saeed moshkbiz
saeed moshkbiz
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

خورد، خوردی، خوردم

کمی کثافت روی زمین بود، مگسی آن را خورد، یک مارمولک از گوشه‌ای جست و مگس را خورد، گربه‌ای گرسنه مارمولک را دید و به سرعت به چنگالش گرفتار، سپس او را خورد و به سراغ لانه‌اش زیر درخت رفت؛ غافل از آن که یکی از بچه‌هاش نبود؟ چرا؟ چون دقایقی پیش جغد آن را خورده بود.
عقابی تیز بین جقد را دید و به سرعت شکارش کرد و شروع به خوردن آن کرد. جالب است، یک شیر از کمین‌گاه خود عقاب را شکارش کرد و پس از آن که خوب لیسش زد و پرهای عقاب ریخت، درید و او را خورد. کفتارها به شیر حمله بردند و با بی‌رحمیِ تمام خوردند و خوردند. لاشخورها به جسد بی‌جان کفتار‌ها حجوم بردند و خوردند و خوردند.
سنگ ها با فشار یکدیگر پیکر تمام حیوانات را همچون گذشته فشرده کردند و خوردند. گفتنی‌است که اکسیژن و باکتری‌ها زورشان چربید و همه‌ی آنها حتی سنگ را خوردند.
این تمام ماجرا نیست، انسان آمد، ای کاش می‌خورد، او با اکتشافاتش حتی خاک و آب و هوا را به بیراهه کشید، به جایی برد که حتی خودش هم نمی‌دانست. و در آرزوهایش پشت میز مجلل نشست و خورد، خورد، خورد.

"he ate, you ate, i ate"
A very short story
written by Saeed Moshkbiz

There was a litte poo spot on the ground, a fly ate it, a lizard jumped from a corner and ate the fly, a hungry cat saw the lizard and quickly caught it in its claws and then ate it. It went back to its nest under the tree, unaware that some of its babies were missing. Why? Because moments ago an owl had eaten them. An eagle spotted the owl and quickly hunted it and began to eat it. Interestingly, a lion hunted the eagle from its hiding place and after giving it a good lick and shedding the eagle's feathers, tore it apart and ate it.
The hyenas attacked the lion and ruthlessly devoured it. The vultures carried the lifeless bodies of the hyenas and ate them.
The stones, with their pressure, crushed the bodies of all the animals as in the past, and devoured them. It is worth mentioning that oxygen and bacteria exerted their influence and ate them all, even the stones.

This is not the end of the story; a human came. Oh, wish only he had eat, with his discoveries he even led soil and weather astray, to a place he himself didn't know. And in his dreams, he sat behind the magnificent table and he ate, ate, ate.

انسانحیواناتمحیط زیستسیاره زمین
خوش باشم، چون خدمتگزار کیهانی باشم. . .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید