نمیدانم از کجا باید شروع کرد. از حرف های در دل مانده؟ از حق های به ناحق ستانده شده؟ یا از این روح فی الذاته آزاد اندیش بشری؟
از انسان هایی که معنایِ " آزادی" را قرن هاست برای رسیدن به مقاصد پوچ خود به لجن کشیده اند بیزارم. دیگر نمیدانم باید به دنبال آزادی بود یا نه. اصلا هنوز هم آزادی موجود است یا باید سفارش دهیم برایمان بسازند؟!
بیشتر کسانی روحم را خراش میدهند که ادعای آزاداندیشی و معرفتِ آنها گوش فلک را پر کرده اما به عمل که میرسند مانند موش های کثیفی در سوراخی پنهان میشوند و زمانی که آن ها مواخذه میکنید که چرا اینگونه دورویی در وجودتان است با کلمات رقت انگیزی مانند "مصلحت اندیشی" شما را دست به سر میکنند. آخ که چقدر حالم از این کلمه " مصلحت" بهم میخورد. کلمه ای برای ترسوها. آه که این ترسوهای بزدل با این کلمه مصلحت چه ها که با بشر و مفهوم آزادی نکرده اند.

بحثِ امروز من ماهیت آزادی نیست که درباره آن کتاب ها نوشته اند و خواهند نوشت. بحثِ من حد و حدود این آزادی است. تاکنون بسیار به آن فکر کرده ام که آزادی تا کجا آزادیست و از کجا به بعد منفعت طلبی و خودخواهی است. بسیار دیده ایم افرادی که به اسم آزادی هر چه میخواهند میکنند بدون در نظر گرفتن آسیب هایی که به سایر افراد جامعه میزنند. مثال های پیش پا افتاده اش مانند همسایه ای که به بهانه "چهاردیواری اختیاری" صدای تلوزیون خود را طوری زیاد میکند که میتوان اسم فیلمی را که میبیند از سرِکوچه حدس زد یا افرادی که بوی سیگارشان در ایستگاه اتوبوس به هنگام انتظار برای اتوبوس حالمان را به هم میزند و اگر به آنها خرده بگیریم میگویند سیگار کشیدن در فضای آزاد غیرقانونی نیست. مثال های زیادی از این نوع خودخواهی که به اسمِ آزادی مطرح میشوند در طول شبانه روز دیده ایم و میبینیم.

اصلا معیاری برای تمییز آزادی از خودخواهی وجود دارد؟ به نظرم بعضی ها انجام هر امری که در قانون اساسی آن کشور به آن اشاره نشده باشد برای خود آزاد میدانند. البته که قوانین بشری در مورد بسیاری از آنها تعیین و تکلیف هایی کرده است اما آیا در مورد تمامی مسایل انسانی و معنوی میتوان قانون نوشته ای داشت؟ مطمئنا جواب به این سوال منفی است. قوانینِ نوشته ی بشر در بهترین حالت بتوانند برای معدود امور مادی و فعالیت های اقتصادی و اجتماعی آن قابلیت اجرایی داشته باشند. اما برای مثال آیا میتوان فردی را به دلیل موهای بلند یا بسیار کوتاه مواخذه کرد؟ آیا میتوان فردی را به دلیل عدم انجام فرایض دینی خود از خدمات اجتماعی محروم کرد؟ مطمئنا نه. پس در مسئله آزادی تا حدودی قوانین میتوانند نقشِ مجری را داشته باشند و برای بسیاری از امور نمیتوان کسی را مجبور به انجام کاری کرد. پس چگونه بدانیم کدام آزادی ها به معنای حقیقی آن هستند و کدامِ آنها جز خودخواهی و بی اخلاقی نیستند؟
از نظر من آزادی زمانی حقیقی است که ویژگی های زیر را دارا باشد:
1. آزادی زمانی حقیقی است که به دیگر افراد جامعه آزاری نرساند و باعث آسیب و خلال در زندگی آنها و آسیب های مادی و معنوی به آنها نشود.
2. آزادی زمانی حقیقی است که اگر از جانب دیگران در قبال خودمان نیز اجرا شود باعث آزار ما نشود و حتی آن را امری پسندیده بدانیم و از آن خرسند باشیم.
3. آزادی زمانی حقیقی است که در راستای یک هدف والا یا احقاق یک حق به کار گرفته شود.
4. و در آخر آزادی زمانی آزادی است که اخلاقی باشد. آزادی در نبود اخلاق نمونه بارز خودخواهی و جاه طلبی است.
امیدوارم همینطور که بشر روز به روز سیر تکامل را طی میکند، در جهت اخلاق و آزادی های اخلاقی نیز روز به روز پیشرفت کند و این بی اخلاقی هایی که در جامعه با آن سر و کار داریم روز به روز کاهش پیدا کنند.