صادق عطارزاده
صادق عطارزاده
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

اگه کوهنورد خوبی باشی کارآفرینی رو خوب میفهمی

تا حالا به این موضوع دقت کردید که چرا هرجا میخوان حرف از موفقیت بزنن عموما از عکس‌های کونوردی و بالا رفتن از صخره و ... عکس و فیلم میزارن؟ یکی از دلایلش اینه که میخوان تعالی و رشد رو نشون بدن اما دلیل دیگه‌ای هم داره و اون اینه که کوهنوردی خیلی به کارآفرینی شباهت داره.

شما قبل از اینکه بخواید به سفر خودتون برید باید همه موارد رو بسنجید یعنی اینکه مسیر شما از کدوم سمت هست و شما به چه ابزاری نیاز دارید و بصورت کلی با چه کسانی میتونید به سمت اون قله یا کوه حرکت کنید. همیشه یه راه بلد باید کنارتون باشه یا اینکه توی مسیر از چند نفر باید حتما کمک بگیرید. الان میخوایم تمام موارد رو با هم مقایسه کنیم.

وقتی میخواید برید کوه بسته به اینکه کوه شما چقدر بزرگه و برنامه شما چند روزه‌ست باید ابزاری که لازم دارید رو آماده کنید. یعنی آماده سازی قبل از حرکت که دقیقا ما به این فرآیند میگیم تحلیل بازار، فرآیند تحلیل بازار به این صورته که کارآفرین قبل از اینکه بخواد کسب و کار خودش رو راه اندازی بکنه باید ببینه که اصلا توانایی و ابزار لازم برای ورود به اون بازار رو داره یا نه؟

پیش زمینه برای اینکار در ابتدا اینه که شما بدونید اصلا توانایی ورود به اون بازار رو دارید یا نه ؟

  • آیا تجربه قبلی در این کسب و کار دارید؟
  • آیا با ابزار و وسایل کسب و کار خود قبلا کار کرده اید؟
  • آیا حس می کنید از انجام کار جدید لذت خواهید برد؟
  • اگر قبلا در این کسب و کار شرکت داشته اید، تجربه خود را چگونه ارزیبابی می کنید؟


دقیقا برای کوهنوری هم به همین شکله و شما باید همین سوالارو از خودتون بپرسید که اصلا کوهی که میخواهید به اون برید نیاز به ابزار خاصی داره یا نه؟ آیا آمادگی کافی بدنی دارید یا نه؟ تجربه کوهنوردی رو دارید یا نه؟ تجربه کمپ کردن توی کوه رو دارید یا نه؟ آیا موارد پزشکی رو بلدید یا دوره ای رفتید که در موارد خاص بتونه بهتون کمک بکنه یا نه؟ و کلی سوال دیگه که بصورت ناخودآگاه از ذهن شما میگذره. دقیقا همین سوالات رو قبل از کارآفرینی باید از خودتون بپرسید و بهشون جواب بدید و در صورتی که جواب شما مثبت بود وارد فاز بعدی میشیم.

مرحله بعدی برای تحلیل بازار یعنی:

  • آیا کلای شما در سبد روزانه ، ماهانه ، سالانه مردم قرار دارد یا خیر؟
  • آیا مردم با کالای شما از قبل آشنایی دارند و از مشابه آن استفاده کرده اند یا خیر؟
  • مبلغی که مردم بابت کلای مشابه کلای شما بطورمعمول پرداخت می کنند، از مبلغ کالای شما بیشتر و یا کمتر است؟
  • آیا کالای شما کلای ضروری برای مردم محسوب میشود و یا کالای تزئیناتی.
  • مردم محلی با چه نوع کسب و کار و مدل فروشی در اطراف خود برخورد دارد. آیا مدل فروش و بازاریابی ما متفاوت با دیگران است؟
  • در آخر هم مزیت های رقابتی کالای خود، در مقایسه با کالاهای مشابه را در این بخش لیست کنید.



حالا توی کوهنوردی به صورت زیر تهیه میشه:

  • آیا این کوهی که شما میخواهید برید کوه شناخته شده ای هست یا کمتر کسی رفته اونجا؟
  • آیا مسیری که شما طی خواهید کرد مسیر پاکوب خورده ای است یا شما باید راه را ایجاد کنید و از مسیرهای نامعلوم حرکت کنید؟ (اقیانوس قرمز و اقیانوس آبی)
  • آیا مردم محلی از مسیر شما آگاهی دارند و از آنجا عبور نمیکنند اگر جواب مثبت است چرا؟ ( این چرایی همیشه چراغ راه شما خواهد بود و میتواند سیاه ترین بخش کسب و کار را به شما نشان دهد. در مورد کوهنوردی میتواند جواب این باشد که خطرات این مسیر از سهولت آن به مراتب بیشتر بوده و مسیر منطقی به حساب نمی آید)
  • کوهی که شما میروید کوهی‌ست که باعث شناخته شدن شما میشود یا صرفا برای سلامت جسم و روح خودتان از آن بالا میروید؟
  • خطرات صعود به این کوه چه چیزهایی میباشد و مناسب‌ترین فصل برای صعود این کوه کدام فصل است؟
  • تجربه افرادی که به این کوه رفته‌اند را شنیده‌اید یا بدون اطلاعات دقیق قصد دارید به دل کوه بزنید؟


میبینید که چقدر این سوالات در کوهنوردی شبیه راه اندازی یک کسب و کار است؟ حالا در قدم بعدی بعد از اینکه مرحله تحلیل کوه (تحلیل بازار) را انجام دادید متوجه میشوید که یک بخشی از ابزار لازم است و شما نیازمند افرادی هستید که شما را در این پیمایش همراهی کنند. کوهنوردی بصورت انفرادی یک از کارهایی‌ست که تمام کوهنوردان حرفه‌ای شما را از انجام آن منع میکنند کاری که تمام منتورهای حرفه‌ای در قبال کارآفرینان جوان انجام میدهند.

ایجاد تیم یکی از اصلی ترین دغدغه هاست. در کوه‌های سبک عموما دغدغه زیادی برای اینکه چه کسی شما را همراهی کند به خرج داده نمیشود چون نتیجه قرار نیست کاری باشد که دنیا را متعجب کند اما برای کوه‌های سخت قضیه فرق دارد و برای بستن تیم افراد باید از آزمون‌های فیزیکی و روانی با موفقیت عبور کنند تا بتوانند وارد یک تیم کوهنوردی بشوند. برای مثال اگر قرار بر فتح اورست باشد کوهنورد باید حتما در رزومه کوه‌پیمایی خود تجربه کوه‌های مشابه را داشته باشد وگرنه به هیچ عنوان اجازه همراهی را نخواهد داشت و در کسب و کار هم دقیقا به همین صورت است.

برای کسب و کارهای محلی خیلی تجربه نیاز نیست و عموما استارت‌آپ های کوچک که بازار هدف بزرگی ندارند شبیه به دست گرمی و آماده سازی افراد برای فتح قله‌های بزرگتر است و هرچه این تجربیات بیشتر شود ارزش فرد برای راه‌اندازی استارت‌آپ‌های بزرگتر بیشتر میشود.

برای همین در ابتدای راه سرمایه‌گذاران تمرکزشان را روی اینکه چه افرادی در تیم شما کار میکنند میگذارند و درصورتیکه افراد درون تیم شما از دانش و تجربه خوبی برخوردار باشند با خیال راحت‌تری روی تیم شما سرمایه‌گذاری میکنند و اگر تیم شما این تجربه را نداشته باشد حتی اگر ایده شما خیلی خوب باشد تمایل کمتری برای سرمایه گذاری روی تیم شما را دارند.

پس حالا رسیدیم به مرحله تیم سازی و مختصر توضیحاتی در این زمینه دادیم. مرحله بعدی شروع حرکت است

اینکه چه زمانی قرار است فرآیند صعود صورت گیرد، برای کسب و کار این مرحله، مرحله ورود به کسب و کار و برای کوهنوردان شروع فرآیند کوه‌پیمایی است. زمانی که کوهنوردان مسیر خود را آغاز میکنند امکان دارد هزار اتفاق ساده و پیچیده در مسیر برای آنها رخ دهد که مجبور به استراحت، چند دسته شدن تیم و یا بصورت کلی بازگشت کل تیم از کوه بشود و به قله نرسند. که همه اینها نشان دهنده این است که لیدر تیم نتوانسته تیم مناسبی برای کوه‌پیمایی انتخاب کند و در کسب و کارهایی که به سرانجام نمیرسند هم دقیقا همین اتفاق رخ خواهد داد.

از طرفی امکان دارد تیم کوهنوردی بخواهد مسیر خود را تغییر داده و طبق نقشه قبلی پیش نرود (به هر دلیلی) که دقیقا در کسب و کار هم زیاد اتفاق خواهد افتاد و احتمالا مجبور شوند استراتژی خود را تغییر دهند. اما همچنان به صعود فکر میکنند و حرکت میکنند.

تا دامنه کوه خیلی اتفاق خاصی نیافتاده و شبیه سرگرمی است ولی همه چی از دامنه کوه به بعد اتفاق خواهد افتاد. خستگی توان شما را میگیرد و شما همش به قله نگاه میکنید و مسیری که در پیش دارید، به افرادی که شما را رها کرده‌اند و یا توانایی لازم برای رسیدن به قله را نداشتند و در دامنه کوه شما را ترک کردند فکر میکنید و اینکه شما در بین افرادی هستید که قصد فتح قله را دارند و جایی برای جا زدن نیست. اینجا جا زدن مساوی مرگ است بنابراین سعی میکنید حداقل تا استراحتگاه بعدی با تیم همراه باشید. کاری که عموما در استارت‌آپ‌ها هم دیده میشود و وقتی یک تیمی تا یک مرحله میرسد برخی از افراد در موفقیت این تیم تا استیج بعدی میمانند و بعد این تیم را ترک میکنند. دامنه کوه تا قله قضیه خیلی فرق دارد. از افرادی که از ابتدا با شما همراه بودند تعداد کمی مانده‌اند و شما باید تصمیم بگیرید که قصد ادامه را دارید یا باید برگردید، به نکته ای که یکی از دوستان کوهنوردم گفت خیلی فکر کردم و دیدم چقدر شبیه مدیریت ریسک و مدیریت سرمایه است، در کوهنوردی قانونی وجود داره که دو سوم از توان شما برای صعود باید باشه و یک سوم برای بازگشت، دیگه حالا توی سرمایه‌گذاری به جایی رسیدی که میتونی متوجه بشی این کسب و کار برای بازار مفیده و سودده میتونه باشه برات و ادامه بدی یا اینکه متوجه بشی که این کسب و کار برای بازار مناسب نیست و باید رهاش کنی و در اینجا برگشتن به منزله فروش استارت‌آپ و نرسیدن به قله است که لزوما کار اشتباهی هم نیست اما تمام خستگی توی تن شما میماند و آینده ای مبهم از کاری که شما شروع کردید مدام ذهن شمارو آزار میده، اما استراتژی خیلی‌ها همین است که تا همین جا بیایند و برگردند. در واقع کارشان همین است و از این راه کسب درآمد میکنند اما شما برای قله در کوه قدم گذاشتید پس ادامه میدهید که در خیلی از مواقع کار اشتباهیه چون برای رسیدن به قله تمام توان خودتو میزاری و نیرویی برای برگشتن نیست در واقع توی کسب و کارت خودت رو میبری زیر مسئولیت وام‌های سنگین و بدهی‌های عجیب غریب و وقتی به قله میرسی میفهمی که قله های بزرگتر از اون قله ای که تو رفتی خیلی هست و تمایل بیشتر بازار به اون سمت میل میکنه تا اونجایی که تو هستی. خستگی کل تن شما را تحت تاثیر قرار داده و فقط به قله نگاه میکنید و زمان تخمینی برای خود میگذارید که کی میرسید و این خستگی به پایان میرسد. هیچ توانی شاید در تن شما نمانده باشد اما به امید اینکه میرسید ناخودآگاه پاهای شما به حرکت خود ادامه میدهد. شما میروید و میروید بدون اینکه با کسی حرفی بزنید فقط میخواهید برسید و در این راه اگر مربی یا مسیریاب خوبی را کنار خودتان داشته باشید فقط پا جای پای او میگذارید و به صعود ادامه میدهید. پس از اینکه به قله رسیدید فقط یک عکس یادگاری که شما در آن حضور دارید میاندازید و با خستگی فراوان و کلی خاطره به سمت پایین برمیگردید. حالا اما میدانید از کدام مسیر باید صعود کرد و از کجا باید پایین آمد، حالا شما این مسیر را بهتر میشناسید و میتوانید خودتان بدون راه بلد و مسیریاب به این کوه بیایید با تیم خودتان یا اینکه راه بلد تیم دیگران بشوید. بعد از این کوه یا هوس کوه بلندتری به سرتان میزند یا اینکه از کوهنوردی منصرف میشوید. این دقیقا همان اتفاقی‌ست که برای کارآفرینان می افتد. پس از اینکه کسب و کارشان به جای خوبی رسید یا در همان کسب و کار مانده و همان را با توجه به شناختی که از آن بازار پیدا کرده اند ادامه میدهند یا اینکه خودشان عضوی از هئیت مدیره شده و راهنمای تیم میشوند و هوس راه اندازی کسب و کار دیگری را در سرشان پرورش میدهند.


چند روز پیش که داشتم کوهنوردی میکردم دیدم این ورزش با کار من خیلی شباهت دارد. من در حال حاضر در جایگاه مسیریاب قرار دارم و به آدم ها کمک میکنم که از کوه بالا بیایند، پس اگر میخواهی بفهمی کارآفرینی یعنی چی از کوهی که از توان تو خارج است بالا برو تا هم لذت و هم دردهای مسیر را تجربه کنی، کارآفرینی یعنی همین یعنی تاول زدن پا و درد کشیدن اما لذت بردن از کاری که از توان خیلی ها خارج بوده اما تو انجامش دادی.


کارآفرینیصادق عطارزادهکوهنوردیتحلیل بازار
سلام، منم یکیم مثل خود شما درگیر جنگ درونی بین ایده آل گرایی و واقع گرایی که همین باعث میشه همه مسائل رو به شکل واقعی ببینم و دنبال مسائلی باشم که بتونه فرآیندها رو بهتر بکنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید