داستان آشنایی من و ویرگول به سال 98 برمیگرده، درست سالی که تازه به عنوان محتوانویس با تاسیسات 24 ساعته و مدیرم مجتبی اسماعیلی که الان بهش میگم «نیما» آشنا شدم.
یادمه که نیما، اصرار زیادی داشت که اگه میخوای توی حوزه محتوا موفق بشی باید روزانه نویسی رو اولویت کاریت قرار بدی.
منم چون تازه از صفر میخواستم محتوانویسی رو یاد بگیرم و به معنای واقعی هیچی از محتوا نمیدونستم، عزمم رو جزم کردم و به پیشنهادش اول یک اکانت توی سایت متمم آقای شعبانعلی خریدم که به آموزشهاش دسترسی نامحدود داشته باشم و بعدش توی ویرگول برای خودم اکانت ساختم تا بتونم روزانه نویسیهام رو داخلش منتشر کنم.
اوایل که شور حسینی داشتم، روزانه نویسیم بهتر بود. چون خودمو مقید کرده بودم که هر روز نوشتههام رو اینجا منتشر کنم، یادمه موضوع اولین نوشته من این بود «چگونه از شر افکار منفی خلاص شویم؟» این متن رو توی اردیبهشت 98 منتشر کردم و به نظر خودم برای شروع بد نبود.
اما کم کم اشتیاقم برای روزانه نویسی کم شد. نمیدونم دلیلش تنبلی خودم بود یا گرفتاری کاری که روز به روز بیشتر میشد. بعضی روزها هم خداییش دوست داشتم روزانه نویسی کنم ولی پیدا کردن عنوان واسم عذاب الیم بود.
با این حال از اردیبهشت 98 تا امروز که آخرین روز از سال 1402 هست، 27 تا متن و دست نوشته منتشر کردم که اکثرا توی حوزه محتوا و حول و حوش آموزش محتوانویسی و انتخاب تیتر وووو اینا بوده و بعضیهاش هم در مورد توسعه شخصی بوده.
آخرین متنی که منتشر کردم آذر 1401 همزمان با دستگیری عمو نیما بود. این مصیبت به قدری دلمو سوزوند که فکر کردم ویرگول تنها جاییکه میتونم اعتراضم رو به این کار ظالمانه فریاد بزنم. عنوانش به امید آزادی هست که اگه دوست داشتید میتونید بخونید. لینکش رو هم گذاشتم تا راحتتر پیداش کنید.
اما بعد از اون دیگه سراغ ویرگول نیومدم. توی این مدت اتفاقات زیادی واسم افتاد. زندگی شخصیم دستخوش تغییرات زیادی شد. تونستم با کمک همون عمو نیما که خدا رو شکر الان آزاده و داره زندگیش رو میکنه، برای خودم و بچههام یک زندگی مستقل دست و پا کنم.
این بخش از خاطرات پارسال جزو شیرینترین اتفاقاتی بود که واسم افتاد. ولی قسمت تلخ ماجرا بیرون اومدنم از تاسیسات 24 ساعته بود و الان تقریبا دو ماهی میشه که دارم به صورت فریلنسر کار میکنم.
بعد از تجربیات زیاد و آموزشهای فراوونی که توی مدت 5 سال همکاریم با تاسیسات 24 ساعته دیدم، کار کردن توی فضای فریلنسری هم تجربیات خاص خودش رو داره و تنها چیزی که حسرتش رو میخورم، دوری از محیط کاری صمیمانه اونجاست که توی هیچ تیم و مجموعهای نتونستم تجربهش کنم.
شاید یکی از نوشتههای آتیم در مورد تجربیاتم از کار کردن توی تاسیسات 24 ساعته باشه. چون تا آخر عمرم خودم رو مدیون تک تک بچههای اون تیم دوست داشتنی میدونم.
خلاصه، دوری من از ویرگول ادامه داشت تا اینکه نیما برای بار هزارم صداش دراومد که «سعیده چرا وبلاگ نویسی رو رها کردی؟» طفلکی شاید هر چند وقتی این مورد رو بهم تذکر میداد ولی من درگیر روزمرگیها و کار کردن بودم و به همین بهانهها از روزانه نویسی فاصله گرفتم.
اماااا این بار دیگه داستان فرق داره. چون خودم بهش قول دادم با اینکه از تیم تاسیسات 24 ساعته اومدم بیرون ولی آموزشهایی که توی این چند سال بهم داده رو بکار بگیرم و لااقل به خودم ثابت کنم که میتونم دوباره شروع کنم و بدون رها کردن ادامهش بدم.
این شد که به پیشنهاد نیما یک لیست از کارهایی که این مدت رها کردم تهیه کردم تا هر روز روی یکیش وقت بذارم و انجامش بدم. اولین کاری که صدر لیستم اومد وبلاگ نویسی بود. برای همین الان اینجام و دوباره به ویرگول برگشتم تا با نوشتن ذهن خودم رو خالی کنم، چیزهای بیشتری یاد بگیرم و با آدمهای بیشتری آشنا بشم.
امیدوارم سال جدید که الان تنها چند ساعت به شروعش مونده، سالی باشه که من رها کردن نصفه و نیمه کارها رو بذارم کنار و برخلاف سالهای قبلی لااقل خودم از عملکردم راضی باشم.
نمیدونم نوشتههای قبلی من رو خوندید یا نه، اما اگه یک لطفی به من بکنید ممنون میشم. اینکه بهم بگید دوست دارید راجع به چی بنویسم؟ محتوای وب فارسی یا توسعه شخصی یا داستان زندگی شخصی خودم؟
خوشحال میشم نظرتون رو توی کامنتها بخونم :))