توتالیتاریسم یا تمامیتخواهی یک نظام سیاسی است که احزاب و ایدئولوژی های سیاسی مخالف خود را ممنوع می کند و دولت تمام جنبههای زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را کنترل میکند. در این نوع حکومت، رهبران مستبد و دیکتاتور معمولاً با استفاده از ارعاب، سرکوب و پروپاگاندا، مردم را مجبور به اطاعت از خود می کنند.
به عبارت دیگر، در یک حکومت توتالیتر، دولت به عنوان یک موجودیت واحد، تمام جنبههای زندگی شهروندان را در کنترل دارد و هیچ گونه مخالفتی با ایدئولوژی حاکم تحمل نمیشود.

بستهشدن رسانهها و روزنامههای منتقد حکومت
وجود سانسور شدید در تمام ابعاد، از جمله اطلاعات، رسانهها، اینترنت، مطبوعات و کتاب
زندانیشدن افرادی که از حکومت انتقاد میکنند
پناهندگان سیاسی فراوان در کشورهای دیگر
اقتصاد بستهٔ دولتمدار و سیاستهای اقتصادی مرکانتیلیستی یا سوسیالیستی
وجود رهبری مقتدر و اغلب کاریزماتیک در رأس حکومت
وجود ایدئولوژی فراگیر رسمی و حکومتی که همهچیز با آن سنجش میشود
استفاده از قانون به نفع دولت و خواستههای صاحبان قدرت
پایمال کردن ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری، سرکوب و تبعیض نظاممند و بنیادین علیه افرادی با گرایش جنسی یا هویت جنسیتی مختلف و سرکوب حقوق افراد سیاسی، مذهبی و قومی
قرار داشتن انحصار رسانههای فراگیر از جمله رادیو و تلویزیون، در اختیار دولت و نبود رادیو و تلویزیون خصوصی
دولتی بودن تمام نظامهای ارتباطی از جمله پُست، تلفن و اینترنت
تشویق مردم به شرکت در انتخاباتهای نمایشی یا فرمایشی برای کسب مقبولیت و پشتوانهٔ مردم و نشان دادن رضایت مردم از حکومت به اپوزیسیون و جامعه بینالملل
مقدسشماری رهبر، ارزشها، آرمانهای رسمی حاکمیت و ارزشگذاری بر میزان موافقت با نظرات رهبر و محبوبیت نزد او
برخورد سختگیرانه و بیرحمانه با مخالفان حکومت و عدم مدارا با مخالفان و معترضان
محدودشدن آزادیهای فردی، بهویژه آزادی بیان

بیشتر حکومتهای تمامیتخواه تاریخ در طول دوران پرهرجومرج بعد از جنگ جهانی اول تشکیل شدند. در اوایل دهه ۱۹۲۰، بنیتو موسولینی (فاشیست ایتالیایی) اصطلاح توتالیتر را برای توصیف دولت جدید فاشیستی ایتالیا ابداع کرد. سایر نمونههای نظامهای تمامیتخواه آن زمان عبارتاند از:
اتحاد جماهیر شوروی بهرهبری جوزف استالین؛
آلمان نازی در زمان آدولف هیتلر؛
جمهوری خلق چین در دوران حکومت مائوتسه تونگ.
کره شمالی؛ نمونه حکومت تمامیتخواه امروزی

مرحلهٔ اوّل زمانی است که این نظام پا میگیرد و ظهور میکند. در این مرحله مردم به سادگی حکومت جدید را میپذیرند و چه بسا به آن علاقهمند هستند.
در مرحلهٔ دوم، مردم چشمشان را به روی واقعیتها باز میکنند. آنها در مییابند که هیچیک از وعدههای حکومت تحقق نیافته و هیچیک از ابعاد زندگی آنان که در کنترل شدید دولتی قرار دارد، سامان نیافته است. در این مرحله، بقای نظام آرام آرام به خطر میافتد. برخی به فکر اصلاحات میافتند ولی چون اصول ایدئولوژیک غیرقابلتغییر هستند، اصلاحات نیز راه به جایی نمیبرد.
در مرحلهٔ سوم، نارضایتیها به حداکثر میرسد و خطر سقوط بیش از پیش حکومت را تهدید میکند. در این مرحله، رهبران و سران حکومت برای بقا به هر چیزی متوسل میشوند و حتی از متوسل شدن به خشونت آشکار نیز ابایی ندارند. سرکوب معترضان، از بین بردن احزاب مخالف، تشدید سانسور و ارعاب و پروپاگاندا در این مرحله به اوج میرسد؛ امّا به نظر میرسد هیچیک از اقدامات حکومت دیگر راهگشا نیست. دایرهٔ افراد معتمد حکومت روز به روز تنگتر، ناکارآمدیها گستردهتر و اعتراضات شدیدتر میشود. در نهایت، اعتراضات گستردهٔ مردمی باعث فروپاشی حکومت توتالیتر میشود.