نمی خواهم این جا بنویسم اما در پست اول نوشتم که سفیدی یک دست این جا مرا برای نوشتن به این وبلاگ می کشاند در حالی که احساس می کنم اینجا به مانند سایر میزبانان وب فارسی پدرخوانده دارد و به احتمال فشارقوی روزی خواهد رسید که نگذارند این جا بنویسی و مجبور شوی بروی جای دیگر . فلسطینی مجازی .
پس آمده ام چه کنم ؟ نوشتن و تنها خود نوشتن یعنی قلمی کردن و کیبردی کردن بخشی از کارهای روزانه من است . یعنی گاهی که این جا نمی نویسم دارم یا رادیو گوش می دهم یا آهنگی را و جلوی دستم کاغذی می گذارم و شنیده ها را می نویسم . هم تمرین خط است هم کشتن وقت هم این که به بهترین وجه ممکن از این کشتن استفاده می کنم .
دیشب فیلم رگ خواب را دیدم . بیشتر در موردش خواهم نوشت . اما بنویسم گاهی موسیقی فیلم از فیلم جلو می افتد و تبلیغی که آهنگ رگ خواب با صدای همایون شجریان کرد هیچ تیزری و هیچ تبلیغی برای این فیلم نمی کرد . فیلم داستانش خیلی آبکی است . لیلا می خواهد چه چیزی را به چه کسی ثابت کند و آن هم به چه قیمتی و آن هم در چه سن و سالی ؟ بسیار آبکی بود این فیلم که از دیدنش می توانم بگویم پشیمانم .
این هم نوشتن در وبلاگ برای بودن با وبلاگ . چیزی شبیه به #چالش_وبلاگ_نویسی که برای خودم تبدیل به یک چاله اش کرده ام .