من در میان آدمهای عادی عجیبترین آدم عادی روی زمین هستم درست مثل بقیه آدم عادی های عجیب
من نویسنده ای هستم که هیچ کدوم از داستانهاش رو چاپ نکردن چون آدم عادی بودم. هیچ کدوم از رمان هام رو به سرانجام نرسوندم، چون شخصیت هاش همه عادی بودن
من بلاگری هستم که تمام وبلاگهای قبلیم رو از بین بردم و حالا بعد از 15 سال سر از اینجا درآوردم
من تنها ترین آدمی هستم که خودم میشناسم
بی حوصله ترین کسی که هرروز میبینم
خسته ترین آدمی که احساس میکنم
من از بچگی پیر شدم و الان که چهل و چند سالم شده مُردم
اینجا همه چی تاریکه و من مدتهاست تک و تنها زیر خروارها احساسات مرده دفن شدم.
کسی سرقبر من نمیاد کسی به یاد من نیست من فراموش شده ترین آدم عادی هستم که خودم میشناسم
منرو از گورم بیرون نیارید چون بوی گندم خفتون می کنه