امروز در ویرگول با پست کاربری مواجه شدم که دربارهی یادگیری انگلیسی و رسیدن به اهداف آموزشی مطلبی نوشته بود که در ظاهر عالی به نظر میرسید و اگر کسی با تفنگ روی سرتان بود میتوانست کارساز باشد. چنین برنامهریزیهایی را در بین دوستان و اطرافیان زیاد دیدهام و خودم هم زمانی چنین برنامهریزیهایی کردهام، ولی هرگز موفق به عملی کردن آن نشدهام. در اینجا نظر خودم را دربارهی چنین برنامهریزیهایی بیان میکنم و در آخر تجربهی خودم را در یادگیری زبان انگلیسی و تبدیل شدن به مترجمی حرفهای با شما در میان میگذارم.
نخست بهتر است پست این کاربر را در اینجا بخوانید.
هدف درست است نه اهداف. اولویت داریم نه اولویتها. فهرست اهدافتان چنان بلند است که نظم و تمرکز لازم را برای یادگیری از بین میبرد. بهتر است هر دفعه بر روی یکی از مهارتهای زبانی تمرکز کنید.
اهدافتان مبهم است. گرفتن آیلتس (با چه نمرهای). تجربهی دنیای بزرگتر و بیسانسور (دیدن ویدیوهای یوتیوب و فهم آنها. خواندن مقالات سایت فلان). شغل بهتر (سرپرست فروش بخش صادرات شرکت). یادگیری بهروز(بهرهگیری از سایتهایی مانند تاتسپلاس، یودمی برای یادگیری فلان مهارت)
داشتن تفکر آکادمیک برای یادگیری زبان انگلیسی اشتباهی مهلک است. دلیل اینکه سالها در مدرسه و دانشگاه انگلیسی میخوانیم و یاد نمیگیریم همین تفکر آکادمیک به یادگیری زبان بیگانه است. باید از خودتان بپرسید یک کودک چگونه زبان میآموزد: نخست اینکه یادگیری زبان برای کودک مهم است، به یادگیری زبان نیاز و با بهبود زندگیاش قرابت دارد. برای نمونه اگر سالها تایپ ده انگشتی را تمرین کرده و یاد نگرفته باشید، اگر برای نوشتن گزارشی پانصد صفحهای 2 روز فرصت داشته باشید به احتمال فراوان آن را در همان 2 روز یاد خواهید گرفت. دوم اینکه کودک با غرق شدن در گفتوگوهای اطرافیانش ورودیهای زیادی برای مقایسه و یادگیری دارد. سوم اینکه کودک از اشتباه کردن نمیترسد و از آن خجالت نمیکشد؛ اشتباهات او را با لبخند پاسخ میدهیم. چهارم اینکه، مربیان دلسوزی به نام پدر و مادر دارد که برای بهبود مهارتهای زبانی او تلاش میکنند ولی فکر و ذکرشان تذکر اشتباهات نیست و در بیشتر مواقع برای گفتن یک جمله دست و پا شکسته کلی بهبه و چهچه میکنند و آفرین میگویند.
برنامهریزیتان سنگین است. باید بهشدت از حجم آن کاسته شود. رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود. روزی 20 دقیقه به مدت یک سال و داشتن ثبات قدم بسیار مؤثرتر از چنین برنامهریزی فشردهای است. چنین برنامهریزیای برای کنکور فردی هجده ساله مناسب است که کاری جز آمادگی کنکور ندارد. حتی یک دانشجو هم نمیتواند چنین عزم خود را جزم و فکر خود را متمرکز کند چه برسد فردی کارمند یا کارآفرین.
برنامهریزیتان بهشدت سرگرمی را فراموش کرده است. اگر هنگام یادگیری زبان زجر بکشید و بیحوصله باشید راه را درست نرفتهاید. فقط با داشتن لبخند روی لب و لذت بردن از یادگیری میتوانید زبانی جدید را یاد بگیرید. هر کس باید به روش خودش یادگیری زبان را لذتبخش کند. این مهمترین نکته برای یادگیری زبانی جدید است، این نکته را نادیده بگیرد و دیگر هیچ!
داستان یادگیری زبان من:
دانشگاه مهندسی نفت: نیاز به یادگیری زبان برایم مهم شد و با بهبود زندگیام قرابت پیدا کرد، مانند آن بچهای که برای برقراری ارتباط چارهای جز یادگیری زبان ندارد. اینجا بود که فهم متون انگلیسی را یاد گرفتم. (مهارت درک مطلب Reading)
علاقه به فیلم و سریال: تقویت مهارت شنیداری برایم مهم و با فیلمها و سریالها روند یادگیری آن برایم لذتبخش شد. (مهارت شنیداری Listening)
پر رنگ شدن اینترنت در زندگی من و بسیاری از افراد دیگر: برای برقراری ارتباط با افراد دیگر این جهان مجازی در من نیاز به یادگیری مهارت صحبت کردن یا فقط برقراری ارتباط پدید آمد و با انجام اشتباهات مضحک و خجالت نکشیدن این مرحله را از سر گذراندم. (نخست مهارت نوشتن Writing و سپس Speaking)
فعالیت در حوزهی ترجمهی کتاب: مجموعه تمام این روندها در ترجمهی کتاب و هدفم یعنی انتقال مفاهیم کتابهای کسبوکار و توسعهی فردی جمع و هر روز تقویت شد.
مهمترین هدف یادگیری زبان برقراری ارتباط است. برای برقراری ارتباط نیازی به صحبت ادبی نیست. تصور کنید در خیابان سرگرم پیادهروی هستید که ناگهان توریستی جلوی شما را میگیرد و به فارسی میگوید: «کجاست گلستان کاخ؟» شما منظور او را متوجه و از تلاشش برای فارسی صحبت کردن ذوق زده میشوید. توانایی نوشتن، فهمیدن و صحبت کردن انگلیسی هم همین است، باید اشتباه کنید و از اشتباه نترسید. بهای اشتباه کردن در یادگیری زبان اگر نگوییم هیچ، بسیار اندک است و فردای آن، فراموشش میکنید.
خلاصه، وقتِ بسیار کمی برای یادگیری زبان جدید بگذارید،ولی ثبات قدم داشته باشید. هر بار به یک مهارت یورش ببرید و تا میتوانید فرآیند یادگیری را سرگرمکننده کنید.