یکی از جذابترین خاطرات خانهی پدری برای من، روزنامهها و مجلاتی بودند که پدرم میخریدند. همیشه در خانهی ما روزنامه و مجله پیدا میشد. آن روزها در نبود رسانههای اینترنتی و انحصار صدا و سیما، رنگهای نشریات، زندگیم را رنگی میکرد. آنقدر برایم جذاب بودند که خودم هم دست به کار شده بودم و مجله منتشر میکردم!
اولین نشریهای که بصورت خانگی منتشر کردم «لاکی» نام داشت. تصویر واضحی از آنچه که در آن مینوشتم به یاد ندارم اما میدانم که چند شماره، پیش برده بودمش و خیلی هم دوستش میداشتم.
بعدها هم که به مدرسه رفتم همیشه یک پای ثابت تهیهی روزنامه دیواری بودم. در دانشگاه هم نشریهی مستقل دانشجویی «سها» را به همراه تعدادی از دوستان اهل قلم منتشر میکردیم. و البته صفحهبندی و طراحیش را همیشه خودم انجام میدادم.
قطعاً اگر پدرم آن روزنامهها و مجلات را برایم نمیخرید، عطش خواندن و نوشتن در جانم نمیافتاد. عطشی که هنوز هم دوستش دارم و به آن افتخار میکنم.
در نگاه من مجلات بی آلایشتر و خودمانیتر از کتابها هستند. آنها را رنگیتر میبینم. تنوع مطالبشان یکی از مهمترین دلایل جذابیتشان است، و در یک کلام خواندنشان کیف میدهد!
از زمانی که پسرم، آرسان هنوز چشم باز نکرده بود، همیشه دوست داشتم که برایش مجله بخرم تا به این سبک از خواندن در کنار کتابها علاقمند شود و لذتش را ببرد. اما هر قدر جستجو کردم مجلهی مناسبی برای سنین زیر پیش دبستانی پیدا نکردم. یکی دوتایی بودند که دیگر منتشر نمیشوند. برای جامعهای که داعیهی فرهنگ و هنر دارد، این اتفاق، بسیار نامیمون است.
امروز که از جلوی دکهی مطبوعاتی رد میشدم، بالا و پایین دکه را از نظر گذراندم و فقط همین «کیهان بچهها» را پیدا کردم. به جز چند صفحه بقیه برای آرسانِ ۳ ساله مناسب نیست اما مطمئنم که حتی از ورق زدن همین صفحات رنگی هم لذت خواهد برد.