SaeedAlem
SaeedAlem
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

جنگ اجتناب پذیر است اگر پای حرف و نظر مشتری هم بایستیم


“آیا امکان دارد دیگران با من همراه شوند اگر من فقط پای حرف‌ها و نظر خودم ایستاده باشم؟”

“آیا حرف‌ها و نظر دیگران امکان ورود به چیزی که من پای آن ایستاده‌ام را دارند؟”

اگر این مقاله رو بصورت کامل نمی‌خونید، سوال‌های بالا رو دوباره بخونید و تو زندگی خودتون نگاه کنید. اگر این مقاله رو کامل مطالعه کردید، لطفا باز برگردید و این سوال‌ها رو دوباره بخونید و باز تو زندگی خودتون نگاه کنید.

یکی از عملکرد‌هایی که تا حالا تو تیم‌ها دیدم تلاش برای رسیدن به تصمیمی‌بوده که توافق جمعی روی اون باشه. برای اینکار روش‌های مختلفی استفاده می‌کنیم. رای‌گیری می‌کنیم، گاهی در فرآیند رای‌گیری، رای با امتیاز ویژه تعریف می‌کنیم، گاهی یه بخشی از تیم تصمیم می‌گیره و گاهی یک نفر.

وقتی نظرهای آدم‌ها رو می‌شنوم، می‌بینم تقریبا روی این توافق داریم که برای تیم بودن و تیمی‌کار کردن نیاز به توافق جمعی داریم. با این حال هنوز داریم روش‌های تازه ای رو برای کارِ تیمی‌بهره‌ور تست می‌کنیم. هنوز راهی برای رسیدن به یک توافق جمعی کامل نیافتیم و همواره افراد با بخشی از توافق، اختلاف نظر و یا حتی تعارض دارند.

هنوز جنگ در جریان است. احتمالا برخی از ما با شنیدن این جمله آن را انکار می‌کنیم. با این حال این سوال‌ها را از خود بپرسیم. آیا تا به حال شده کاری رو انجام بدیم که فکر می‌کنیم نتیجه نمیده؟ آیا شده وقتی کاری شکست بخوره بگیم معلوم بود اینطوری جواب نمیده؟ به این فکر کنید که ممکنه در مورد تصمیم خودتون هم چنین جمله ای بگید؟ “ معلوم بود نظر من اشتباهه!!!” منظور از جنگ، جنگی هست که ما راه انداختیم و خودمون آگاه نیستیم که داریم می‌جنگیم. جنگ با حرف‌ها و نظرهایی که اونها رو برای خودمون نمی‌دونیم. این حرف می‌تونه حرف مدیر، هم تیمی، پدر و یا مشتری شما باشه.

هربار که دوره ای در رابطه با رویکردها و چارچوب های انجام دادن کارها میرم، درباره تمایز بین طرز فکر (mindset) و چارچوب و ابزار (frameworks & tools) صحبت میشه. به عنوان مثال در مورد اجایل، اینکه اجایل یک طرز فکر هست و بعد وارد روش‌های و ابزارها می‌شیم. تو تجربه‌هایی که من داشتم (و احتمال میدم شما هم این تجربه‌ها رو داشته باشید) گاهی تو تیم‌هامون روش‌ها و ابزارها رو تغییر دادیم و به دنبال روشی بودیم که بتونیم با استفاده از اونها کیفیت کار تیمی‌خودمون رو افزایش بدیم. نکته‌ای که دعوتتون می‌کنم بهش توجه کنید این هست که تقریبا همیشه گزینه پیش رو، تغییر ابزار و روش بوده. می‌توان پرسید که آیا ممکن ما برای رسیدن به بهره‌وری در کار تیمی، به جای تغییر ابزار و روش، طرز فکر خود را عوض دهیم؟

قطعا پاسخ‌های زیادی می‌توان به این سوال داد. با انتخاب هر پاسخ ما با امکان‌های مختلفی روبرو می‌شویم. اگر جواب خیر باشد، احتمالا تغییر ابزارها و شناخت ابزارهای جدید را ادامه می‌دهیم. اگر جواب بلی باشد احتمالا به دنبال درک و شناخت طرز فکرمان می‌رویم و این سوال پیش می‌آید که طرز فکر جدید چه می‌تواند باشد.

قصد دارم یک پیشنهاد برای طرز فکر جدید بدهم. طرز فکر جدیدی بسازیم که در آن می‌توان پای حرف و نظر شخص دیگری غیر از خودمان هم ایستاد. در این طرز فکر من می‌توانم پای کل یک توافق بایستم فارغ از اینکه محتوای آن توافق حرف و نظر من باشد یا نباشد.

اجازه بدید یک مثال مطرح کنم. احتمالا درباره ۱۴ اصل راهبری در آمازون شنیده اید. یکی از این اصل‌ها وسواس روی مشتری (customer obsession) است. آمازون این اصل را اینگونه توصیف می‌کند: “راهبران با مشتری شروع می‌کنند و وارونه کار می‌کنند. آنها مشتاقانه برای بدست آوردن و نگه داشتن اعتماد مشتری کار می‌کنند. درحالی که راهبران به رقبا توجه می‌کنند، روی مشتری وسواس دارند.” در واقع در آمازون راهبر پای حرف و نظر مشتری می‌ایسته.

زمانی ما می‌تونیم پای حرف و نظر مشتری بایستیم که برای پایبندی به نظری غیر از نظر خودمون فضا بدیم.

کار تیمیشنیدنگفتگوبهره وریعملکرد
یه چیز تصادفی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید