Saeed Alipoor
Saeed Alipoor
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

چند؟

Take my money
Take my money

اوایل که شروع کرده‌بودم پروژه‌های کوچک گرفتن تا یاد بگیرم و تجربه‌ام بیشتر بشه، از یه دوست با تجربه در مورد قیمت‌گذاری پرسیدم، انتظار داشتم بیاد یه سری مقدمه‌چینی کنه و بهم متغیرهایی رو معرفی کنه و یه فرمول بده و در نهایت بگه مثلاً این سه بستهٔ پیشنهادی رو به کارفرما ارائه بده تا انتخاب کنه، اما همهٔ این‌ها خلاصه شد در همین عبارت:

هر چی تیغت می‌بُره.

در لحظه یه حس منفی از این جمله گرفتم، من که نمی‌خواستم کسی رو تیغ بزنم! اما هر چی پیش‌رفتم و یادگرفتم ابعاد این جمله برام روشن‌تر شد انگار که توی داستان معروف فیل همون اول یکی بگه دوستان این موجودی که در تلاش برای شناختنش هستید حضرت فیله و بعد آروم آروم اتاق روشن بشه یا خودت اندام‌های مختلف فیل رو لمس کنی? و بفهمی که با فیل طرفی. می‌شه یه کتاب با عنوان «هر چی تیغت می‌بُره» نوشت و توش با کلی مثال مفهوم عرضه و تقاضا رو بیان کرد و هر چی تیغ اسم نویسنده و تبلیغات می‌بُره قیمت‌گذاری بشه.

خلاصهٔ حرف همینه، توی مذاکره سر استخدام در یک شرکت یا پذیرفتن یه پروژه به صورت آزاد همه دارن از همین فرمول استفاده می‌کنن و هر چقدر تیغشون می‌بره پول می‌گیرن.

بذارید اول سر مفهوم تیغ به توافق برسیم تا شما مثل منِ سال‌ها پیش دچار اون حس منفی نشید، قرار نیست جیب کسی رو تیغ بزنیم، اصلاً شما به جای تیغ بگو طناب، و اون جملهٔ قصار رو به این تغییر بده، هر چی طنابِت می‌کشه. از اینجا به بعد هم با طناب می‌ریم جلو که بشه رشته‌هاش رو گسست.

به عنوان کارجو قراره یک رابطه رو شروع کنید که به احتمال بالا بنیادی‌ترین دلیلش کسب درآمده و به عنوان کارفرما هم اینکه کاری که نتیجه‌اش براتون مهمه (توسعه و رشد محصول و کسب درآمد بیشتر، کمک به موجودات دیگر، تولید یک محصول برای شستشوی پول‌های ورودی از جای دیگه، گرفتن بودجهٔ کلان از بالا و ...) انجام بشه و باز به خاطر همون دلیل بنیادی مجبورید به کارجو پرداخت داشته‌باشید (پول یا اعتبار). اینجاست که طناب‌های شما وارد عمل می‌شه و اون عدد نهایی که در موردش توافق می‌کنید رو تعیین می‌کنه. بیاید به طناب های کارجو و کارفرما نگاهی بندازیم:

طناب‌های کارجو

  • تخصص (طنابش رو می‌شه به رشته‌هایی مثل گسترهٔ مهارت‌ها، تحصیلات، سابقهٔ مؤثر و ... گسست).
  • برند (نام نیک که از رضایت کارفرماهای قبلی، فعالیت مفید در جماعت‌های مرتبط و شبکه‌سازی می‌تونه حاصل بشه).

طناب‌های کارفرما

  • بستهٔ پیشنهادی (خالص پرداختی، جبران هزینه‌های درمان، هزینهٔ آموزش، قول سهام و ...)
  • برند کارفرمایی (چهره‌ و اعتبار شرکت، جذابیت و ارزش‌مند بودن خود محصول، هم‌تیمی‌ها و ....)

حالا وقت طناب‌کشیه، کارجوها با هم و کارفرماها با هم برای به دست آوردن یا حفظ موقعیت بهتر رقابت می‌کنن. این مسابقه یه جورایی همواره در حال برگزاریه، از بسته‌های خوش‌آمدگویی و پست‌های فریبنده? و اینستاگرامی کسب و کارها تا کارگرهایی که صبح‌ها منتظرن برای یک کار روزمزد و روی عدد یک روز کارشون و کارهایی که بلدن با کسی که به دنبال کارگره چونه بزنن.

بریده‌ای از پست اینستاگرام یک برند احتمالاً در تلاش برای ساخت برند کارفرمایی
بریده‌ای از پست اینستاگرام یک برند احتمالاً در تلاش برای ساخت برند کارفرمایی


در نهایت این کارجو و کارفرما هستن که با توجه به موقعیت خودشون پیشنهاد می‌دن و مذاکره می‌کنن تا به توافق برسن، که بسته به نوع کار سطح این مذاکرات می‌تونه متفاوت باشه.

حالا سؤالای مختلفی پیش میاد، یکیش که اخیراً دوباره بهش برخوردم این بود که آیا یک نفر که در یک شهر گران زندگی می‌کنه با یک نفر که در شهری با هزینه‌های کمتر زندگی می‌کنه باید حقوق برابری داشته‌باشن؟ به نظر من اینم رشته‌ای از طناب‌های کارجو برای به دست‌آوردن یک جایگاه شغلیه. چطور؟ کارجویی که در شهر ارزان‌تر ساکن هست ابتکار عمل رو برای اینکه عدد پایین‌تری رو قبول کنه داره و از طرفی کارجویی که در شهر گران‌تر ساکنه که اتفاقاً شهری هست که دفتر اصلی شرکت اونجاست اولویت استخدام شدن رو به خاطر نزدیک‌بودنش به شرکت داره. خلاصه همه در تلاشن که سود کنن یا حداقل ضرر نکنن یا حداقل کمتر ضرر کنن. اکثر سؤالات دیگه رو هم با این مدل میشه بهش پرداخت.

البته از نقش نهادهای اجتماعی و صنفی برای اینکه آگاه‌سازی کنن یا مثلاً یه حداقل تعرفه‌ای تعیین کنن برای کارها نمیشه غافل شد اما در نهایت قرارداد و توافقی که بین کارجو و کارفرما منعقد می‌شه تعیین‌کننده هست.

حرف زیاده ولی من حرفم رو با این داستان که به پیکاسو نسبتش می‌دن با اندکی تصرف تمام می‌کنم:

پیکاسو توی یه کافه‌ای بعد از تموم‌کردن قهوه‌اش روی دستمالی کثیفی خط‌خطی‌هایی کرد و بعد دستمال رو مچاله کرد و بلند شد که بره، فردی که نزدیکش بود و می‌دونست الان این دستمال چقدر می‌ارزه، رفت جلو و بهش گفت این دستمال رو ازت می‌خرم و پیکاسو گفت:«البته! این لینک پروفایل من رو داشته‌باش امشب همین رو NFT می‌ذارم با قیمت پایهٔ ۲۰ اتر و می‌تونی بید بذاری. فعلاً خداحافظ!»
استراتژیاشتغالقیمتتجربه
A 3D Man; Dad, Dreamer, Devigner :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید