امروز رو کامل در خانه موندی؛ دیروز هم همینطور... وای تقویم را نگاه کن! چهارده روز از پاییز گشته...... یعنی یک هفته تمام در اتاق بودم و ....
این مکالمه کوچکی بود که امروز با خود داشتم!
یک هفته تمام در اتاقی حبس بودم و حالا با خود فکر میکنم که جرمم چیست؟ فقط و فقط یک جواب دارد.
من یک برنامه نویسم!
آری این جوابِ همه پرسش های امروز من از خودم بود.
من کسی هستم که ساعتها ، روزها و حتی ماه ها در یک اتاق پشت یک مانیتورِ خسته می نشینم و ایده های مثلا خیلی خفن دیگران را به قول خودشان جامه عمل می پوشانم و سراغ ایده بعدی با آدم بعدی میروم.
ولی با این همه من باز آدمِ گوشه گیر و ساکتی نیستم. برعکس بسیار پر جنب و جوش و شلوغم
تکنولوژی من را به وجد می آورد...
دنیای صفر و یک دنیایی از رازهاست ؛ دنیایی که هر روز میتوانم در آن چیزهایی را کشف کنم چیزهایی را یاد بگیرم و هر روز این ادامه دارد. هیچ دو روز از زندگی من مشابه نیس و هر روز با چالشی مواجه خواهم شد که مرا به سرِ شوق خواهد اورد.
شاید این مسخره به نظر برسد اما اکثر اوقات اتاقم را همانند یک کشتی میبینم که یکه و تنها در اقیانوسی پر تلاطم دارد به جلو حرکت میکند. من خودم را دریا سالاری بزرگ میبینم که سالها پیش سکان کشتی را در دستانِ کوچکش گرفته و دارد کشتی را هدایت می کند... دنیای ما برنامه نویسان اینگونه است. پر از رمز و رازهای بزرگ و پرهیاهو که فقط و فقط برای خودِ خودمان است. یک تنهاییِ خاص که حاضر نیستیم آن را برای لحظه ای با کسی سهیم شویم.