sadiq.sirat71
sadiq.sirat71
خواندن ۲۴ دقیقه·۴ سال پیش

خلاصه کتاب فیسبوک و فلسفه

این کتاب دومین از مجموعه کتاب هایست که به بررسی فلسفی فرهنگ عامه پسند می پردازد. در این مجموعه جنبه های گوناگون از فرهنگ معاصر مورد تجریه و تحلیل قرار میگرند. و هدف از انتشار این مجموعه آن است که نشان دهد اصول فلسفی بیرون از کلاس ها و حلقه های بحث تخصصی، چه سودی برای تبیین جهان و رفتار ما دارند و اصولا آیا می تواند ما را به بهتر شدن سوق دهد؟ و همینطور توجه دیدگاه فلسفی‌ی غرب در این مجموعه مورد توجه قرار گفته. خوب! همه میدانیم که امروز شبکه های اجتماعی و بسر آمد همه‌ آنها فیسبوک عنوان شده و نقشی انکار ناپذیر و جدا نا شدنی از زندگی ما در جای جای این سیاره خاکی دارند. از گذاشتن یک استاتوس و ابراز عقیده‌ای گرفته تا اعلان خشنودی و ناخوشنودی از یک عکس یا ویدیوی که در آن سوی جهان روی صفحه شخصی شما می آید یا آن را بر صفحه‌ی فرد دیگر میگذارید، فیسبوک بر حیات اجتماعی ما اثر گذار است.

تاثیر فیسبوک تا به آن حد بالا گرفته که وجود اخبار دروغین در آن یکی از دلایل پیروزی دانالد ترامپ در انتخابات 2016ریاست جمهوری آمریکاه شمرده شده است و برای خود جنجالی به پا کرده. اما این محیط تعاملی مجازی چه سودی مندی ها و چه زیان های دارد؟

باهم مروز میکنیم.

فیسبوک چیست؟- فیسبوک کیست؟

درست همان زمانی که تعداد کاربران فیسبوک در حدود دویست و پنجا هزار نفر رسید ناگهان معنا، ارزش و تاثیراتش تبدیل به موضوع روز شدند.

خلاصه هر مفهمومی با چنین سطحی از مشارکت جهانی نیاز به توجهی جدی دارد.

بنا فیسبوک برای کاوش گران یا نویسنده گان به فرشته و برای برخی دیگر به شیطان مسما گشته، برخی آن را افق دهکده جهانی و برخی آن را به مثابه تنهایی پشت یک نقاب تعبیر کردند؛ برای برخی تبدیل به فرصتی برای حفظ ارتباطات و برای برخی به ابزار خوستانی شده.

یک صاحب نظر به اسم سارتر میگوید که دلیل این همه عدم توافق در مورد معنای فیسبوک اینست که انتخاب های من در زندگی تا حد زیادی، برای خود من معنا دارند. زیرا آنها را به روشی خودم برگزیده ام.

به همین دلیل معنای فیسبوک من نیز تا حد زیادی منحصر به خود من است، زیرا لینگ های معینی را به اشتراک گذشته ام، تست های خاصی را انجام داده ام، دوستانم را خودم انتخابم کردم و غیره.

اجتماعات عمدی و غیر عمدی

  • فیسبوک همیشه برای اجتماعات عمدی و غیر عمدی مورد انتقاد قرار میگرد، برخی از فیسبوک به دلیل این انتقاد میکنند که ما را قادر میسازد اجتماعات عمدی ایجاد کنیم، و در آن خود را از شنیدن نظرات و نگرش های مخالف مصون سازیم، برخی نیز به دلیل قرار دادن ما را در معرض ارتباط اجتماعی با افرادی که واقعا نمی خواهیم چیزی از آنان بشنویم، یا کسانی بیش از مقدار مورد علاقه ما در مورد زندگی شخصی مطلب میگذارد، از فیسبوک انتقاد میکنند.

خوب اینجا سوال خلق میشود که آیا انتقاد از هر دو سو از فیسبوک منصفانه است یا خیر؟ اگر منصفانه است چرا؟ اما این به دلیل ماهیت فعلی فیسبوک نیست. دلیل این انتقادات مسله بسیار جهان شمول تر، یعنی هویت یک فرد در یک اجتماع در میان دیگران است. و به هیمن دلیل فیسبوک باید در معرض این انتقادات و پرسش ها قرار گیرد. در بخش یکم یا اول این کتاب در باره حریم خصوصی فیسبوک صحبت شده که آیا مطالب که روی فیسبوک ما قرار دارد عمومی است یا خصوصی؟

پژوهشگری به اسم جیمز گریملمن استدلال کرده که: اگر جهان را به " نیم کره" تقسیم کنیم، یکی آن بیرون در معرض اشتراک عموم است و یکی پشت در های بسته بوده و تقریبا با هیچ کس به اشتراک گذاشته نمیشود. دنیایی روزانه همان نیم کره عمومی است، همان جای که سیاست، اخبار، شغل و رسانه های عمومی قرار دارند. دنیایی شبانه همان نیم کره خصوصی است جای که خانه، خانواده و دوستان قرار دارند.

دنیایی عمومی بیرون گرا و پر سر و صداست، دنیایی خصوصی درونگرا و ساکت. دنیای عمومی قابل دیدن است، دنیای خصوصس پنهان است. بنا نظریه شکاکان یا انسان های شکاک اینست که فیسبوک دنیایی عمومی است و همینطور گورستان حریم خصوصی، و کلا حریم خصوصی نقض میشود. این نظریه ادامه میدهد ومی گوید که کاربران فیسبوک زمان بر فکر حریم خصوصی هستند که عواقیب بی توجهی آنرا چشیده باشند.

بنا استدلال کتاب در برابر نظریه شکاکان اینست که آدم های شکاک در مورد فیسبوک اشتباه میکنند. کار بران فیسبوک به حریم خصوص اهمیت می دهند و تلاش خود برای محافظت از آن در فیسبوک انجام می دهند. اشتباه افراد شکاک آنجاست که حریم خصوص بدین معنا نیست، بلکه معنایی ژرف تر و دقیق تر از آن دارد. حریم خصوصی جزء اصلی برای رسیدن به واقعیت خود و ایجاد روابط سالم به پذیرفته شدن در اجتماع است که شما را با ارزش میداند. کار بران فیسبوک به محیط خصوصی اهمیت می دهند. آنان از دیگران می خواهند که به قواعد اجتماعی که در آن حضور دارد احترام بگذارند.

و در بخش دوم این کتاب درباره همبستگی و همگرایی صحبت میکند.

گراهام میکل مدرس ارشد بخش فیلم در انگلستان می گوید: در نخستین سطح، می توانیم به همبستگی سه مفهوم رسانه های همگرا- محتوا، محاسبه و ارتباطات بیندیشیم.

آیفون تولید کارخانه (اپل) که نه تنها تلفن بلکه مشابه به یک رایانه‌ی لمسی‌ست که اگر بخواهید می توانید به آن تماس تلفنی نیز برقرار کنید.

مثال خوبی برای این جنبه از همگرایی است تا حدی در واکنش به این احتمالات و تا حدی در رد آنها، می توانیم همگرایی سازمان های رسانه‌ای را نیز از طریق فرایند های ادغام خریداری امتیاز و ائتلاف ببینیم- گوگل امتیاز بلاگر و پس از آن یوتیوب را خریداری کرد، "شرکت نیوز کورپوریشن" امتیاز مای اسپیس را خریداری و مایکروسافت و یاهو در زمان سقوط بهای سهام شان با یک دیگر ائتلاف کردند. همانطوریکه استاد نیز در باره همگرایی رسانه ای درکلاس های قبلی صحب کردند وتوضیح بسیار خوبی دادند، تمام این همگرایی ها در در کنار یک دیگر یک نوعی جدیدی از رسانه های دیجتالی را ممکن ساختند که در زمان واقعی در مقیاسی جهانی کار میکند.

این همگرایی همچنین به نوبه‌ی خود تغییرات دیگری را در محیط رسانه‌ای امکان پذیر کردند- همگرایی مختلف متن های رسانه‌ای ( داستان مصوری که تبدیل به بازی شده، تبدیل به فیلمی شد که، تبدیل به موسیقی تلفن همراه شد). همگرایی حرفه‌ای و غیر حرفه ای( برای نمونه در ژورنالیزم شهروندی) و همگرایی ارتباطات فردی با رسانه های عمومی.

فیسبوک نمونه‌ای بارز برای آخرین نوع همگرایی است، نمونه‌ای برای خط مبهم میان ارتباطات نفر به نفر و ارتباطات عمومی. این کاریست که هر روز در فعالیت های مون در فیسبوک انجام میدهیم، اما هنوز بر خوبی شناخته شده نیست، وکاربرهای گسترده ای دارد- که تنها منحصر به حریم خصوصی و اعتبارمان نمی شود

بخش سوم:

ایان بوگوست در رابطه به فیسبوک نظر مارشال مک لوهان را تحلیل میکند و میگوید که:

مک لوهان چنین استلال میکند که رسانه ها " ادامه‌ی اندام های جسمانی یا ذهنی انسان" هستند، یعنی آن ها بر چگونگی دریافت، درک و ارتباط فرد یا جهان تاثیر می گذارد. یک "رسانه" بیش از یک سیستم تحویل خبر، مانند نوار کاست یا یک جزوه، است. مک لوهان رسانه را به گستردگی مصادیق از قبیل جاده ها، اعداد، پول، لامپ های چراغ و آگهی های بازرگانی و همچنان مثال های آشناتر از قبیل عکس، فیلم، رادیو و تلویزیون می داند. آیا لامپ چراغ یک رسانه است؟ البته که هاست!

لامپ از طریق افزایش مفید مدت روز و مسکونی کردن مکان های نا مسکونی، رابطه‌ی ما با جهان را تغییر میدهند و مسیر های کاملا تاریک را روشن و قابل عبور می سازند. فیسبوک نیز به همین ترتیب ما را به دوستان و اجتماعات متصل می سازد

مک لوهان برای استفاده از دوجمله قصار در جهت توضیح روشش مشهور است. یکی این که <<محتوای یک رسانه، خود رسانه‌ای دیگر است>> منظور مک لوهان اینست که شخصیت واقعی رسانه به آنچه انتقال میدهد نیست، بلکه به شیوه‌ی انتقال آن است: روشی که برای تغییر، اقتباس با نفی رسانه‌ی پیشین به کار می برد. مک لوهان چنین استدلال میکند:

<< محتوای نوشتار، کلام است. همان گونه که کلمات نوشته شده محتوا‌ی چاپ و چاپ محتوای تلگراف هستند>>

این بدان معناست که رسانه ها را باید از منظر تاریخی، و با تمرکز بر روش عملکرد رسانه های جدید در بافت رسانه های قدیمی مورد بررسی قرار داد. بنا براین درک فیسبوک نیازمند تامل بر این نکته است که فیسبوک چگونه رسانه های پیش از خود را تغییر داده، سرکوب کرده یا احیا نموده است.

جمله قصار مشهورتر مک لوهان اینست که رسانه پیام است این عبارت که به دفعات بازگویی می شود اما اغلب درک درستی از آن وجود ندارد، اهمیت ویژه گی های رسانه را تعریف کرده و چنین استدلال می کند که محتوا یک رسانه‌ی جدید، مانند یک برنامه تلویزیونی خاص یا داستان یک روزنامه، حد اکثر قابلیت آن نیست، بلکه منطق رسانه های قدیم‌ست که این رسانه اصلاح می کند.

مک لوهان این نطر را تاحد نهایی آن پیش می برد؛ برای او،یاداشت ها و تصاویر پشت شده روی دیوار فیسبوک بی ربطند.

لامپ چراغ کارخانه، و راه آهن همگی مثال های خوبی برای چگونگی مقاومت رسانه در برابر محتوا هستند. لامپ چراغ هیچ گونه محتوای ندارد، تنها محیط را تغییر میدهد. به همین ترتیب، محصول خاصی که یک کارخانه تولید میکند یا محموله‌ای که توسط قطار حمل میشود از اهمیت کم تری در مقایسه با چگونگی تولید آن محصول از طریق تقسیم کار نیروی انسانی به فعالیت های سطحی و نامرتبط، یا نحوه‌ی کوتاه کردن زمان و مسافت توسط سیستم راه آهن از طریق انتقال سریع محموله ها برخوردار است.

بخش چهارم

در این بخش خانم الیزابت لاش در باره بازی های فیسبوکی پرداخته:

بازی هایی که موضوع آن ها زامبی ها، خون آشام ها، گرگینه ها، و آدم کش ها هستند، همیشه شماری حدود یک صد هزار کار بر فعال را در هر زمان از شبانه روز به فرماندهی<< ارتش های>> خود جذب میکند. این بازی ها راه بردهای ویروسی را از طریق انواع رفتار های بیمارگونه برای به کار گیری اعضای جدید مورد استفاده قرار می دهند. اعمالی نظیر حمله، آلوده کردن، انتقال بیماری، ایجاد توده و رقابت، همگی در بازهای هیولایی به عنوان حرکت های مطلوب در نظر گرفته میشوند، و فواید اعمال تهاجمی برای افراد که در جاهای بالاتر قرار داشته و یا داشتن تعداد زیادی دوست در فیسبوک نقش( اتصال بزرگ) شبکه‌ی اجتماعی را ایفا میکنند، پر رنگتر میشود. بازی کنان قدرتمندتر هم چنین قار هستند از طریق به خدمت گرفتن دیگران و متقاعد کردن آنان برای اضافه نمودن اپلیکیشن های بعضا رنجش آور فیسبوک، موفقیت این بازیها را تداوم می بخشد.

اپلیکیشن های فیسبوک غالبا گرافیک ساده ای داشته و به راه اندازی فضای سه بعدی ممتد نیازی ندارند.در واقع، برخی از این بازی ها تفاوت اندکی با بازی های سنتی تخت یا بازی های کارتی دارند و طرح خود را از آن ها الهام گرفته اند.با وجود این، در محیطی شبکه‌ای که بازیکنان با خرده اجتماعات بسیاری در تعامل هستند، کاربران فیسبوک زمان نسبتا زیادی از آنلاین بودن خود را صرف بازی های میکنند که بسیار فراتر از بازی های سرگرم کنند‌ی مشابه خود هستند.چنان که (الیس مک هامان) اشاره میکند، این (واقع گرایی اجتماعی) یا (سازمان دهی آیین ها و مراسم) است که اغلب در ایجاد و تداوم تجربه‌ی یک بازی اهمیتی بیشتر از واقع گرایی مفهومی دارد. در بازی های فیسبوکی، اشیای موجود در انبار ممکن است نمایندگان کارتونی یا نقاشی شده‌ی ثروت باشند، اما بازی کنان هم زمان با بالا رفتن سطح بازی مشتاق کسب این اقلام مجازی هستند زیرا می توان آن را به دیگران هدیه کرد یا مورد نمایش قرار داد.سازندگان بازی های فیسبوکی در زمان ساخت قالب دینامیک اجتماعی این بازی ها باید به تعداد از عوامل توجه داشته باشند. این عوامل شامل موارد زیر است:

1 چگونگی نمایش محیط اجتماعی (یک نفره، دو نفره، چند نفره یا بدون شخصیت ها غیر بازیکن، و غیره.

2 انواع تعاملات در بازی که منجر به امتیاز گیری بازی کنان میشود( حمله، دادن هدیه، سرقت)

3 ماهیت کانال ارتباطات ( پیام های خودکار، یاد داشت های شخصی، صفحات پروفایل، گپ زنده)

4 نقش گفتگو های پیرامونی بر فیسبوک ( گروه های یا صفحات مختص تذکر ایرادها یا شکایت در مورد تغییرات قواعد بازی)

از آن جا که بازی کنان می توانند در فیسبوک برای خود گروه های جداگانه مستقل از اپلیکیشن های عملی بازی ایجاد کنند، کابربران قادر هستند که اعتراضات یا طومار های اعتراضی در برابر سازندگان بازی ها، و خود قالب بازی راه بیندازد، یا حتا قواعد غیر محبوب در مورد حقوق مالکیت معنوی یا جبران کار آنلاین را به چالش بکشند. بازی های مختلف ساختار های گوگانون اجتماعی را به طرق متفاوت به نمایش می گذارند، اما هر یک از آن ها بازتاب وجهی از نحوه‌ی عملکرد خود جامعه باشند. با وجود این، برخی از بازی ها نیز برای سازگاری با اشکال تازه‌ی بازی و ایجاد ابتکار مناسب تر از بقیه هستند. بهتر است نگاهی به گستره ای از بازی های خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز بیندازیم و ببینیم هر یک از آن ها چه مطالب آموزنده ای دارند.

بخش پنجم

در این بخش آقای جرمی ساراچیان در رابطه به عکس پروفایل فیسبوک میگوید، هرکسی با حالت مختلف که در پروفایل فیسبوک گذشته میشود معنی و پیام متفاوت دارد و تنها برای نشان دادن هویت نیست.

مثلا چند روز قبل هنرمند محبوب ایران آقای شجریان وفات کرد و بعد تعداد زیادی از کار بران شبکه های اجتماعی از سراسر دنیا مثل افغانستان، تاجکستان، کانادا و غیره کشورها عکس های شجریان را در پروفایل هاشون گذاشته بودند و این نشان دهمده اینست که صدا و هنر ایشان برای منم نیز لذت بخش و ارزشمند بود یعنی گذاشتن عکس معنی دارد.

مثلا اگر یک نفر عکسی با گیتار میگذارد نشان دهنده اینست که ایشان طرفدار موسیقی و صدای گیتار است یا مثلا شخص دیگر عکس از اسطوره های سیمنایی میگذارد نشان دهنده علاقه او به فیلم و سیمنماست.

با وجود این، کاربران فیسبوک این نگرش ها را در هم ادغام می کنند و با این حال عکس های خلق می نمایند که جنبه های از شخصیت خود را در آن آشکار می سازند.

بخش ششم

در بخش ششم نویسنده دیگری به اسم میمی مارینوچی در رابطه به تاثیرات منفی آنلاین بودن در فیسبوک می گوید که فعالیتهای اینترنتی از فعالیت های جهان واقعی خصوص تر نیستند. منظور مارینوچی اینست که انشتار مطالب به شکل آنلاین می تواند عمومی ترین صورت ارتباط ما باشد و کنترولی بر این نداریم که چه شخصی مطالب ما را ببند و چه شخصی نبند. حتا قادر نیستیم در صورتی که نطرمان تغییر کرد، آن را به طور کامل حذف کنیم، چون هیچ تضمینی وجود ندارد که قبل از اینکه مطالب را حذف کنیم شخص یا کاربر دیگر آن را ذخیره و در جای دیگر نشر نکنند.

در کنار اینکه فیسبوک یا شبکه های اجتماعی خوبی های خود شان را دارند بنا بدی های شان را نیز دارند.

نقل قولی از یک روان شناس به اسم جان سولر در رابطه به تاثیر منفی آنلاین در فیسبوک می آورد: افراد درگیر در تعاملات آنلاین، خود را رها میکنند، احساس محدودیت کم تری دارند، و احساسات خود را راحت تر بروز میدهند.سولر میگوید که برخی از افراد در زمان آنلاین بودن، بسیار بیش تر و شدیدتر از دنیای واقعی به بروز احساسات یا فعالیت می پردازند. در اوج دوره اینترنت، افراد نظراتی عمدا گستاخانه یا تحریک آمیز می دهند، که اغلب در آن ها تلاشی برای بر قراری ارتباط فکری با افراد یا اجتماعات مربوط وجود ندارد. این کار تا حدی مشابه با کثیف کردن دیوار های یک سرویس بهداشتی عمومی با نوشتن دشنام روی دیوارهای نسبتا خصوصی آن توسط افراد ناشناس است.افراد که به صورت ناشناس دشنام مینویسند- چه در اینترنت یا دیوار های سرویس بهداشتی – خود را از قید قواعد اجتماعی آشنا رها میدانند این احساس رهایی همان موردی‌ست که سولر آن را تاثیر منفی آنلاین بر ملاحظه کاری مینامد.

بخش هفتم

ماریم تالوس. در باره ارتباط چهره به چهره صحبت میکند.

در این بخش در رابطه به ارتباط چهره به چهره صبحت شده که ارتباط چهره به چهره در زندگی اجتماعی خیلی نقش ارزنده و حیاتی دارد. بنا فیسبوک در کنار اینکه ویژه گی های خوبی دارد اما دارد ارتباط چهره به چهره را از بین میبرد یا کم رنگ کرده است. نویسنده می گوید آنچه که مرا نگران ساخته است که فیسبوک به عنوان یک ابزار شبکه های اجتماعی، ممکن است طیف وسیعی از تعاملات چهره به چهره را از رده خارج سازد، و این امری هولناک است به ویژه آن که هنوز نمی دانیم تعاملات چهره به چهره چه منافعی برای ما دارند.نگرانم که وابستگی بیش از حد به فیسبوک غنای زندگی اجتماعی ما را بگیرد، حتا با وجود آن که رفتار ها را کارآمد تر می سازد. این خطر بسیار واقعی ست. آنچه انسان ها در بخش های مختلف تعامل چهره به چهره به اشتراک می گذارد ملموس و با ارزش است. واقعیت آن است که این تعامل قدرتمند بوده و تا حد غیر قابل انکار درمعرض سو استفاده قرار دارد. گونه های بسیار اندکی از دیگر موجودات زنده از تعامل خیر و شر در استفاده از تعاملات چهره به چهره سود می برند. فیسبوک این امر را به خطر می اندازد.

بخش هشتم

تامارا واندل

آنتونی بیورز

در بخش هفتم من فقط این را متوجه شدم که شبکه های اجتماعی آنلاین تا حدی ما را از موقعیت های جهانی واقعی رها میکنند و اجازه میدهند که مفاهیم مختلفی از خویشتن را بیاموزیم تا موارد مناسب با هویت دل خواه خود در بافت های اجتماعی واقعی یا آن چه دیگران از ما می خواهند یا نیاز دارند باشیم، را پیدا کینم.

بخش نهم

در این بخش موقعیت گرایان نظریاتی در رابطه به فیسبوک یا رسانه های اجتماعی داده اند.

اول بدانیم که موقعیت گرایان کیست؟

موقعیت گریان بین الملل یا si گروهی متشکل از فیلسوفان و هنرمندان آوانگارد از کشور های مختلف که در سال 1957 تاسیس و پانزده سال بعد رسما منحل شد. اینها در قدم اول سوال مطرح میکنند که آیا فیسبوک یک سایت یا یک شبکه اجتماعی است یا واقعا وقت مان را بیهوده مصرف میکنیم؟

بنا جواب اینها اینست که مردم در فیسبوک در جوامع امروزی به تماشاگرانی منفعل تبدیل شده اند که از تجارت اصیل بی بهره مانده اند. مفاهیم انفعال و تجارت غیر اصیل، را می توان به فیسبوک نیز اعمال کرد، گرچه چنان خواهیم دید، که فیسبوک ما را پشت صفحات نمایش خود تنها نگه میدارد، در حالی که تجربه‌ی بودن در کنار دیگران به ما می دهد؛ به نظر می رسد دست کم در ابتدا دقیقا با واکاوی موقعیت گرایانه‌ی نمایش انطباق داشته باشیم.

فیسبوک بر خلاف تلویزیون، تعامل کاربران را در بردارد. در واقع، از آنجا که بر پایه‌ی فعالیت اجتماعی عمل میکند، نمی تواند بدون تعامل کاربران وجود داشته باشد. اما تمام این فعالیت ها مجازی هستند. این امر چقدر تفاوت ایجاد خواهد کرد؟

بخش دهم و یازد:

در این دو بخش در رابطه به دوستان فیسبوکی صحبت شده.

و سوالی مطرح کرده که آیا دوستان واقعی همان دوستان فیسبوکی نیستند؟ یا تفاوتی بین این نوع دوستی وجود دارد.

بنا کلمه دوست را بررسی فلسفی کرده و توضیحات ارسطو را آورده: ارسطو در باره تفاوت های برخی دوستی ها باهم ارائه میدهد، که هدفش پیداکردن بهترین گونه‌ی دوستی ست. بر اساس دیدگاه ارسطو دوستی ها از این سه مقوله خارج نیست.

دوستی برای لذت

دوستی بر اساس منفعت

متعالی ترین نوع دوستی، اتحاد حول پدیده ای مانند فضیلت یا احساس خوب مشترک است که این خیلی نزدیک به دوستی با دوستان در فیسبوک است اما امکان دارد در فیسبوک دوستی تصادفی نیز باشد یعنی نه دوستی بر پایه لذت و نه بر پایه منفعت.

در حالی که دوستی برای لذت در اثر لذت دوجانبه از انجام یک فعالیت حادث میشود، دوستی بر اساس منفعت زمانی شکل میگرد که دو فرد به یک دیگر سودی میرساند. ارسطو میگن که دوستی بر پایه لذت یا منفعت زودگذر است.بنا در فیسبوک هر قدر تعداد دوستان بیشتر باشند مهارت و فعالیت شخص را بیشتر نشان میدهد.

و نویسنده دیگر به اسم متیو تدسکو اضافه میکند که: ما با دوستان خود زمانی را می گذرانیم؛ ما خود را ( ار لحاظ احساسی، روانی و مالی) در دوستان خود سرمایه گذاری میکنیم. اما تعاملات ما با دوستان فیسبوکی معمولا شبیه به این نیست. در برخی از موارد، با آنان هیچ تعاملی نداریم، و زمانی که تعاملاتی انجام می دهیم، اصولا زود گذر و غیر شخصی و فاقد هر گونه سرمایه گذاری مشابه با دوستی های جهان خارج هستند. اما تداوم دوستی های فیسبوکی در گرو عدم دشمنی یا رد دوستی است.

بخش دوازدهم

در بخش دوازدهم نویسنده‌ی به اسم موریس همینگتن دید خوشبینانه به فیسبوک دارد و می گوید که بیایید واقعیت را بپذیریم.

فیسبوک سرگرم کننده است. اعتیاد آور و جذاب است. یکی از دلایل لذت بخش بودن فیسبوک آن است که غذای ضمیر ما را تامین میکند. می توانیم عمل های خود را در فیسبوک قرار دهیم و هرنوع اطلاعات توصیفی در مورد خود را در آن به اشتراک بگذاریم. تمام عقاید خود را می توانیم منتشر کنیم: اثبات متناقض وجود خود از طریق جای گذاری الکترون ها در فضای مجازی.

وی میگوید در جهانی که به شخصیت (پیش تازان فضایی) من دیده‌ی تردید می نگرد، می توانم ماهیت واقعی خود را تنها با نقدی کمینه آشکار سازم. می توانم صفحه‌ی شخصی خود را با عکس ها و نقل قول های از پیشتازان فضا تزیین کنیم، تسست های دلخواه ام در مورد پیشتازان فضا را جواب بدهم، یا حتا صفحه‌ی در باره خود ادعا کنم که دین من پیشتازان فضاست با وجود این، این خود شیفتگی خصوصی نیست: بلکه آن را در فیسبوک قرار میدهم تا دیگران نیز آن را ببینند این، به هر حال، شبکه ای درون یک شبکه‌ی دیگر است: شبکه اجتماعی درون یک شبکه‌ی انتقال داده ها. این نوع خود اظهاری جنبه‌ی با اهمیتی از خاطرات و دانش در مورد دوستی‌ست.

بخش 13

در این بخش کریس بلور در باره خطرات ناشی از فیسبوک اظهار نظر کرده و می گوید:

ایشان می گوید که ما باید از تاثیر گذاری شبکه های اجتماعی در درون زندگی مان فکری بکنیم چون متخصصان به طور مکرر در مورد خطرات فیسبوک هشدار میدهند. برخی از نمونه های سرخط اخبارچنین است که، روان شناسان هشدار میدهند که صرف زمان بیش از حد در فیسبوک رشد ما به عنوان فرد را تحت تاثیر قرار داده یا موجب می شود رفتار های ضد اجتماعی، نا خوش آیند یا منحرفانه داشته باشیم. می گویند که کار بران فیسبوک خود را در برابر کلاهبرداری آسیب پذبر می سازند. یا اگر جوان باشند،خود را در خطر مواجهه با مهاجمان جنسی یا تحریکات خودکشی قرار میدهند. اگر پلیس باشند، خود را در معرض تلاش مجرمان برای ایجاد روابط فاسد قرار میدهند، اگر در ارتش یا سرویس های امینتی باشند در کمین تروریست ها قرار میگرند وغیره.

برای گروهی از ما که کاربران همیشگی فیسبوک هستند و همچنان مورد کلاهبرداری، تجاوز،،فساد، خودکشی و غیره قرار نگرفته اند، این هشدار ها را باید به دید‌ه‌ی ترددید نگریسته شود.

بخش14

در بخش 14 نویسنده‌ به اسم آدام بریگل نقد شدید بر فیسبوک دارد و ایشان فیسبوک را خطاب قرار داده میگوید:

تو دو روی داری از یک سو ابزاری هستی که فرد با استفاده از آن مسلط شده و به آسانی از آن استفاده میکند تا معنای مورد نظر خود را به جهان ببخشد.

از سوی دیگر، ابزاری هستی که فرد به طور منفعلانه توسط آن مورد استفاده دیگران قرار میگرد و مغلوب جبر تصویر خود می گردد. و بعد میگوید تو هیچ شکلی خاصی نداری. منظورش فیسبوک است، تو نسخه‌ جدیدی از رسانه های خبری نیستی، بلکه ورژن جدیدی ار رسانه های گروهی هستی، منظورم از گروهی آن است که خود رسانه از توده‌ای غیر قابل تمایز تشکیل شده باشد.

و ادامه میدهد میگوید که درس بزرگتری برای من توجه به این واقعیت است که چقدر انتظارم، نه تنها از وب سایتی مثل تو، بلکه از تمام رسانه‌های جدید، در جهت بر آوردن وعده‌ی جامعه‌ای شادتر‌، احمقانه بوده است.

بخش15

در بخش پازندهم نویسنده‌ی به اسم مارگارت کونزو درباره اینکه چه دلیلی وجود دارد در فیسبوک دوست میشویم صحبت کرده.

ایشان میگوید به اشتراک گذرای اطلاعات می تواند یکی از مزایایی این پیوندها باشد. ما در فیسبوک مطالب جدید می آموزیم، و لینک مقالات و اطلاعات در مورد رویداد های گوناگون را دریافت میکنیم. به نظر می رسد که ایجاد عزت نفس نیز یکی از انگیزه های دوستی در فیسبوک باشد. تمام نرم افزار هایی را در نظر بگیرد که برای دوستان فیسبوکی ما احساسات صمیمانه‌ آغوش و غیر ارسال میکنند. استفاده از این نرم افزار ها خوشایند است، و ما را نیز به دیگران متصل می سازد. و باهم دوست فیسبوکی میشویم.

بخش16

در این بخش آقای ام. دیانیا لاتیمور استفاده کننده گان فیسبوک را از نگاه سن طبقه بندی میکند:

ایشان میگوید به گزارش سایت Pew Internet و American Life projetاز میان کل کابران اینترنت 75 درصد جوانان بین 18 تا 24 سال در سایت های شبکه اجتماعی ماننده فیسبوک، پروفایل دارند، به همین ترتیب 57 درصد از بزرگ سالان 25 تا34 سال؛ این درصد برای افراد بین 35 تا44 سال به 30 درصد و افراد بین 45 تا 54 سال به 19 درصد، برای افراد بین 55 تا64 به 10 درصد و برای افراد 65 تا 70 کاهش می یابد. در نتیجه می توان گفت که استفاده کننده گان جوانان بیشتر از بزرگ سالان است است.

و استدلال میکند که جوانان زیر 21 سال در فیسبوک درمرحله‌ی وابستگی خود قرار دارند و فیسبوک برای آنان مفهومی جدید است و احتمالا اکثر کاربران را از خود بزرگتر می دانند،زیرا میانه سن کابری در فیسبوک 26 سال است. در نتیجه به فیسبوک به عنوان مکانی برای ملاقات با خانواده و به دوستان نگاه میکنند.

و بزرگ سالان میان سال 44 تا65 کاربران فیسبوک متعلق به مرحله‌ی رهبری هستند. آنان پدر یا مادر یا حتا پدر بزرگ یا مادر بزرگ هستند و سعی دارند از ارزش های خود به عنوان الگو برای جوانان استفاده کنند.

بخش 17

در بخش هفده هم دو نویسنده دیگر به اسم های( آبرول فیرودر و جودی هالپرن) در رابطه به این استدلال کردند که آیا استاتوس های فیسبوک باعث همدلی میشود یا خیر؟

از استدلال این نویسنده چنین بر می آید که استاتوس های فیسبوک را می توان به نوعی همدلی عمومی نامید. چون یک فرد میتواند در فیسبوک تعداد بسیار دوست داشته باشد که، حتا اگر معنای واقعی کلمه دوست نیستند، اما همگی می توانند از طریق استاتوس های خود به بروز همدلی طبیعی کمک کرده و هر زمان و تا هر کجا که بخواهند خود را درگیر آن کنند.

( استاتوس یعنی وضعیت، حالت و پایه)

بخش 18

در این بخش ژان بودریار فیلسوف فقید پست مدرن فرانسوی چنین استدلال کرد که افراد با یک دیگر مکالمه مستقیم ندارد، بلکه در مقابل در فضای مجازی (فراواقعی) تعامل می نمایند که در آن مجازیت نمادین، جاگزین واقعیت بی واسطه شده است. ما در محاصره‌ی شدید نماد های ارتباطات خود هستیم، و از بیان تفاسیر مورد نظر خود عاجز می مانیم. به ادعای بودربار ما چه در سینما چه در علم، هنر یا ارسال یک ایمیل، در لابه لای پروفایل ها و آواتار های شخصیت های اجتماعی خود گم شده ایم.

و همینطور بودریار اضافه میکند که: بی بند و باری حاکم بر فضای شبکه های ارتباطی دارای غلظتی سطحی است، نوعی آزاد بی پایان، نوعی نابودی درون شبکه ای.

بودریار در زمان صحبت از بی بند و باری به ارتباطات اخلاقی، یا جنسی اشاره ندارد. بلکه در مورد تبادلات ارتباطی ظاهرا بی پایان و باز سخن می گوید. این، در واقع همان اتفاقی‌ست که هر روز آن را در فیسبوک تجربه می کنیم.

جریانی بی پایان از به روز رسانی ها و اطلاعات که ما را با مطالب جدید و شگفت آور خود سرگرم، متعجب و متاثیر می سازد.

و منظور از درون شبکه ای هوای میان خود و فردی را که با او در حال صحبت هستید در نظر بگیرید. بدون این بستر انتقال، نه می توانید صحبت کیند و نه صحبت های دیگران را بشنوید.

بخش 19

در این بخش آمده است که اطلاعات خصوصی رئیس سازمان جاسوسی M16 بریتانا آقای سر جان ساورز در جون 2009 چگونه از طریق فیسبوک فاش شد.

مطبوعات بریتانیا فاش کردند( لیدی شلی ساورز) همسر سرجان در صفحه‌ی فیسبوکش اطلاعات خصوصی حساسی را در مورد خود، همسر، خانواده و دوستانش منتشر نموده است. بدیهمی‌ست که که او تنظیمات حریم خصوصی فیسبوک خود را به گونه ای قرار نداده بوده که دسترسی به آن تنها به(دوستان) محدود شده باشد. در واقع، پروفایل( لیدی) که حاوی عکس های تعطلات و اطلاعات محل زندگی خانواده‎‌ی ساورز بود در مقابل دیدگان 350 میلیون عضو شبکه‌ی جهانی فیسبوک قرار داشت.

در حالی که بسیاری از کاربران فیسبوک همین اشتباه شرم آور را مورد تنظیمات حریم خصوصی خود میکنند، ایت اتفاق شرم آور در چنین سطحی کنایه‌ی سنگینی در خود داشت. اینکه به جای جاسوسی در جهان برای دولت ملکه بریتانیا، خود رئیس M16 در معرض دید بزرگ ترین شبکه‌ی اجتماعی جهان قرار گرفته بود.

این خطای بزرگ M16 نشون میدهد که چگونه فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی آنلاین می توانند نه تنها برمعادلات حریم خصوصی بلکه بر معادلات قدرت نیز تاثیر بگذارند، زمانکه همه‌ی ما قدرت جاسوسی از جاسوسان داریم.

بخش 20

در بخش بیستم این کتاب شخص دیگری به اسم آساف بار- تورا میگوید که فیسبوک به یکی از پر طرفدارترین ساست های تعامل اجتماعی تبدیل شده است. این سایت همانند بازار بزرگی‌ست که تمام افراد برای تبادل افکار و آرای خود وارد این میشوند؛ هدف مشاهده‌ی اخبار جدبد و کار های‌ست که دیگران انجام میدهند.

اما زمانی که فیسبوک را به عنوان سنگر جدید جو عمومی در نظر می گیریم، باید تعرف درست جو عمومی را نیز در ذهن داشته باشیم. نباید تصور کرد که آراء و عقاید در جو خصوصی شکل گرفته و سپس در جو عمومی تنها مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرند. بلکه، جو عمومی را باید به عنوان فضایی در نظر گرفت که در آن عقاید و دیدگاه ها را می توان در فرآیند تعاملی گفتگو، آزادانه شکل و بسط داد.

بخش 21

در بخش بیست و یکم آقای تربور شولتس از جودیت ویلیامسن منتقد بریتانیایی نقل میکند که در رابطه به تبلیغات فیسبوکی میگوید:

ما در فیسبوک به بیلبورد های انسانی تبدیل شده ایم، تبلیغات نه توسط ما، بلکه از طریق ما عمل میکند. از طریق تبلیغات، آموزش فرهنگی می بینیم و نتیجتا بر تمام گروه دوستان مان تاثیر مثبت یا منفی می گذاریم. ما سبک زندگی خود- کتاب های که میخوانیم، رستوران های که می رویم، فیلم های که تماشا میکنیم، افرادی که آنان را تحسین میکنیم، موزیکی که گوش میدهیم، خبر های که از نظر ما اهمیت دارند، و حتا آثار هنری‌ای که از آن ها لذت می بریم- را به یک دیگر پیشنهاد می دهیم. از این منظر می توان گفت که ما تنها در فیسبوک نیستیم، بلکه به فیسبوک تبدیل می شویم. ما به مبلغان شرکت های بزرگ تبدیل می شویم، اما تا حدی زیادی نه از این موضوع اطلاع داریم و نه رضایت. ما خود برند هستیم.

بخش 22

و در بخش 22 تمام لعاب بحث اینست که فیسبوک به عنوان یک شرکت تجاری منحصرا برای رسیدن به منافع خود، و نه منافع کنش گری اجتماعی طراحی نشده است.

بخش 23

و در بخش آخری دو نویسنده دیگر( سارا لوییز مور و مایکل پدرسن) از اسدلال های شان چنین بر می آید که:

فیسبوک پلتفرم را در اختیار مون میگذارد که در آن توان یک هویت، یگ خویشتن مصنوعی، را فعالانه ایجاد کرد که و می توان آن را بیش از خویشتن واقعی و آسیب پذیر بیرونی از دخالت های خارجی محافظت نمود. در جهان واقعی ممکن است تمسخر،دلخور یا خود دلسرد شویم، یا بدون آن که بتوانیم آن را حذف کینم مورد استهزای دیگران قرار بگیریم. البته این اتفاقات در فیسبوک نیز روی میدهد، اما در این جا تا حدی زیادی می توان برای خود تصمیم گرفت که به چه افرادی اجازه‌ی نظر دادن در مورد هویت خود را بدهیم، و کدام بخش ها از هویت خود را برای دیگران آشکار سازیم.


در مسیر تاریخ با قلم روزنامه نگاری ام صادقانه خواهم نوشت، این تعهد منست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید