مسیر همه، تو زندگی همه، گاهی فقط تلالوش روی یه مسیر توجهمونو جلب میکنه. گاهی فقط ما حواسمون جمع میشه که ازش کمک بگیریم برای ادامه مسیر. وگرنه نور محدود نیست. روی مسیر درست و تماااام مسیرای غلط سایه انداخته. همیشه آماده‌ست که راه رو روشن کنه، گاهی اما خود ما جوری چشمامونو میبندیم یا پشتمونو میکنیم بهش جوری که جز سایه «خودمون» روی زمین هیچ چیزی رو نمیبینیم. زندگی هم همینه. تو مسیر غلط وایسادی؟ کی گفته؟ نور همیشه هست. به قول مولانا راه خودش بهت میگه چطوری باید بری. چشماتو باز کن. یکمی بچرخ. بچرخ. بچرخ. بچرخ. میبینی که از سایه درمیای و همه چیز روشن میشه. راه رو اشتباه رفتم؟ کل مسیر عقب عقب میرفتم؟ اگه همه اون عقب رفتنا باعث شده من امروز جوری خسته بشم که چشمامو باز کنم و بچرخم و ببینم راهو؛ کل اون عقب عقب رفتنا، کل اون مسیر بیهوده رو دوست دارم.

تا وقتی هرلحظه میشه چرخید و دیدت، هیچ پشیمونی نیست?

آنچه . دلم . گفت . بگو . گفته ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید