از دیگر مواردی که به کتاب خواندن ارتباط دارد انتخاب درست کتاب برای شروع به کتاب خوانی است . یعنی این که طرف به خودش بگوید از خواندن کتاب لذت می برد . گام اول را باید درست بردارد و بداند کجا و در چه وادیی و برای چه پا می گذارد . این قدم نهادن و دانستن چرایی این قدم نهادن بسیار مهم است و در اولویت اول موارد مهم است . به عنوان جمله معترضه هم باید بنویسم که شخصی که می خواهد شروع کند باید در ذات خودش آن شور و شرر لازم به عنوان شر واجب بر خیر رافع را داشته باشد تا بتواند . گو این که قرار نیست همه دنیا کتاب خوان باشند و کتاب به دست .
گام اول در این راه کتاب زده نشدن است . انتخاب اول و شناخت سلیقه خود قدم مهمی است برای وارد شدن به این راه . این که بدانیم چه کتابی را برای خواندن دوست داریم به مانند زدن نهر در قنات است که خاک کم کم نمور می شود و رگه هایی از آب هویدا می شود تا آن که چشمه ایی در دل زمین شکوفا می شود .
گام دوم آشنا شدن با مجلات و نویسندگانی است که در این حوزه قلم فرسایی دارند و عمری را گذرانده اند . البته شخص مایل به کتاب خواندن باید حواسش باشد در دام مجلات زرد و نویسندگانی که دور هم می نشینند و یکدیگر را بزرگ می کنند نیفتد . باز هم پیشنهادم این است که یا چند مجله مختلف را باید بخوانند یا از چند نفر توامان همراهی بخواهند چرا که در مجلات هستند نویسندگانی که یکدیگر را بزرگ می کنند و بلبل باغ دیگری می شوند چرا که به قول مَثَلی معروف : آرد به عوض می دهند .
گام سوم این است که کتابی در دست بگیریم که با ذائقه مان جور است و برای جور شدن این چفت و بست لازم باید از کسانی که از خودمان چند قدمی جلوتر هستند کمک بگیریم . پیشنهادم این است که با کتاب های کم حجم و ترجیحا جیبی باید شروع کرد . چرا جیبی ؟ بسته به تجربه و موقعیت شخص کتاب خوان دارد و این که کتاب همراه آدم باشد می تواند در آدم به مانند همان چشمه ایی باشد که در دل زمین می جوشد و بالا می آید . این همراه داشتن تلنگر لازم است برای کشتن وقت های بیهوده و نه کشتن وقت .
گام چهارم شناختن ناشرانی معتبر است که نام شان معرف سبک و درجه ایی از کار حرفه ایی است . شناختن این دست از ناشران در واویلای ناشرون آباد ایران زمین وقت گیر نیست . تنها کمی حواس می خواهد چرا که در ایران آریایی مسلمان ناشرانی معتبر که نامشان را فدای رفاقت بازی نمی کنند کم است .
گام پنجم که قبل از گام اول است و من به عمد آن را به عنوان آخرین گام در این جا می نویسم به این دلیل ساده که تجربه شخصی من است ، داشتن دوستی کتاب خوان که برادری کتاب خوان دارد است و این که بعد از آخرین روزی که از درس و مدرسه فارغ می شوید و دیپلمتان را به دست تان داده اند و دارید به اتفاق پیاده به خانه بر می گردید و در سر راه نان هم می گیرید و بعد از رسیدن به خانه دوست به شما جزوه ایی کم حجم می دهد و برای شروع می گوید : این را بخوان و بعد بیا تا یکی دیگر بدهم و باز فردا می روی و کتابی کم حجم می گیری و این داستان ادامه پیدا می کند ..... تا امروز که در خانه ات چندهزار جلد کتاب خوانده و نخوانده داری .