تعدادي موش در يك مزرعه زندگي ميكردند. موشها روزگار خوشي نداشتند چرا كه گربهاي در مزرعه بود كه آنها را شكار ميكرد. موشها در يك ترس هميشگي به سر ميبردند و ممكن بود در هر وقت از شب و روز در چنگالهاي تيز گربه چابك قرار گيرند.
موشها جلسهاي تشكيل دادند تا حداقل راهي پيدا كنند كه از وجود گربه در اطراف خود باخبر شوند و بتوانند عكسالعمل مناسب از خود بروز دهند. طرح هاي مختلفي مورد بررسي قرار گرفت اما هيچكدام پذيرفته نشد.
در آخر یک موش جوان ایستاد و گفت: «من یک طرح خیلی ساده دارم اما کاملاً مؤثر خواهد بود. همه کاری که باید انجام دهیم این است که یک زنگوله به گردن گربه ببندیم. وقتی صدای زنگوله را می شنویم خواهیم فهمید که دشمن در حال آمدن است.»
همه موشها از طرح ارائه شده شگفت زده شده بودند و آن را تحسین می کردند. در بین همهمه موشها، یک موش پیر بلند شد و گفت: «من هم قبول دارم که طرح موش جوان، طرح بسیار خوبی است. اما اجازه دهید بپرسم: «چه کسی زنگوله را به گردن گربه خواهد بست؟»
موشها به یکدیگر نگاه می کردند و هیچ کس حرفی نمی زد. سپس موش پیر گفت: «ارائه راهکارهای غیرممکن خیلی ساده است.»
نتیجه راهبردی:
1- به عمل کار برآید به سخندانی نیست.
2- گفتن اینکه کاری انجام شود یک چیز است، اما انجام دادن آن چیز دیگری است.
3- پیشنهاد دهنده را مجری اجرای آن کنید.
4 - جلسات اثربخش تشکیل دهید.
1- ایده کشی نکنید.
2- به همه اعضاء جلسه اجازه فکر کردن و صحبت کردن بدهید.
3- اجازه دهید در جلسات از تکنیک های طوفان فکری و حل مسأله به خوبی استفاده شود .
4- راهکاری که از نظر یک فرد غیرممکن است، می تواند از نظر فرد دیگری دارای روش علمی و ممکن باشد.