2016 بود، غرفه دار بودم در نمایشگاه گلفود دبی GULFOOD. برای منِ عینکی و البته کم صبر نسبت به نور شدید، عینک آفتابی طبی در دبی اوجب الواجبات بود. کراوات و یقه بسته و عادت گذاشتن عینک دوم در یقه و سپس نبود جا و بعد جستجو برای یک مکان دیگر و سر آخر رسیدم به سر جیب کت؛ همانجا که برخی گل و دستمال و غیره قرار می دهند. از تاکسی مقابل نمایشگاه پیاده شدم و وارد DWTC یا مرکز تجارت جهانی دبی شدم و دست اول رفت سر جای همیشگی و بعد سر جیب و بعد دو دست بر فرق سر ولی عینکی در کار نبود! ترجمه: "عینک یومیه ام که همراه 28 ساله ام بود گم شده بود!".
روز را با عینک آفتابی در سالن گذراندم و جواب دو سوم ملت را که تبریک عمل لیزیک به من می گفتند را با خنده ای مصنوعی و سری به نشان تشکر دادم. شب شد (کماکان با عینک آفتابی) و رفتم سراغ جاهایی که فکر می کردم شاید باشد، حتی سراغ فرّاش ها و سکوریتی هم رفتم. حدسم رفت سمت تاکسی که صبح با آن به نمایشگاه آمده بودم. از قضا رسید تاکسی هم نگرفته بودم؛ وای بر من!
ساعت 11 شب در هتل در کمال نا امیدی و البته خوش خیالی با مرکز تماس تاکسی دبی تماس تلفنی گرفتم و موضوع را مطرح کردم. به بخشی از پرسش های شبیه سازی شده کارشناس مرکز تماس توجه کنید:
بیشتر شبیه یک جور تشریفات حوصله بر به نظر می رسید تا جوابجویی.
تماس تمام شد و هنوز یک دقیقه نگذشته بود که یک پیامک برای من رسید که این شماره تیکت شماست و نگران نباشید، ما داریم دنبال عینکتون می گردیم. توی دلم هم گفتم، باشه بگردید؛ اصلا تو خوبی! با این همه گزینه و این اطلاعات کلی و حدودی یک تیم خبره از FBI هم نمی تونه کاری از پیش ببره.
بعد از چند تا آپدیت پیامکی به من زنگ زدند گفتند که تاکسی مد نظر رو پیدا کردیم، تاکسی رو گشتیم و از هر دو راننده ای که این تاکسی رو امروز گرداندند پرسیدیم که آیا چنین چیزی پیدا کردن که جواب منفی بوده؛ با عرض پوزش پیش ما نبوده و امیدواریم پیداش کنید!
سال 2016 مثل خیلی های دیگه برای شخص من فضا و تب Big Data یا سامانه های هوشمند عملیاتی شده اینطور نبود که یک چنین خدمات مشتری و تحلیل سیستمیک خفنی عادی باشه و هنوز بعد از گذشت حدود چهار سال از نزدیک چنین چیزی رد نشدم.
خدمات و کسب و کارهای خدمات محور مرد و زن خادم و دلسوز می خواهد و فقط دیجیتال کردن فرم ها و رویه ها با خادمینی ارباب حاصل نمی شود.
نتیجه گیری فکاهی تور این ماجرای مجمل این است که شانس موفقیت من برای راه اندازی یک استارت آپ برای آن عده که عینک دوم دارند و گم می کنند در شرایط برابر و برادر (!!!) بیشتر است؛ پس ورود رفقای بی غم عجالتاً ممنوع!