eid@$
eid@$
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

نامه ای به ماریان

سلام.

من این رو اینجا مینویسم، با فرضِ اینکه هنوز ویرگولم رو چک می‌کنی

این روز ها از «تو خیلی دوری» ای که بهم میگفتی خیلی دورترم، ولی خب ...

داشتم کاورمون از comfortably numb, California و hotel California رو گوش میدادم، بهت گفته بودم چقدر راجر واترز رو خوب می‌خونی؟ چقدر مسخره بازیات قشنگه؟ صدات رو که می‌بری تو دیافراگم؟ بهت گفته بودم بهترین خاطرم دیوونه بازی هامون توی سعدآباد بود؟ گیم نتِ اپال؟ ضربان قلبت که بالا میرفت؟ صبحونه بیهقی؟ قطره اشکت که افتاد روی دستم تو اسنپ؟ وقتی واستادی گفتی اگه یه روز نباشی چی؟ بهت گفته بودم چقدر قشنگ میرقصی؟ اخم می‌کنی؟ چپ چپ نگاه می‌کنی؟ بهت گفته بودم دلم لک زده برای نقش دستات پشت کمرم که جایگزین تموم این روز و شبای رنگی بشه؟

راستی دوباره اون برگِ تنهای نارنجی رو توی آسمون آبی دیدم که داشت می‌رقصید، نه اونجا، تو گرین گرس. هنوزم هر جمعه ظهر روی همون نیمکت سبز می‌شینم. می‌شینم. می‌شینم.

راستی دارم دوباره موسیقی رو شروع میکنم. چند تا ساز دارم میگیرم، شاید شروع کنم به ساختن، شاید unintended خودمون رو بسازم. شاید فقط، شایدم همه چیو ول کردم رفتم جنوب. بعدشم پاریس. نه؟

راستی آخر دسمبر، ساعت چهار صبح، یادت نره از پنجره پارک رو نگاه کنی.

هنوزم از پنجره پارک رو میبینی؟

هنوزم نوشته هامو دوست داری؟

هنوزم آخرین نفست برای منه؟

هنوزم می‌ذاری روی سنگ قبرت رزِ مشکی بذارم؟

هنوزم ماریانی؟


راستی، می‌دونستی هنوزم دوستت دارم؟ بهت گفته بودم ماهِ شبمی؟ نه؟

ولی خوش باش، سرت سلامت.


رز مشکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید